سیرت رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم

فهرست کتاب

عوامل پایداری و ثبات مسلمانان

عوامل پایداری و ثبات مسلمانان

اینجاست که هر خردمندی، شگفت زده می‌شود و برای اهل خرد، این پرسش به وجود می‌آید که چه عواملی، مسلمانان را تا بدین اندازه مقاوم و پایدار کرده بود و چگونه مسلمانان در برابر آن همه ستم، پایداری کردند؟ ستم‌هایی که وقتی خبر آن را می‌شنویم، بدنمان می‌لرزد و قلبمان می‌خواهد از جا کنده شود!

برخی از این عوامل، عبارت بودند از:

۱. انگیزۀ اصلی در این موضوع، ایمان به خدای واحد و شناخت راستین است. وقتی ایمان راسخ از روزنه‌ها به قلبی راه یابد، از کوه‌ها استوارتر می‌گردد و هرگز متزلزل نمی‌شود. یقیناً صاحب چنین ایمان راسخ و استواری است که می‌تواند تمام سختی‌های دنیا را هر چند که فراوان و بزرگ و پیاپی و دائم باشد، در پرتو ایمانش ناچیز بداند. چنین مؤمنی تمام سختی‌های دنیا را همچون علف‌های هرزه‌ای می‌بیند که بر روی سیلاب شدیدی آمده تا سدهای محکم را درهم شکند! یا قطعه‌های استوار را فرو ریزد! آری، انسانِ با ایمان، از سختی‌ها نمی‌هراسد و در مقابل، حلاوت و شیرینی ایمان و شادی یقینش را تجربه می‌کند.

خدای متعال می‌فرماید:

﴿فَأَمَّا ٱلزَّبَدُ فَيَذۡهَبُ جُفَآءٗۖ وَأَمَّا مَا يَنفَعُ ٱلنَّاسَ فَيَمۡكُثُ فِي ٱلۡأَرۡضِۚ[الرعد: ۱٧].

یعنی: «اما کف دریا خشک می‌شود و از بین می‌رود و اما آنچه به مردم فایده می‌رساند، در زمین می‌ماند». از این عامل اصلی، عوامل دیگری نیز نشأت می‌گیرند که سبب ثبات و پایداری اهل ایمان می‌شوند، از جمله:

۲. رهبری که قلب‌ها به او عشق می‌ورزند. پیامبر جنه تنها رهبر امت اسلامی بلکه راهنمای تمام بشریت بود. او دارای زیبایی خدادادی و تکامل روحی و خوبی‌های اخلاقی و سرشتی برتر و صفات پسندیده‌ای بود که قلب‌ها را به خود جذب می‌کرد ومردم حاضر بودند جانشان را فدای او کنند و از نظر کمال به حدی رسیده بود که به او عشق می‌ورزیدند. تنها محمد مصطفی جازاین ویژگی برخوردار بود و این خصوصیت به انسان دیگری داده نشده است. او در اوج بزرگواری و شرف و مردانگی و نیکویی و برتری بود. شخصیتی پاکدامن و امانتدار و راستگو که تمام خوبی‌ها در او جمع شده بود. دشمنانش در صداقت و خوبی او شکی نداشتند تا چه رسد به دوستانش؛ هرگاه سخن می‌گفت، دوست و دوشمن، به راستی و درستی آن باور کامل داشتند.

