تهاجم غم و اندوه
این دو حادثه دردناک، با فاصله چند روز اتفاق افتاد و قلب رسول خدا جرا به درد آورد. از آن پس، پیاپی رنجها و مصیبتهای زیادی از طرف قومش به او روی آورد. قریشیان به ایشان آزارهایی رساندند که در زمان حیات ابوطالب جرأت آن را نداشتند. پس از مرگ ابوطالب، مشرکین آشکارا آن حضرت را آزار و شکنجه میدادند.
بنابراین هر لحظه بر غمهای رسول خدا جافزوده میشد تا اینکه از قریش ناامید گردید و به طائف رفت، بدین امید که شاید مردم طائف، دعوتش را بپذیرند و او را پناه دهند. اما در آنجا کسی که او را یاری و پناه دهد، نیافت. اهل طائف، او را بیشتر آزاردادند و از آنها شکنجههایی دید که قبلاً ندیده بود.
فشار و شکنجۀ اهل مکه همانطور که بر پیامبر شدت گرفته بود، بر یارانش نیز افزایش یافته بود و کار به جایی رسید که ابوبکر صدیقسناگزیر شد از مکه به قصد هجرت به حبشه خارج شود و پس از اینکه به برک الغماد رسید، ابن دغنه، او را باز گرداند و وی را در پناه خود قرار داد. [۲۰۰]
ابن اسحاق میگوید: چون ابوطالب وفات نمود، قریش نسبت به رسول خدا آزارهایی را شروع کردند که در حیات ابوطالب نمیتوانستند تصورش را هم بکنند تا جایی که یکی از بی خردان قریش راه را بر آن حضرت بست و خاک بر سر مبارک ریخت و آن حضرت در حالی که خاک آلود بود، به خانه رفت؛ یکی از دخترانش که آن حضرت را بر آن حال دید، برخاست و در حالی که میگریست، خاکها را شست. رسول خدا جمیفرمود: دخترم! گریه مکن؛ قطعاً خداوند از پدرت محافظت میکند.
پیامبر فرمود: «قریش، با من رفتاری نکردند که برایم ناخوشایند باشد تا آنکه ابوطالب، وفات نمود». [۲۰۱]
به دلیل افزایش و تراکم غمها بر رسول اکرم جدر این سال، آن را عام الحزن نامیدند؛ این سال در تاریخ نیز به همین نام شناخته میشود.
[۲۰۰] شاه اکبرخان نجیب آبادی، تصریح کرده است که این واقعه، در سال وفات ابوطالب، رخ داده است؛ نگا: تاریخ اسلام(۱/۱۲۰)؛ ابن هشام (۱/۳٧۲)، صحیح بخاری (۱/۵۵۲). [۲۰۱] ابن هشام (۱/۴۱۶).