سیرت رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم

فهرست کتاب

کمالات نفسانی و خوبی‌های اخلاقی پیامبر ج

کمالات نفسانی و خوبی‌های اخلاقی پیامبر ج

پیامبر جدر فصاحت زبان و بلاغت سخن از همگان ممتاز بود و از این جهت در برترین جایگاه قرار داشت که غیر قابل انکار است و دارای طبعی سالم و گفتاری قاطع با مفاهیم درست و بدور از تکلف بود. ایشان از جوامع کلم برخوردار بود و حکمت‌های بدیع به وی ارزانی شده بود. به زبان و گویش‌های مختلف عربی آشنا بود؛ تا جایی که با هرکس به زبان خودش صحبت می‌کرد و هر قبیله‌ای را با زبان خودشان مورد خطاب قرار می‌داد، شوخ طبعی و بدیهه گویی صحرانشینان و فصاحت و لفظ قلم و سخنوری شهرنشینان را با هم یک جا داشت؛ علاوه بر همه این‌ها از تأیید الهی و پیشتیانی وحی نیز برخوردار بود.

بردباری و حوصله، گذشت در هنگام قدرت و صبر در برابر سختی‌ها، از ویژگی‌هایی بود که خداوند ایشان را بدان پرورش داده بود. از هر فرد بردبار، لغزشی سر می‌زند و برخورد نادرست و خطایی به جای می‌ماند؛ اما پیامبر جبه رغم آزار و اذیت فراوانی که می‌کشید، فقط بر صبر و شکیبایی ایشان افزوده می‌شد و هرچه بیشتر از سوی جاهلان زیاده روی مشاهده می‌کرد، بر بردباریش افزوده می‌گشت.

عایشه می‌گوید: هیچ گاه پیامبر جبین دو کار مخیر نمی‌شد، مگر آنکه آسان‌تر را اختیار می‌کرد تا وقتی که گناه در کار نبود؛ اما اگر کاری بود که گناه به حساب می‌آمد، بیشتر از همه مردم از آن پرهیز می‌کرد.هیچ گاه از کسی به خاطر خودش انتقام نگرفت مگر اینکه حریم شریعت خدا پایمال می‌شد که در آن صورت به خاطر خدا انتقام می‌گرفت. [۶٩٩]از همه مردم دیرتر ناراحت می‌شد و زودتر از همه مردم، رضایت می‌داد.

چنان سخاوتمند بود که گاهی، تمام آنچه را که داشت، صدقه می‌داد و از فقر و تنگدستی، بیم و ترس نداشت.

ابن عباس گوید: پیامبر جسخاوتمندترین مردم بود در رمضان که جبرئیل به ملاقاتش می‌آمد،بخشنده‌تر از همیشه می‌شد. جبرئیل در ماه رمضان هر شب نزد پیامبر جمی‌آمد و به ایشان قرآن را باز خوانی می‌کرد و آن وقت رسول خدا جدر بذل و بخشش از بادهای باران زا سخاوتمندتر بود! [٧۰۰]جابر گوید: هیچ گاه نشد از او چیزی درخواست کنند که بگوید: نه. [٧۰۱]

از نظر شجاعت، دلاوری و جوانمردی در درجه‌ای قرار داشت که بر کسی پوشیده نیست. از همه مردم شجاع‌تر بود. در جاهای مختلف با سختی‌هایی روبرو شد که دلیر مردان از کنار ایشان گریختند، اما ایشان استقامت ورزید. در جنگ‌ها هیچ گاه به دشمن پشت نمی‌کرد و تردید و سستی به خود راه نمی‌داد. از هر فرد دلاور و شجاع، گریز و عقب نشینی مشاهده می‌شود بجز پیامبر خدا ج! علی گوید: وقتی تنور جنگ داغ می‌شد و چشمان جنگجویان، خون می‌گرفت، ما به رسول خدا جپناه می‌بردیم و او در شرایط سخت، بیش از همه به دشمن نزدیک و رویاروی آنان بود. [٧۰۲]

انس گوید: شبی اهل مدینه در نیمه شب صدایی وحشتناک شنیدند و ترسیدند و گروهی به سوی آن صدا رفتند. در بین راه رسول خدا جرا در حالی دیدند که سوار بر اسب بدون زین ابوطلحه، شمشیرش را حمایل کرده بود و از سوی صدا برمی گشت و به مردم می‌گفت: نترسید نترسید! [٧۰۳]

رسول خدا جبیش از همه مردم شرم و حیا داشت و از امور ناپسند دوری می‌کرد.