یک بار سه نفر از قرشیان، به قرآن گوش دادند؛ هریک از آن‌ها، این کار را دور از چشم دیگران انجام داد، اما سرانجام رازشان بر ملا شد؛ ابوجهل که یکی از آنان بود، پرسید: نظرت درباره آنچه از محمد شنیدی، چیست؟ پاسخ داد: چه شنیدم؟ ما، همواره با بنی عبدمناف بر سر ریاست، اختلاف داشته ایم؛ آنان مهمان نوازی و اطعام کردند، ما هم چنین کردیم؛ آنان غرامت‌های دیگران را بر عهده گرفتند و ما نیز بر عهده گرفتیم؛ آن‌ها، بذل و بخشش کردند و ما هم بذل و بخشش نمودیم؛ همین که دوشادوش هم قرار گرفتیم و در این مسابقه، همانند دو اسب مسابقه، در یک راستا و موازی هم به تاخت و تاز درآمدیم، گفتند: ما پیامبری داریم که از آسمان بر او وحی می‌شود، چه وقت می‌توانیم این را بپذیریم؟ سوگند به خدا هرگز به او ایمان نمی‌آوریم و او را تصدیق نمی‌کنیم. [۲۰۳]

ابوجهل به پیامبر جمی‌گفت: ما شخص تو را تکذیب نمی‌کنیم، بلکه فقط آنچه را آورده‌ای، ‌تکذیب می‌کنیم! خداوند، دراین باره، این آیه را نازل کرد:

﴿قَدۡ نَعۡلَمُ إِنَّهُۥ لَيَحۡزُنُكَ ٱلَّذِي يَقُولُونَۖ فَإِنَّهُمۡ لَا يُكَذِّبُونَكَ وَلَٰكِنَّ ٱلظَّٰلِمِينَ بِ‍َٔايَٰتِ ٱللَّهِ يَجۡحَدُونَ ٣٣[الأنعام: ۳۳].

«این‌ها تو را تکذیب نمی‌کنند، بلکه این ظالمان، آیات خدا را انکار می‌کنند». [۲۰۴]

روزی مشرکین، سه بار پیاپی رسول خدا جرا آزار دادند؛ در مرتبه سوم پیامبر ایستاد وگفت: من، به قصد قربانی شدن، ‌به سوی شما آمده‌ام. این سخن آن حضرت، به اندازه‌ای بر آنان اثر گذاشت که سرسخت‌ترین آن‌ها نیز در صدد دلجویی از رسول اکرم جبرآمد.

روزی رسول خدا جدر حال سجده بود، روی ایشان شکمبه شتر انداختند؛ در آن روز آن حضرت علیه آن‌ها دعای بد کرد و بدین سان، خنده مستانه شان به اندوه و پریشانی تبدیل گردید و یقین کردند که هلاک خواهند شد.

عتیبه بن ابی لهب را نفرین کرد؛ عتیبه یقین نمود که خیلی زود نتیجه بددعایی آن حضرت را می‌بیند. همین طور نیز شد و وقتی در راه شام شیر را دید، فریاد زد: سوگند به خدا محمد مرا کشت در حالیکه خودش در مکه است. وقتی ابی بن خلف پیامبر جرا تهدید به مرگ کرد، آن حضرت فرمود: ان شاء الله من تو را می‌کشم.در جنگ احد با نیزه پیامبر جزخمی بر گلوی ابی وارد شد؛ ابی می‌گفت: او در مکه به من گفته بود که تو را می‌کشم؛ سوگند به خدا اگر بر من آب دهان بیندازد، مرا می‌کشد. [۲۰۵]بعداً تفصیل این بحث خواهد آمد.

سعد بن معاذ که به مکه رفته بود، به امیه بن خلف گفت: شنیدم رسول خدا جمی‌گوید: مسلمانان با تو خواهند جنگید و تو را خواهند کشت. او شدیداً پریشان شد و تصمیم گرفت که هرگز از مکه بیرون نرود و چون روز جنگ بدر رسید، ابوجهل او را مجبور به خروج کرد. از این رو بهترین شتر مکه را خرید که بتواند از صحنه فرار کند.

