استقرار لشکر اسلام
پیامبر جحرکت نمود تا پیش ازمشرکان آبهای بدر را تصرف کند و از دسترسی آنها به آب جلوگیری نماید. پاسی از شب گذشته بود که پیامبر جبه اولین چاه بدر رسید. قصد داشت آنجا اطراق کند که حباب بن منذرسمانند یک فرمانده نظامی متخصص برخاست و خطاب به پیامبر جگفت: ای رسول خدا! آیا خداوند به تو دستور داده که در اینجا فرود آیی؟ اگرچنین است که ما اظهار نظر نمیکنیم و قدمی هم به جلو یا عقب نمیگذاریم. ولی اگر جنگ است و چاره اندیشی، من، نظر دیگری دارم. پیامبر جفرمود: این، هم رأی و جنگ است و هم چاره اندیشی! حبابسگفت: اینجا جای خوبی برای اطراق نیست، از آنجا مردم را حرکت بده تا به نزدیکترین چاه به دشمن، برسیم و دهانه چاههای دیگر را مسدود کنیم؛ آنجا برای خودمان حوضی میسازیم وآن را پر از آب میکنیم و آنگاه با آنها میجنگیم. بدین سان ما، آب داریم و آنها از آب محرومند. پیامبر جفرمود: نظر بسیار خوبی است و سپس سپاهش را به سوی نزدیکترین چاه آب به دشمن، حرکت داد و در دل شب، آنجا اردو زدند و حوضی ساختند و آن را پرآب نمودند و چاههای دیگر را مسدود کردند.