ابو سعید خدریسمی‌گوید: پیامبر جاز دوشیزگان زیر چادر، شرم و حیای بیشتری داشت و هرگاه از چیزی خوشش نمی‌آمد، ما آن را از چهره‌اش می‌فهمیدیم. [٧۰۴]به کسی خیره نمی‌شد و همواره پلک‌هایش فروهشته بود و بیشتر اوقات به زمین نگاه می‌کرد تا به آسمان؛ بیشتر به نیم نگاهی اکتفا می‌کرد و نگاهش، مستقیم نبود. از روی حیا و کرامت نفس، چیزی را که خوش نداشت، مطرح نمی‌کرد و هرگز کسی را که از او کار ناشایستی به وی گزارش می‌شد، نام نمی‌برد؛ بلکه می‌فرمود: «چرا برخی چنین و چنان می‌کنند!؟» او از همه به این مدح فرزدق سزاوارتر بود که:

یغضی حیاءً ویغضی مِن مهابته
فَلا یكلّم إلّا حین یبتسم

یعنی: «از فرط حیا به زمین نگاه می‌کند و دیگران نیز از هیبتش، نگاهشان را به زمین می‌اندازند؛ لذا فقط زمانی با ایشان حرف می‌زنند که تبسم می‌کند!

رسول خدا جاز همه مردم با انصاف‌تر، پاک دامن‌تر و راستگوتر و امانت دار‌تر بود. دشمنان و دوستانش، بر این مطلب اذعان کرده‌اند. چنانچه پیش از بعثت، او را «امین» می‌نامیدند.

امام ترمذی از علیسروایت می‌کند که ابوجهل به پیامبر گفت: ما تو را تکذیب نمی‌کنیم، اما آنچه را که آورده‌ای، قبول نداریم و آن‌ها را تکذیب می‌کنیم.

در همین مورد خداوند، این آیه را نازل فرمود: ﴿فَإِنَّهُمۡ لَا يُكَذِّبُونَكَ وَلَٰكِنَّ ٱلظَّٰلِمِينَ بِ‍َٔايَٰتِ ٱللَّهِ يَجۡحَدُونَ ٣٣[الأنعام: ۳۳]. «ای پیامبر! این‌ها، تو را تکذیب نمی‌کنند؛ بلکه ظالمان، آیات خدا را تکذیب و انکار می‌کنند».

هنگامی که هرقل از ابوسفیان پرسید: آیا آن کسی که ادعای پیامبری می‌کند، متهم به دروغگویی بوده است؟ ابوسفیان گفت: خیر!

رسول خدا جاز همه مردم متواضعتر و از تکبر دورتر بود و از اینکه مردم بخاطر ورودش همانند هنگام ورود پادشاهان بلند شوند، منع می‌کرد و به ملاقات و دیدن بینوایان و مساکین می‌رفت و با تهیدستان و فقیران نشست و برخاست داشت. دعوت بردگان را می‌پذیرفت و با یارانش به گونه‌ای رفتار می‌کرد که بدون تفاوت، یکی از آنان به نظر می‌رسید.

عائشه می‌گوید: پیامبر جکفش‌هایش را شخصاً تعمیر می‌کرد و لباس‌هایش را می‌دوخت؛ در خانه مانند یک نفر عادی کار می‌کرد. مانند همه انسان‌ها، لباس‌هایش را وصله می‌زد و گوسفندانش را می‌دوشید و خودش خادم خودش بود! [٧۰۵]

رسول خدا جاز همه مردم در عهد و پیمان با وفاتر و در رعایت صله رحم حساس‌تر بود. درمهربانی و شفقت و رأفت نظیر نداشت. در معاشرت و رعایت آداب از همه نیکوتر و بهتر بود و نسبت به عموم مردم از همه خوشروتر و خوش اخلاق‌تر بود.