زنش به او گفت: ای ابوصفوان! آیا حرف‌های برادر یثربی ات را فراموش کردی؟ ابی بن خلف گفت: بخدا سوگند جز مسافت اندکی آن‌ها را همراهی نخواهم کرد. [۲۰۶]

این،‌حال دشمنان آن حضرت جبود، اما دوستان و یارانش، اینگونه نبودند. او در روح و روانشان جای گرفته بود و در چشمان و قلوبشان جای داشت. دوستی آنان، صادقانه و عشقشان، راستین بود؛ همچون آب که سرازیر می‌گردد، این محبت و عشق راستی یاران به سوی آن حضرت، سرازیر می‌شد و همانند آهن که جذب آهن ربا می‌شود، مجذوب رسول خدا جمی‌شدند. شاعر می‌گوید:

فصورته هيولي كل جسم
ومغناطيس افئدة الرجال

یعنی: «سیمایش، حیات بخش هر پیکر و همچون آهن ربایی است که دل‌های مردان را به خود جذب می‌کند».

از تأثیر همین دوستی و فداکاری و جانفشانی بود که یارانش دوست داشتند و حاضر بودند که گردنشان قطع شود، اما ناخن یا خاری، بدن آن حضرت جرا نخراشد. روزی ابوبکر در شهر مکه مورد حمله کفار واقع شد و او را سخت کتک زدند. پس از آن عتبه بن ربیعه نزدیکش آمد و با کفش‌های میخ دار آن چنان به سر و صورت ابوبکر زد که چشم و بینی ابوبکرسدیده نمی‌شد. بنی تیم ابوبکر را با پارچه‌ای به خانه‌اش بردند و شک نداشتند که می‌میرد. شامگاه آن روز به هوش آمد؛ اولین چیزی که گفت، این بود که پرسید: پیامبر جدر چه حالی است؟

بنی تیم، او را به شدت سرزنش کردند و گفتند: با این وضع و حالش، سراغ محمد را می‌گیرد! آنگاه برخاستند و به مادر ابوبکرسسفارش کردند تا به او آب و غذایی بدهد.

وقتی خانه خلوت شد، با اصرار می‌گفت: پیامبر کجاست؟ و چه شده؟ مادرش گفت: سوگند به خدا نمی‌دانم رفیقت کجاست؟ ابوبکر گفت: برو نزد ام جمیل دختر خطاب و از او بپرس از رسول خدا جچه خبر دارد؟ مادر ابوبکر نزد ام جمیل رفت و گفت: ابوبکر، می‌خواهد بداند که از پیامبر چه خبر داری؟ ام جمیل گفت: من، نه ابوبکر را می‌شناسم و نه محمد بن عبدالله را. اگردوست داری با تو نزد فرزندت می‌آیم. مادر ابوبکر موافقت کرد و با هم به بالین ابوبکر رفتند. ام جمیل، ابوبکرسرا مجروح و زخمی دید. ام جمیل به او نزدیک شد و گفت: سوگند به خدا کسانی که این بلا را بر سر تو آورده‌اند، فاسق و کافرند و امیدوارم که خداوند، انتقام تو را از آن‌ها بگیرد. ابوبکرسگفت: از پیامبر چه خبر؟ گفت: مادرت می‌شنود. ابوبکر گفت: مسئله‌ای نیست. ام جمیل گفت: صحیح و سالم است. پرسید: پس کجاست؟ گفت: در خانه ابن ارقم. گفت: سوگند به خدا لب به غذا و نوشیدنی نمی‌زنم تا اینکه پیامبر جرا ببینم. آن‌ها صبر کردند تا اینکه شب شد و مردم به خانه‌هایشان رفتند، آن دو در حالی که شانه‌های ابوبکر را گرفته بودند، او را نزد رسول خدا جبردند. [۲۰٧]

در فصل‌های آینده، گوشه‌هایی از فداکاری‌ها و محبت‌های یاران پیامبر جرا بازگو خواهیم کرد.

