نقش منافقان پیش از غزوه بنی المصطلق:
بارها یادآوری کردیم که عبدالله بن ابی، نسبت به مسلمانان و اسلام و بویژه نسبت به شخص رسول خدا جکینه شدیدی داشت. زیرا اوس و خزرج اتفاق کرده بودند که ابن ابی را سردارشان کنند و برایش تاجی درست کرده بودند که در همان اثنا، اسلام، در مدینه ظهور کرد و اوس و خزرج از تصمیمشان منصرف شدند و ابن ابی معتقد بود که پیامبر، پادشاهی را از او گرفته است. از این رو کینه عبدالله بن ابی نسبت به اسلام، از همان آغازین روزهای هجرت و پیش از آنکه بظاهر مسلمان شود و نیز پس از آنکه تظاهر به اسلام نمود، همواره آشکار و نمایان بود.
روزی پیامبر خدا جبر الاغی سوار بود و به عیادت سعد بن عبادهسمیرفت؛ از کنار مجلسی گذشت که عبدالله بن ابی آنجا بود. ابن ابی، بینیش را با دست گرفت و گفت: ما را خاک آلود نکن.
و چون پیامبر جبرای آن جماعت قرآن خواند، ابن ابی گفت: در خانه ات بنشین و به ما در مجالسمان، آزار نرسان. [۴۸۰]
این ماجرا، مربوط به زمانی است که عبدالله بن ابی هنوز تظاهر به اسلام نکرده بود.
عبدالله بن ابی پس از جنگ بدر که تظاهر به اسلام نمود، بجز دشمنی با خدا و پیامبر خدا و مؤمنین کاری نداشت و همیشه در فکر تفرقه افکنی در جامعه اسلامی و توهین به اسلام بود و با دشمنان اسلام دوستی میکرد؛ همان طور که قبلا گفتیم در جریان بنی قینقاع مستقیما دخالت نمود.
همچنین در جنگ احد نیرنگ بازی و حیلهگری نمود و باعث تفرقه بین مسلمانان شد؛ او، با سیصد نفر برگشت و در سپاه مسلمانان هرج و مرج و نابسامانی ایجاد کرد.
از جمله حیلهگریهای این منافق، این بود که بعد از تظاهر به اسلام هر جمعه پس از اینکه پیامبر جبرای خطبه بر منبر مینشست، برمیخاست و میگفت: این، رسول خدا است که در میان شما میباشد. خداوند، شما را به وسیله او کرامت و عزت داده است؛ پس کمکش کنید و از او پشتیبانی نمایید و مطیع و فرمانبردار او باشید. و سپس مینشست و پیامبر جبر میخاست و خطبه میخواند.
یکی از کارهای زشت این منافق گستاخ، این بود که در نخستین جمعه پس از جنگ احد، برخاست تا همان سخن همیشگیاش را تکرار کند. مسلمانان، از هر طرف لباسهایشان را گرفتند و گفتند: ای دشمن خدا! بنشین، تو شایستگی این حرفها را نداری؛ مگر فراموش کردهای که چه کار زشتی انجام داده ای؟ او از بالای سر و گردن مردم و از میان جمعیت، به بیرون رفت و میگفت: سوگند به خدا، گویا کار بدی کردم که برخاستم تا او را تأیید کنم. به درب مسجد که رسید، مردی از انصار جلویش را گرفت و گفت: وای بر تو! بازگرد تا رسول خدا جبرایت استغفار نماید.
عبدالله بن ابی گفت: سوگند به خدا نمیخواهم برایم طلب مغفرت کند. [۴۸۱]
عبدالله بن ابی با یهودیان بنی نضیر نیز ارتباط داشت و به آنان قول داد، اگر شما را بیرون کنند، ما نیز با شما بیرون میشویم و اگر با شما بجنگند، ما به شما کمک مینماییم. در جنگ احزاب نیز او و یارانش، از هیچ اقدامی فروگذار نکردند تا در دل مسلمانان، وحشت و هراس بیفکنند. چنانچه پیشتر، به این موضوع پرداختیم. خدای متعال، در سوره احزاب، نقش و موضع منافقان را در جنگ خندق، بیان نموده است.
