غزوه بدر ثانی
هنگامی که مسلمانان شوکت و قدرت اعراب صحرانشین را در هم کوبیدند و از شر آنان راحت شدند، خودشان را برای رویارویی با دشمن بزرگ آماده کردند. نزدیک به یک سال از جنگ احد میگذشت و موعد مقرر برای جنگ با قریشیان فرا رسیده بود و محمد و یارانش باید طبق قرار به بدر میرفتند تا با ابوسفیان و قوم و قبیلهاش روبرو شوند و آسیاب جنگ را به گردش در آورندتا به استقرار فریق هدایت یافته و ماندگاری گروه شایسته بینجامد. [۴۴۳]
در شعبان سال چهارم هجری مصادف با ژانویه ۶۲۶ میلادی پیامبر جبا ۱۵۰۰ رزمنده که ۱۰ اسب نیز همراهشان بود، از مدینه بیرون شدند، در حالیکه پرچم به دست علی بن ابی طالبسبود و رسول خدا جعبدالله بن رواحهسرا در مدینه جانشین خود کرد و به همراه یارانش به وادی بدر رفت و در آنجا به انتظار مشرکان، اردو زد.
ابوسفیان نیز با ۲۰۰۰ نفر و ۱۵۰ اسب از مکه به قصد بدر بیرون شد تا به مرالظهران در یک منزلی مکه رسید و بر سر آب«مجنه» فرود آمد. ابوسفیان از همان ابتدا که از مکه بیرون شده بود، تمایلی به جنگ نداشت و به عاقبت جنگ میاندیشید. بنابراین به وحشت افتاده و تمام وجودش را ترس فرا گرفته بود و چون در مرالظهران توقف نمود، تصمیمش عوض شد و سست گردید و برای بازگشت، چاره اندیشی کرد. بنابر این به همراهانش گفت: ای گروه قریش! برای جنگ باید سالی را انتخاب کنیم که چراگاههای شما، پرعلف باشد و بتوانید شیر فراوان بنوشید؛ ولی امسال، سالی خشک است. من میخواهم بازگردم؛ شما نیز باز گردید.
ناگفته پیدا است که ترس و وحشت تمام سپاه قریش را فرا گرفته بود؛ به همین دلیل بازگشتند و کسی با این رأی مخالفت نکرد و برای جنگ پافشاری ننمود.
مسلمانان ۸ روز در بدر به انتظار دشمن ماندند و کالاهای تجارتی را که همراه داشتند، به قبایل صحرانشین فروختند و دو چندان فایده کردند و سپس به مدینه بازگشتند و قدرت در دست گرفتند و هیبت و شوکتشان چند برابر شد.
این غزوه را، «بدر الموعد»، «بدرالآخره» و «بدرالصغری» نیز نامیدهاند. [۴۴۴]
[۴۴۳] فقه السیره،ص۳۱۵. [۴۴۴] نگا: سیره ابن هشام (۲/۲۰٩)؛زادالمعاد(۲/۱۱۲).