۳. احساس مسئولیت: یاران پیامبر جبه خوبی احساس می‌کردند که چه مسئولیت سنگین و مهمی به دوش انسان‌ها نهاده شده است و تحت هیچ شرایطی نباید شانه از زیر بار این مسئولیت خالی کرد. آنان خوب می‌دانستندکه فرار ازمسئولیت، به ضرر و زیانی بزرگتر از فشارها و ستم‌های مشرکین منجر خواهد شد و خسارت و زیانی که در نتیجه فرار ازمسئولیت، گریبانگیر آنان و بلکه دامنگیر تمام بشریت خواهد گشت، به هیچ وجه قابل مقایسه با سختی‌های فرارویشان نیست. لذا بدین نتیجه رسیده بودند که تحمل سختی‌ها و شکیبایی در راه عقیده، فواید و پیامدهای مثبت بسیاری دارد.

۴. ایمان به جهان آخرت: ایمان به معاد و روز قیامت، احساس مسئولیت اصحاب را تقویت می‌کرد. آنان یقین داشتند که باید روزی درمقابل خدای متعال بایستند و نسبت به تمام کارهایشان چه کوچک و چه بزرگ، پاسخگو باشند و پس از آن، یا به آن‌ها نعمت‌های ابدی بهشت داده خواهد شد و یا گرفتار عذاب‌های دوزخ خواهند گشت. آن‌ها، بین خوف و رجاء- یعنی ترس و امید- زندگی می‌کردند و به رحمت و مهربانی خدا امیدوار بودند و ازعذاب خداوند می‌ترسیدند. چنانچه خداوند می‌فرماید:

﴿وَٱلَّذِينَ يُؤۡتُونَ مَآ ءَاتَواْ وَّقُلُوبُهُمۡ وَجِلَةٌ أَنَّهُمۡ إِلَىٰ رَبِّهِمۡ رَٰجِعُونَ ٦٠[المؤمنون: ۶۰].

یعنی: «و کسانی که هرچه از آنان خواسته شده، انجام می‌دهند، اما در عین حال دل‌هایشان ترسان و هراسان است از اینکه به سوی خدایشان باز می‌گردند (و باید پاسخگو باشند)».

صحابهشبه خوبی می‌دانستند که دنیا با شکنجه‌ها و سختی‌ها و نعمت‌هایش در مقابل قیامت به اندازه بال پشه‌ای ارزش ندارد و این شناخت قوی، تحمل سختی‌های دنیا را برایشان آسان کرده بود؛ لذا از تحمل مشقت‌ها و تلخی‌های دنیا باکی نداشتند و به آن‌ها اهمیتی نمی‌دادند.

۵. قرآن کریم: در آن شرایط سخت و فشارهای طاقت فرسا، آیات و سوره‌های قرآن نازل می‌شد و با دلیل و برهان، مبادی و اصول اسلامی را در اذهان صحابه استوارتر و قویتر می‌گردانید، همان اصولی که محور اساسی دعوت است. بدین ترتیب، قرآن، با روش‌های حکیمانه و جالب، مسلمانان را به زیرساخت‌های جامعه اسلامی به عنوان بزرگترین جامعه بشری، رهنمون می‌گردید و احساسات مسلمانان را برای صبر و شکیبایی بر می‌انگیخت و با مثال‌ها و حکمت‌ها آن‌ها را استوارتر و قویتر می‌کرد؛ چنانچه قرآن می‌فرماید:

﴿أَمۡ حَسِبۡتُمۡ أَن تَدۡخُلُواْ ٱلۡجَنَّةَ وَلَمَّا يَأۡتِكُم مَّثَلُ ٱلَّذِينَ خَلَوۡاْ مِن قَبۡلِكُمۖ مَّسَّتۡهُمُ ٱلۡبَأۡسَآءُ وَٱلضَّرَّآءُ وَزُلۡزِلُواْ حَتَّىٰ يَقُولَ ٱلرَّسُولُ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مَعَهُۥ مَتَىٰ نَصۡرُ ٱللَّهِۗ أَلَآ إِنَّ نَصۡرَ ٱللَّهِ قَرِيبٞ ٢١٤[البقرة: ۲۱۴].

