ماجرای برجای ماندگان
این جنگ، از بابت اوضاع سختش، امتحان بزرگی از سوی خداوند متعال بود که به وسیله آن، مؤمنان راستین از دیگران شناخته شدند؛ همچنان که سنت خداوند، در این گونه موارد است. خداوند میفرماید: «(سنت) خدا بر این نبوده است که مؤمنان را به همان صورتی که شما هستید (و در میان شما مؤمن و منافق، آمیزه یکدیگرند) به حال خود واگذارد: بلکه خداوند، (با امتحاناتی از قبیل جهاد، منافقِ) ناپاک را از (مؤمن) پاک جدا میسازد». [۶۰٧]
تمام مؤمنان راستین در این غزوه سرنوشت ساز حضور داشتند. لذا تخلف از این جنگ، علامتی روشن برای نفاق افراد بشمار میرفت. هرگاه نزد رسول خدا جکسی را اسم میبردند که از جنگ تخلف کرده بود، میفرمود: رهایش کنید! اگر در او خیری میبود، خداوند او را به مؤمنان ملحق میکرد. و اگر جز آن باشد، خداوند، شما را از شرّ او آسوده گردانیده است».
تنها کسانی از این جنگ بازماندند که عذر داشتند. عدهای نیز از روی عناد و تکذیب خدا و رسول، از این جنگ تخلف کردند که همان منافقان بودند که با بهانههای واهی، از رسول خدا جاجازه گرفتند در مدینه بمانند یا اصلا اجازه نگرفتند. علاوه بر این افراد، سه نفر از مؤمنان صادق نیر بدون قصد و غرض و بی آنکه عذری داشته باشند، از حضور در جبهه باز ماندند. رسول خدا جپس از بازگشت به مدینه، طبق عادت وارد مسجد شد و دو رکعت نماز خواند و آنگاه برای ملاقات با مردم نشست. منافقان که تعداد آنها به هشتاد و اندی میرسید، نزد رسول خدا جمیآمدند و عذرها و بهانهها میتراشیدند و حتی به دروغ، سوگند میخوردند. رسول خدا جعذرشان را پذیرفت و با آنها بیعت کرد و برایشان آمرزش خواست و باطن آنها را به خداوند واگذار نمود! اما آن سه مؤمن راستین که عبارت بودند از کعب بن مالک، و مراره بن ربیع و هلال بن امیه، راستی را پیشه کردند. رسول خدا جبه یارانش دستور داد با آنها حرف نزنند. مسلمانان شدیدا از ارتباط با این سه نفر خودداری کردند و رفتار مردم نسبت به آنها تغییر نمود تا جایی که زمین با تمام وسعتش برایشان تنگ آمد وحتی از خودشان هم متنفر شده بودند. قطع رابطه مردم با آنان تا جایی شدت گرفت که پس از گذشت چهل روز از آغاز این قطع رابطه محکوم به این شدند که با زنانشان نیز قطع رابطه کنند. پنجاه روز پس از این محکومیت، خداوند، توبه آنها را پذیرفت و این آیه نازل شد: ﴿وَعَلَى ٱلثَّلَٰثَةِ ٱلَّذِينَ خُلِّفُواْ حَتَّىٰٓ إِذَا ضَاقَتۡ عَلَيۡهِمُ ٱلۡأَرۡضُ بِمَا رَحُبَتۡ وَضَاقَتۡ عَلَيۡهِمۡ أَنفُسُهُمۡ وَظَنُّوٓاْ أَن لَّا مَلۡجَأَ مِنَ ٱللَّهِ إِلَّآ إِلَيۡهِ ثُمَّ تَابَ عَلَيۡهِمۡ لِيَتُوبُوٓاْۚ إِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِيمُ ١١٨﴾[التوبة: ۱۱۸]. یعنی: «خداوند توبه آن سه نفر را پذیرفت که از جنگ برجای ماندند. تا آن که زمین با تمام وسعتش برایشان تنگ شد. و جان بر لب شدند و باور کردند که هیچ پناهگاهی از خدا جز برگشت به سوی خدا وجود ندارد؛ سپس خداوند، پیام توبه داد تا توبه کنند. (که توبه کردند و خداوند توبه شان را پذیرفت) به درستی که خداوند، توبه پذیر و مهربان است».
مسلمانان، از این که توبه این سه نفر پذیرفته شد، خوشحال گشتند؛ آن سه نفر نیز چنان خوشحال شدند که به مژدگانی این خبر، به این و آن هدیه دادند و آن روز، یکی از بهترین روزهای زندگیشان بود. خداوند در باره آنهایی که به خاطر عذر موجه نتوانستند به جهاد بروند، این آیه را نازل نمود: ﴿لَّيۡسَ عَلَى ٱلضُّعَفَآءِ وَلَا عَلَى ٱلۡمَرۡضَىٰ وَلَا عَلَى ٱلَّذِينَ لَا يَجِدُونَ مَا يُنفِقُونَ حَرَجٌ إِذَا نَصَحُواْ لِلَّهِ وَرَسُولِهِۦ﴾[التوبة: ٩۱]. یعنی: «بر ضعیفان، بیماران و فقیرانی که چیزی برای انفاق (در راه خدا) ندارند، گناهی نیست در صورتی که بر ایمان به خدا و پبامبرش خالص و خیر خواه باشند».
هنگامی که رسول خدا جبه مدینه نزدیک شد، در مورد معذورین چنین گفت: در مدینه کسانی هستند که شما هیچ مسیری طی نکردید و از هیچ وادی نگذشتید مگر این که با شما بودند! آنانی که به خاطر عذر موجه شان نتوانستند با شما بیایند! گفتند: اگر چه در مدینه بودند؟! پیامبر جفرمود: اگر چه در مدینه بودند!
[۶۰٧] مفهوم آیه ۱٧٩ سوره آل عمران.