غزوه طائف
این غزوه در حقیقت ادامه و دنباله جنگ حنین بود؛ چون بیشتر فراریان هوازن و ثقیف با فرمانده خود به طائف گریختند و به آنجا پناه بردند.
در همان ماه شوال، رسول خدا جپس از جنگ حنین و جمع آوری غنایم در جعرانه، به طائف رفت؛ ابتدا یک هزار رزمنده به فرماندهی خالد بن ولید، پیش از دیگر سپاهیان، وارد طائف شدند. سپس رسول خدا جبا سپاهیانش به طائف رفت و در مسیر راه از مناطق «نخله یمانی»، «قرن المنازل» و «لیه» عبور کرد. در آنجا دژ مالک بن عوف بود. لذا پیامبر جدستور داد آن را ویران کنند و سپس به راهش ادامه داد تا به طائف رسید و در نزدیکی دژی که دشمنان به آن پناه برده بودند، اردو زد و ساکنان قلعه را محاصره کردند.
در روایت مسلم از انس آمده: مدت محاصره چهل روز طول کشیده است.
سیره نویسان در این باره اختلاف دارند؛ برخی گفتهاند: مدت محاصره، بیست روز بوده است و برخی، ده روز و بعضی دیگر، هجده و پانزده روز را نیز ثبت کردهاند. [۵٩۰]در طول مدت محاصره تیراندازی و پرتاب سنگ مکرر روی میداد و مسلمانان در همان آغاز محاصره آماج تیر باران شدید واقع شدند؛ چنان که گویی گروه بزرگی از ملخ سر آنان فرو ریخته است. لذا تعدادی از مسلمانان مجروح شدند و دوازده تن از مجاهدان به شهادت رسیدند تا جایی که سپاهیان پیامبر جمجبور به عقب نشینی شدند و اردوگاهشان را به محل مسجد امروزی طائف منتقل کردند. رسول خدا جدر این جنگ منجنیق نصب کرد و اهل طائف را سنگ باران نمود تا آنکه دیوار دژ رو به ویرانی نهاد و مسلمانان بوسیله دبابه، به درون قلعه راه یافتند. گفتنی است: امروزه، در زبان عربی به «تانک»، دبابه میگویند؛ اما دبابه آن روزگار، شباهت چندانی به تانکها و زره پوشهای امروزی نداشته است. بلکه آن را از چوب درست میکردند و فرد جنگجو داخل آن میرفت و با این دبابه به دیوار «دژ» میکوبیدند و دژ را سوراخ میکردند. ثقیف از داخل حصار، تکههای آهن گداخته بر سر آنها ریختند. مسلمانان ناچار از زیر دیوار دژ بیرون آمدند و دشمنان، آنها را تیر باران کردند و گروهی از ایشان را به شهادت رساندند!
پیامبر جبه عنوان یک راهبرد نظامی، دستور داد که تاکستانهای آنها را قطع کنند و آتش زنند. آنگاه ثقیف از رسول خدا جتقاضا کردند که به خاطر خدا و پیوند خویشاوندی، این کار را نکنید. پیامبر جنیز به خاطر خدا و رعایت پیوند خویشاوندی دستور داد از آن کار دست بکشند؛ این جا بود که منادی پیامبر جفریاد زد. هر غلامی که از دژ فرود آید، آزاد است؛ ۲۳ تن از غلامان از دژ پایین آمدند. [۵٩۱]
از آن جمله ابوبکره بود که از دیوار دژ طائف بالا رفت و خودش را روی چرخ چاه انداخت و از بالای قلعه، پایین آمد. به همین مناسبت، پیامبر جاو را ابوبکره نامیدند. رسول خدا جتمام این بردهها را آزاد کرد و هر یک را به یکی از مسلمانان سپرد تا او را سرپرستی کند. این موضوع بر اهل طائف بسیار دشوار تمام شد.
محاصره به طول انجامید و اهل دژ، همچنان به سرکشی ادامه دادند. مسلمانان، از تیر باران و آهنهای گداخته آسیب بسیار دیدند. ساکنان قلعه، به اندازه مخارج یک سال غذا و امکانات آماده کرده بودند. پیامبر جبا نوفل بن معاویه مشورت کرد. او گفت: اینها، همچون روباهی در سوراخ خزیده اند؛ اگر آنها را ترک کنی، به تو زیانی نمیرسانند و اگر بخواهی میتوانی آن را بگیری! اینجا بود که رسول خدا جتصمیم گرفت به محاصره پایان دهد و اعلام حرکت نماید. بدین ترتیب رسول خدا به عمرسدستور داد که در میان مردم اعلام کند: انشاءالله ما فردا کوچ میکنیم! این موضوع بر مسلمانان دشوار آمد و گفتند: برگردیم حال آنکه طائف برای ما فتح نشده است!؟ پیامبر جفرمود: بامداد، جنگ را آغاز کنید. مسلمانان صبح روز بعد، جنگ را شروع کردند و تعدادی از آنان، مجروح و زخمی شدند. پیامبر جفرمود: انشاء الله فردا کوچ خواهیم کرد؛ مسلمانان، خوشحال شدند و خودشان را آماده کوچ کردند و رسول خدا نیز تبسم میکرد. وقتی بار سفر بستند و آماده شدند، رسول خدا جفرمود: بگویید: آئبون تائبون عابدون لربنا حامدون؛ یعنی: «توبه کنان، عبادت کنان و سپاس گویان برای پروردگارمان، باز میگردیم». به رسول خدا جگفتند: «ثقیف را نفرین کنید». رسول خدا جفرمود: «بار خدایا! ثقیف را هدایت کن و آنها را نزد ما بیاور».
[۵٩۰] فتح الباری(۸/۴۵). [۵٩۱] صحیح بخاری (۲/۶۲۰).