یعنی: «آیا گمان می‌کنید که وارد بهشت می‌شوید و حال آنکه مانند گذشتگان گرفتار سختی‌ها نشده‌اید؟ ‌آن چنان سختی‌ها و شکنجه‌ها آن‌ها را به تنگ می‌آورد که متزلزل می‌شدند و پیامبر و مؤمنان می‌گفتند: چه وقت یاری خدا فرا می‌رسد؟ آگاه باشید که کمک و یاری خدا نزدیک است».

و در جایی دیگر می‌فرماید:

﴿الٓمٓ ١ أَحَسِبَ ٱلنَّاسُ أَن يُتۡرَكُوٓاْ أَن يَقُولُوٓاْ ءَامَنَّا وَهُمۡ لَا يُفۡتَنُونَ ٢ وَلَقَدۡ فَتَنَّا ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡۖ فَلَيَعۡلَمَنَّ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ صَدَقُواْ وَلَيَعۡلَمَنَّ ٱلۡكَٰذِبِينَ ٣[العنکبوت: ۱- ۳].

یعنی: «الم، آیا مردم چنان گمان می‌کنند که چون بگویند: ایمان آورده‌ایم، به حال خود رها می‌شوند و مورد امتحان قرار نمی‌گیرند؟ همانا ما، پیشینیان آنان را آزموده‌ایم؛ ‌خداوند، حتماً نمایان می‌کند که چه کسانی راست می‌گویند و چه کسانی دروغ؟»

آیات قرآن، به ایرادها و شبهه‌های واردشده از سوی کفار و معاندان، پاسخ‌های قوی و محکمی ارائه می‌دادند و راه نیرنگشان را می‌بستند و گاهی اوقات آن‌ها را از عواقب بد پافشاری بر عناد و سرکشی برحذر می‌داشتند و اشاره می‌کردند که خداوند، با دوستان و دشمنان خود چه کرده است؛ در مواردی نیز با نرمی و ملاطفت، به ارشاد و توجیه دشمنان و سرکشان می‌پرداختند تا از راه گمراهی بازآیند و به راه حق، هدایت یابند.

قرآن، مسلمانان را به جهانی دیگر می‌بُرد و به آن‌ها بصیرت وکنجکاوی در هستی و آفرینش زیبای خدا و کمال الوهیت و ‌آثار رحمت و مهربانی او را نشان می‌داد و در آنان چنان شوق و اشتیاقی به جهان آخرت ایجاد می‌کرد که هیچ چیزی نمی‌توانست مانع حرکت و تکاپوی آنان در این مسیرگردد.

در ضمنِ این آیات، سخنانی خطاب به مسلمانان وجود داشت که در آن خدایشان، آن‌ها را به رحمتی از جانب خود و نیز به خشنودی خویش مژده می‌داد و تصویری ازدشمنان کافر و ظالمشان را مجسم می‌نمود که چگونه در قیامت محاکمه و از قبرها برانگیخته می‌شوند و به صورتهایشان در آتش می‌افتند و به آن‌ها گفته می‌شود که مزه آتش دوزخ را بچشند.

۶. مژده‌های پیروزی: با تمام این‌ها مسلمانان به خوبی از نخستین روزهایی که مسلمان می‌شدند و یا حتی پیش از مسلمان شدن، می‌دانستند که مسلمان شدن یعنی تحمل دردها و رنج‌ها و رویارویی با مرگ قطعی. بلکه هدف دعوت اسلامی از اولین روز، از بین بردن جاهلیت بی خردان و نظام‌های ظالمانه بود تا با گسترش نفوذ و قدرت دین الهی در جهان و به دست گرفتن زمام سیاسی دنیا، بشریت را به تلاشی که رضای خداست، راهنمایی و رهبری کند و آنان را از قید بردگی بندگان نجات دهد تا خدا را عبادت کنند.