دشمنان اسلام اعم از یهود، منافقان و مشرکان به خوبی میدانستند که سبب پیروزی مسلمانان، برتری مادی و کثرت اسلحه و نیرو نیست. بلکه سبب پیروزی اسلام و مسلمانان، فضایل و ارزشهای اخلاقی و الگوهای پسندیدهای است که جامعه اسلامی از آن بهره مند است و نیز خوب میدانستند که سرچشمه این خوبیها تا حد اعجاز، شخص رسول خدا جاست. دشمنان اسلام، پس از پنج سال جنگ مسلحانه فهمیده بودند که از بین بردن این افراد و این دین از طریق اسلحه غیر ممکن است؛ بنابراین تصمیم گرفتند که جنگی تبلیغاتی از ناحیه ارزشهای اخلاقی و آداب اجتماعی بر ضد اسلام آغاز کنند؛ در این جنگ تبلیغاتی وسیع، شخصیت رسول اکرم جنخستین هدف بود و از آنجایی که منافقین در صفوف مسلمین به منزله ستون پنجم به حساب میآمدند و در مدینه زندگی میکردند و میتوانستند با مسلمانان ارتباط مستقیم داشته و هر لحظه در جریان اتفاقات باشند، سرکردگی این جنگ تبلیغاتی را آغاز کردند که بازهم عبدالله بن ابی، در رأس آنان بود. دسیسه منافقان، پس از جنگ بدر، بدانگاه نمایان شد که زید بن حارثهسهمسرش زینب بنت حجشلرا طلاق داد. زید، در خانه پیامبر جبزرگ شده بود و پسر خوانده آن حضرت محسوب میشد. یکی از آداب و رسوم عربها، این بود که پسرخوانده را همانند فرزند صلبی میدانستند و معتقد بودند ازدواج با همسر فرزندخوانده، برای همیشه بر کسی که آن شخص را به فرزندی گرفته، حرام است. رسول خدا جبه دستور وحی با زینبلازدواج کرد. بنابراین منافقان بنابه پندار خود، دو روزنه مناسب پیدا کردند تا جوی نامناسب بر ضد پیامبر اکرم جایجاد کنند:
۱- زینب پنجمین زن پیامبر جبود و قرآن ازدواج با بیش از چهار زن را روا ندانسته است؛ بنابراین منافقان، تبلیغات وسیعی به راه انداختند که چرا محمد، برخلاف حکم قرآن عمل کرده است؟
۲- زینب همسر پسرخوانده پیامبر بود و اعراب،ازدواج با زن مطلقه فرزندخوانده را حرام و گناهی بس بزرگ میپنداشتند؛
بنابراین تا توانستند تبلیغات منفی به راه انداختند و داستانها و افسانهها ساختند؛ مثلا میگفتند: محمد ناگهانی زینب را دیده و عاشق و دلباخته شده و چون این خبر به زید رسیده، زینب را طلاق داده تا محمد با او ازدواج کند! دایره تبلیغاتشان چنان گسترده بود که تا این زمان در بعضی از کتب تفسیر و حدیث، آثار تبلیغاتشان به چشم میخورد. این تبلیغات، بر روحیه افراد سست ایمان اثر منفی گذاشت تا اینکه خداوند، در این باره آیات واضح و روشنی نازل کرد و همین آیات، دلها را بهبود و تسکین بخشید. تبلیغات منافقان، در این باره بقدری گسترده بود که خداوند، سوره احزاب را بدینگونه آغاز نمود:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ ٱتَّقِ ٱللَّهَ وَلَا تُطِعِ ٱلۡكَٰفِرِينَ وَٱلۡمُنَٰفِقِينَۚ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمٗا ١﴾[الأحزاب: ۱].
یعنی: «ای پیامبر! از خدا بترس و از کافران و منافقان پیروی مکن، قطعا خداوند دانا و باحکمت است».
اینها، اشاراتی گذرا و تصویرهای کوچکی از کارهای منافقان قبل از غزوه بنی مصطلق بود؛ اماپیامبر جتمام این آزارها را با صبر و آرامش و نرمش و مدارا تحمل میکرد. عموم مسلمانان نیز از شر آنان در امان نبودند و با بردباری، تحمل میکردند! زیرا به دنبال رسواییهای پیاپی منافقان، دیگر آنان را شناخته بودند؛ چنانچه خدای متعال میفرماید: ﴿أَوَلَا يَرَوۡنَ أَنَّهُمۡ يُفۡتَنُونَ فِي كُلِّ عَامٖ مَّرَّةً أَوۡ مَرَّتَيۡنِ ثُمَّ لَا يَتُوبُونَ وَلَا هُمۡ يَذَّكَّرُونَ ١٢٦﴾[التوبة: ۱۲۶]. یعنی: «آیا نمیبینی که اینها در هر سال یک یا دو بار آزموده (و رسوا) میشوند و سپس توبه نمیکنند و به خود نمیآیند؟!»
[۴۸۰] سیره ابن هشام (۱/۵۸۴/۵۸٧)؛ نگا: صحیح بخاری (۲/٩۲۴) و صحیح مسلم (۲/٩) [۴۸۱] ابن هشام (۲/۱۰۵)