و از بیش همه مردم از بداخلاقی تنفر داشت. پیامبر جنه به صراحت و نه به کنایه، دشنام نمی‌داد؛ کسی را نفرین نمی‌کرد؛ بلکه عفو و گذشت، پیشه او بود و نمی‌گذاشت کسی پشت سرش حرکت کند. و از غلامان و کنیزانش در خوردن و نوشیدن و حتی پوشیدن تمایز و برتری نداشت. هرکس به او خدمتی می‌کرد، پاسخش را با خدمت متقابل می‌داد. هیچگاه به خدمتگزاری، اُف نگفت و اصلا خدمتکاری را به خاطر انجام یا ترک کاری سرزنش نکرد. مساکین را دوست داشت و با آن‌ها همنشینی می‌کرد. در تشییع جنازه‌ها شرکت می‌کرد و هیچ گاه فقیری را به خاطر فقرش تحقیر نمی‌نمود. در یکی از سفرهایش قرار شد گوسفندی برای تهیه غذا آماده کنند؛ یکی گفت: من آن را ذبح می‌کنم! دیگری گفت: من آن را پوست می‌کنم! سومی گفت: مسئولیت پخت آن با من! پیامبر فرمود: من هم هیزم جمع آوری می‌کنم! گفتند: ای رسول خدا ج! ما از طرف شما هیزم جمع می‌کنیم. فرمود: من می‌دانستم که شما این کار را می‌کنید؛ اما ناپسند می‌دانم از شما متمایز و متفاوت باشم. زیرا در نظر خداوند ناپسند است که ببیند یکی از بندگان از دوستانش متمایز است و خودش را بالاتر می‌داند و آنگاه بلند شد و به جمع آوری هیزم پرداخت! [٧۰۶]

اینک پای سخن هند بن ابی هاله می‌نشینیم تا پیامبر جرا برای ما توصیف کند. او ضمن روایت مفصلی درباره رفتار و کردار پیامبر جمی‌گوید: «پیامبر جهمیشه غمگین و پیوسته در فکر و اندیشه بود، هیچگاه آسایش و استراحت نداشت؛ بدون نیاز و بیهوده سخن نمی‌گفت. بیشتر اوقات ساکت بود. بی تکلف سخن می‌گفت و کلمات و سخنانش، جامع و پر محتوا بود. جملاتش قول فصل بود و در سخنانش فزونی و کاستی وجود نداشت. خوی و خصلتی معتدل داشت. نه درشتی می‌کرد و نه خود را سبک و بی ارزش می‌نمود. نعمت‌های خدا را بزرگ می‌شمرد؛ حتی اگر کوچک بود وهیچ چیز را نکوهش نمی‌کرد. خوردنی‌ها و نوشیدنی‌ها را نه نکوهش می‌کرد و نه تعریف. وقتی به حق و حقیقت تعرضی می‌شد، هیچ کس را توان مقاومت در برابر خشم و غضب ایشان نبود.به خاطر خودش بر کسی خشمیگن نمی‌شد و انتقام نمی‌گرفت. وقتی اشاره می‌کرد با تمام دستش اشاره می‌کرد و چون از چیزی شگفت زده می‌شد، دستش را پشت و روی می‌کرد وچون ناراحت می‌شد، روی بر می‌گرداند و می‌رفت. هرگاه شادمان می‌شد، چشمانش را می‌بست؛ خنده‌اش، تبسم بودو هنگام خنده دندان‌هایش مانند دانه‌های تگرگ ظاهر می‌شد. هیچگاه سخنی که به ایشان مربوط نمی‌شد، نمی‌گفت و یارانش را به الفت و دوستی تشویق می‌کرد. بزرگان هر قوم و قبیله‌ای را بزرگ می‌داشت و با آن‌ها دوستی می‌کرد و زمان امور مردم را به خودشان می‌سپرد. همچنین مردم را از درگیری با آنان برحذر می‌داشت و خود نیز از آنان پرهیز می‌کرد؛ بدون آنکه از بدی‌های آنان چشم پوشی نماید.