قرآن، گاهی این مژده‌ها را باصراحت و آشکارا بیان می‌کرد و گاه با کنایه و اشاره و بدین سان در شرایط سخت و طاقت فرسای آن روزگار، آیاتی نازل می‌شد که به ماجراهای پیامبران و اقوام گذشته می‌پرداخت و از اوضاع و احوال و سرانجام کافران پیشین سخن می‌گفت؛ در این آیات تناسب زیادی میان اوضاع و احوال گذشته با اوضاع موجود مکه در آن روزگار وجود داشت و بدین نکته اشاره می‌کرد که کفار و ظالمان، سرانجام هلاک می‌شوند و بندگان نیک خدا، وارث زمین می‌گردند. در این داستان‌ها اشارات روشنی بود مبنی بر نابودی و هلاکت اهل مکه در آینده‌ای نه چندان دور و پیروزی مسلمانان و دعوت اسلامی در آینده‌ای نزدیک.

در همین زمان آیاتی از قرآن نازل شد که با صراحت تمام مژدۀ پیروزی مسلمانان را می‌داد. خداوند می‌فرماید:

﴿وَلَقَدۡ سَبَقَتۡ كَلِمَتُنَا لِعِبَادِنَا ٱلۡمُرۡسَلِينَ ١٧١ إِنَّهُمۡ لَهُمُ ٱلۡمَنصُورُونَ ١٧٢ وَإِنَّ جُندَنَا لَهُمُ ٱلۡغَٰلِبُونَ ١٧٣ فَتَوَلَّ عَنۡهُمۡ حَتَّىٰ حِينٖ ١٧٤ وَأَبۡصِرۡهُمۡ فَسَوۡفَ يُبۡصِرُونَ ١٧٥[الصافات: ۱٧۱- ۱٧۵].

یعنی: «وعده ما راجع به بندگان فرستاده ما، ‌قبلاً ثبت و ضبط گشته است و آن، اینکه ایشان، قطعاً یاری می‌شوند و لشکرما حتماً پیروز می‌گردند و از آنان (کافران) دست بدار و ایشان را مدتی به حال خود واگذار، (آن وقت) نگاهشان کن(که چه بلایی بر سرشان می‌آید) و آنان، خود بالاخره خواهند دید (شکست خود و نصرت شما را)».

همچنین می‌فرماید:

﴿سَيُهۡزَمُ ٱلۡجَمۡعُ وَيُوَلُّونَ ٱلدُّبُرَ ٤٥[القمر: ۴۵].

یعنی: «طولی نمی‌کشد که این جمع (گروه کافران) شکست می‌خورند و می‌گریزند».

و نیز می‌فرماید:

﴿جُندٞ مَّا هُنَالِكَ مَهۡزُومٞ مِّنَ ٱلۡأَحۡزَابِ ١١[ص: ۱۱].

یعنی: «اینان که اینجا (در شهر مکه) هستند، سپاه ناچیز شکست خورده‌ای از دسته‌ها و گروه‌هایند».

و دربارۀ مهاجرین حبشه، چنین نازل شد:

﴿وَٱلَّذِينَ هَاجَرُواْ فِي ٱللَّهِ مِنۢ بَعۡدِ مَا ظُلِمُواْ لَنُبَوِّئَنَّهُمۡ فِي ٱلدُّنۡيَا حَسَنَةٗۖ وَلَأَجۡرُ ٱلۡأٓخِرَةِ أَكۡبَرُۚ لَوۡ كَانُواْ يَعۡلَمُونَ ٤١[النحل: ۴۱].

یعنی: «آنانی که به خاطر خدا و پس از اینکه به آن‌ها ستم روا داشته شد، هجرت کردند، آنان را مژده نیکویی در دنیا بده؛ اما پاداش آخرت آن‌ها بزرگتر و برتر خواهد بود، اگر بدانند».

از رسول خدا جدرباره داستان یوسف÷سئوال شد؛ ضمن بیان این داستان، چنین نازل شد:

﴿۞لَّقَدۡ كَانَ فِي يُوسُفَ وَإِخۡوَتِهِۦٓ ءَايَٰتٞ لِّلسَّآئِلِينَ ٧[یوسف: ٧].

یعنی: «به تحقیق در یوسف و برادرانش نشانه‌هایی برای سئوال کنندگان وجود دارد».منظور این بود که سئوال کنندگان که اهل مکه‌اند، مانند برادران یوسف شکست خواهند خورد و تسلیم خواهند شد.

خداوند درباره اقوام و پیامبران گذشته می‌فرماید:

﴿وَقَالَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ لِرُسُلِهِمۡ لَنُخۡرِجَنَّكُم مِّنۡ أَرۡضِنَآ أَوۡ لَتَعُودُنَّ فِي مِلَّتِنَاۖ فَأَوۡحَىٰٓ إِلَيۡهِمۡ رَبُّهُمۡ لَنُهۡلِكَنَّ ٱلظَّٰلِمِينَ ١٣ وَلَنُسۡكِنَنَّكُمُ ٱلۡأَرۡضَ مِنۢ بَعۡدِهِمۡۚ ذَٰلِكَ لِمَنۡ خَافَ مَقَامِي وَخَافَ وَعِيدِ ١٤[ابراهیم: ۱۳- ۱۴].

یعنی: «کافران به پیام آورانشان گفتند: یا باید به دین ما باز گردید یا شما را از دیارمان بیرون می‌کنیم؛ پس پرودگارشان (به حاملان رسالت) پیام فرستاد که حتماً ستمکاران را نابود می‌کنیم و شما را پس از ایشان در سرزمین آنان سکونت می‌بخشیم؛ این (پیروزی) از آن کسانی است که از جاه و جلال من بترسند و از تهدید من بهراسند».

زمانی که آتش جنگ بین روم و فارس شعله ور بود، کفار مکه دوست داشتند که فارسیان پیروز شوند؛ زیرا ایرانیان، مشرک بودند؛ اما مسلمانان دوست داشتند رومیان پیروز گردند؛ چرا که رومی‌ها به خدا و کتاب آسمانی ایمان داشتند. خدا، مژده پیروزی رومیان را چندین سال پیش از پیروزیشان نازل نمود، اما این، تنها یک مژده نبود؛ بلکه با صراحت تمام مژده دیگری درخود داشت و آن، پیروزی مؤمنان بود که فرمود:

﴿وَيَوۡمَئِذٖ يَفۡرَحُ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٤[الروم: ۴].

یعنی: «در آن روز مؤمنان به یاری خدا خوشحال خواهند شد». گهگاهی پیامبر جهم شخصاً مژده‌هایی مانند این‌ها می‌داد و هنگامی که موسم حج فرا می‌رسید، به عکاظ و مجنه و ذی المجاز می‌رفت و مردم را دعوت می‌داد و رسالتش را ابلاغ می‌نمود. آن حضرت جعلاوه بر آنکه به بهشت مژده می‌داد، با صراحت تمام به آن‌ها می‌گفت: ای مردم! بگویید معبود بحقی بجز خدا نیست، رستگار می‌شوید؛ بر عرب‌ها مسلط می‌گردید و عجم‌ها تسلیم شما می‌شوند و وقتی بمیرید، پادشاهان بهشت خواهید بود». [۲۰۸]

پیشتر یادآور شدیم که عتبه بن ربیعه هنگام مذاکره بارسو ل خدا جکوشید تا برای جلوگیری از دعوت آن حضرت، امتیازاتی به ایشان بدهد؛ واکنش پیامبر جرا نیز یادآوری کردیم، لذا عتبه، متوجه شد که بزودی، رسول خدا جپیروز می‌شود.

همچنین رسول اکرم جبا صراحت تمام به نمایندگان قریش که نزد ابوطالب رفته بودند، فرمود که یک کلمه بگویند تا عرب و عجم، تحت فرمانشان قرار گیرند.