از یارانش دلجویی می‌نمود و در مورد آنچه بین مردم می‌گذشت، پرس و جو می‌کرد و کارهای پسندیده را ستایش و تصویب می‌نمود و کارهای نکوهیده را، نکوهیده می‌دانست و زشت می‌شمرد. در همه کارها، راه اعتدال را پیشه می‌کرد وافراط و تفریط نمی‌نمود تا مبادا یارانش غفلت کنند و یا سست شوند. در همه حال آماده بود. در رابطه با حق نه کوتاهی می‌کرد و نه از حق می‌گذشت. کسانی که با او همراه می‌شدند، نیکان و خوبان بودند. بهترین مردم، نزد پیامبر جکسی بود که خیرخواه‌تر از دیگران باشد و بالاترین مقام را در نزد ایشان کسی داشت که همدردی و همراهی بیشتری با وی داشت. هرگاه پیامبر جبلند می‌شد، با ذکر خدا بر می‌خاست و هرگاه می‌نشست با ذکر خدا می‌نشست، در مجالس جایی خاص برای نشستن نداشت؛ بلکه وقتی به جلسه‌ای می‌رفت، هرجا خالی بود، می‌نشست و به یارانش نیز همین عمل را توصیه می‌کرد.

حق تمام همنشینان را ادا می‌نمود؛ چنانکه هر یک از همنشینان تصور می‌کرد از همه در نزد محمد جمحبوبتر است! هرکس، پیامبر را برای گفتگو نشسته یا ایستاده نگاه می‌داشت، با صبر و شکیبایی بیشتر از خود طرف، تحمل می‌کرد، تا زمانی که طرف مقابل منصرف می‌شد. هرکس از او چیزی می‌خواست، یا خواسته‌اش را برآورده می‌ساخت و یا سخنی پسندیده و خوشایند در پاسخ او می‌گفت. اخلاق و خوشرویی‌اش،همه مردم را تحت پوشش قرار می‌داد؛ گویی برای همه پدری مهربان بود و همه مردم از نظر حقوق و وظایف نزد ایشان برابر بودند و تقوا و پرهیزکاری معیار برتری نزد او بود. محفل ایشان، محفل بردباری، حیا، صبر و امانتداری بود. صداها در محضرش بلند نمی‌شد و به آبروی کسی تعرض نمی‌شد. همه با هم براساس تقوا و پرهیزکاری، محبت و عطوفت داشتند؛ به کوچکان ترحم می‌کردند و نیاز نیازمندان را برآورده می‌ساختند. از غریبان پذیرایی می‌کردند و با آنان انس می‌گرفتند. همیشه چهره‌اش شاداب و اخلاقش نرم بود و حالت عادی داشت؛ سخت گیر وتند خو نبود. داد نمی‌زد و دشنام نمی‌داد و کسی را سرزنش نمی‌کرد. مداح هم نبود و اگر رفتار فردی را نمی‌پسندید، خودش را به بی خبری می‌زد و از او نا امید هم نمی‌شد. از سه چیز به شدت پرهیز می‌کرد: خودنمایی (ریا)؛ زیاده روی (پر خوری یا پر گویی) و گفتن و انجام دادن حرف‌ها و کارهای بی معنی و پوچ.از مردم می‌خواست که سه چیز را انجام ندهند: ۱- از کسی بدگویی نکنند. ۲- کسی را رسوا نکنند ۳- در جستجوی عیب کسی نباشند. تنها در مواردی سخن می‌گفت که در آن خیر و یا امید پاداش وجود داشت و هرگاه سخن می‌گفت، به همنشینان خود نگاه می‌کرد. و آنان چنان سکوت می‌کردند که گویا بر سر آن‌ها پرنده‌ای نشسته است، و چون پیامبر جسکوت می‌فرمود، یارانش نیز صحبت می‌کردند. هیچ گاه در حضور پیامبر جپیرامون هیچ موضوعی جر و بحث نمی‌کردند؛ هر یک لب به سخن می‌گشود، دیگران سکوت می‌کردند تا حرفش تمام شود. هرکس اول چیزی می‌گفت، سخن همه، به حساب می‌آمد؛ از آنچه می‌خندیدند، پیامبر جنیز می‌خندید. و از آنچه ابراز تعجب می‌کردند، آن حضرت نیز ابراز تعجب می‌کرد. در برابر سخنان تند اشخاص غریب، پر حوصله و صبور بود و می‌فرمود: هرگاه نیازمندی را دیدید، حاجتش را برآورید و از او به خوبی پذیرایی کنید و هرگز انتظار ثنا و سپاس نداشته باشید مگر آنکه خود آن شخص، در صدد تشکر و قدردانی برآید. [٧۰٧]