خباب بن ارت می‌گوید: نزد پیامبر جرفتم در حالیکه در سایۀ خانۀ کعبه تکیه زده بود و مشرکان، ما را شدیداً آزار داده بودند. گفتم: آیا برای ما دعا نمی‌کنی و از خدا یاری نمی‌خواهی؟ ‌آن حضرت جنشست و چهره‌اش سرخ شد و گفت: «پیش از شما اقوامی بودند که گوشت‌های بدن آن‌ها با شانه‌های آهنی از بدن جدا می‌شد و فقط استخوان و رگ می‌ماند. باز هم از دین و عقیده شان برنمی گشتند. سوگند به خدا، خداوند، دینش را پیروز می‌گرداند و گسترش می‌دهد تا اینکه سواری از صنعاء به حضر موت برود و از هیچ چیز جز خدا نترسد، راوی می‌افزاید: و از گرگ به خاطر گوسفندان هراسی نخواهد داشت. [۲۰٩]

و در روایتی دیگر آمده: اما شما عجله می‌کنید. [۲۱۰]

این مژده‌ها و بشارت‌ها، پوشیده ومخفی نبود؛ بلکه با صراحت و آشکارا اعلان می‌شد تا کفار نیز همانند مسلمانان بدانند و در جریان آن قرار بگیرند.

وقتی اسود بن مطلب و دوستانش، یاران پیامبر را می‌دیدند، طعنه می‌زدند و مسخره می‌کردند و می‌گفتند: نگاه کنید پادشاهان زمین دارند می‌آیند. این‌ها بزودی بر شاهان کسری و قیصر غلبه خواهند کرد و پس از آن سوت می‌کشیدند و کف می‌زدند. [۲۱۱]

صحابه در پرتو این مژده‌ها و بشارت‌ها تمام سختی‌ها و مشکلاتی را که آنان را از هر سو احاطه کرده بود، ناچیز و همچون ابر تابستانی می‌دانستند که خیلی زود، محو و نابود می‌شود.

علاوه بر این‌ها همواره رسول خدا جروحیه آن‌ها را با خوبی‌ها و لذتهای ایمان تغذیه می‌کرد و آنان را با آموزش حکمت‌های قرآن کریم تزکیه و پاک می‌نمود و آنان را عمیقانه پرورش می‌داد تا احساس رشد و برتری روحی و پاکی قلب نمایند که عامل پاکی اخلاق و نجات و رهایی از سلطه‌های مادی و شهوات و قرار گرفتن در سایۀ رحمت پروردگار زمین و آسمان‌ها می‌باشد؛ این احساس، زنگارهای قلوبشان را پاک می‌کرد و آن‌ها را از تاریکی‌ها به سوی نور، رهنمون می‌شد و وادارشان می‌کرد در مقابل شکنجه‌ها و آزارها شکیبا باشند، به بهترین شکل گذشت کنند و بر هواهای نفسانیشان غلبه نمایند؛ حس دینداریشان را تقویت کنند و از شهوات دوری جویند و درمسیر بدست آوردن رضایت خدا از تمام هستی خود، بگذرند. این احساس، آنان را به شوق و اشتیاق به بهشت و همچنین علاقه وافر به فراگیری دانش و تفقه در دین و محاسبۀ نفس و چیره شدن بر عواطف و احساسات و مسلط شدن بر آشوب‌ها و تندبادهایی که از طرف دشمنان می‌وزید و نیز به شکیبایی و وقار و آرامش وا می‌داشت.

[۲۰۳] ابن هشام (۱/۳۱۶). [۲۰۴]روایت ترمذی در تفسیر سورة انعام (۲/۱۳۲) [۲۰۵] سیره ابن هشام (۲/۸۴). [۲۰۶] صحیح بخاری (۲/۵۶۳). [۲۰٧] البدایه و النهایه(۳/۳۰) [۲۰۸] روایت ترمذی [۲۰٩] صحیح بخاری (۱/۵۴۳). [۲۱۰] صحیح بخاری(۱/۵۱۰). [۲۱۱] فقه السیره، ص ۸۴.