خارجه بن زید می‌گوید: پیامبر جهنگام نشستن از همه باوقارتر بود؛ دست و پایش را دراز نمی‌کرد. هرگز بدون ضرورت سخن نمی‌گفت و بیشتر اوقات ساکت بود. از کسی که حرف‌های خوب و پسندیده نمی‌زد روی برمی گرداند و خنده‌اش تبسم بود. سخن پیامبر جقول فصل بود، نه کم نه زیاد. خنده اصحاب در حضور پیامبر جاز روی احترام و بخاطر پیروی از ایشان بود. [٧۰۸]

خلاصه این که پیامبر جبه تمام صفات کمال و بی نظیر آراسته بود و خداوند او را به بهترین شکل پرورش داده بود. چنانکه خداوند،از او تعریف می‌کند و خطاب به وی می‌گوید: ﴿وَإِنَّكَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِيمٖ ٤[القلم: ۴]. یعنی: «براستی تو دارای خلق و خوی بس بزرگ هستی».

این‌ها عواملی بود که قلب‌ها را به ایشان نزدیک می‌کرد و باعث می‌شد که او را دوست داشته باشند. این ویژگی‌ها، از او رهبری ساخته بود که قلب‌ها آرزوی همراهی‌اش را داشتند. بالاخره قومش، پس از تکبر و سرکشی گروه گروه وارد دین خدا شدند. ویژگی‌هایی که برشمردیم فقط بخشی از مظاهر کمال و صفات رسول خدا بود.اما در حقیقت شمایل و خصلت‌ها و عمق فضایل پیامبر جفراتر ازدرک و فهم است؛ چراکه کسی نمی‌تواند به عمق و حقیقت شخصیت بزرگترین انسان عالَم وجود دست یابد که به اوج قله کمال رسیده و از نور پروردگارش، روشنی گرفته و به جایی رسیده بود که قرآن کریم، کتاب خدا، اخلاق او بود!

اللهم صَلِّ عَلی مُحَمّدٍ وعلی آل مُحَمّدٍ، كما صلّیتَ عَلی ابراهیمَ وعَلی آل ابراهیمَ إنّك حمیدٌ مجیدٌ

اللهم بارك عَلی محمّد وعلی آل محمدٍ، كما باركتَ علی ابراهیمَ وعلی آل ابراهیم؛ إنّك حمید مجیدٌ.

[۶٩٩] صحیح بخاری (۱/۵۰۳) [٧۰۰] صحیح بخاری (۱/۵۰۲) [٧۰۱] همان [٧۰۲] نگا: الشفاء از قاضی عیاض (۱/۸٩) [٧۰۳] صحیح مسلم (۲/۲۵۲)؛ صحیح بخاری (۱/۴۰٧) [٧۰۴] صحیح بخاری (۱/۵۰۴) [٧۰۵] مشکاه المصابیح (۲/۵۲۰) [٧۰۶] خلاصه السیر، ص ۲۲ [٧۰٧] نگا: الشفاء، قاضی عیاض (۱/۱۲۱- ۱۲۶)؛ شمائل ترمذی [٧۰۸] مرجع سابق (۱/۱۰٧)