سیرت رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم

فهرست کتاب

ابوطالب خاندان هاشم و خاندان عبدالمطلب را جمع کرد:

ابوطالب خاندان هاشم و خاندان عبدالمطلب را جمع کرد:

با اینکه شرایط، دگرگون و به نفع مسلمانان شده بود، اما ابوطالب همچنان از مشرکین بیم داشت که مبادا برادرزاده‌اش را از بین ببرند.

وقتی ابوطالب به حوادث گذشته نگاه می‌کرد که مشرکین، بارها به برادرزاده‌اش، سوء قصد کرده بودند، بیمناک می‌شد. ابوطالب، به یاد داشت که قریشیان، می‌خواستند برادرزاده‌اش را با عماره بن ولید عوض کنند تا او را بکشند. ابوطالب، از یاد نبرده بود که ابوجهل، با سنگ به سر آن حضرت کوبید و عقبه بن ابی معیط، می‌خواست پیامبر را با جامه‌اش خفه کند و ابن خطاب، شمشیر حمایل کرده بودتا او را به قتل برساند.

ابوطالب که این حوادث را دیده بود، به آن‌ها می‌اندیشید و چون از این حوادث بوی شرارت به مشامش می‌رسید، قلبش تکان می‌خورد.

ابوطالب، از قریش چیزهایی نسبت به برادرزاده‌اش دیده بود که یقین داشت مشرکان، اورا خواهند کشت و نه حمزه و نه عمر و نه هیچکس دیگری نخواهد توانست جلوی ترور ناگهانی رسول خدا جرا بگیرد.

نگرانی ابوطالب، واقعاً بجا بود. زیرا مشرکان، آشکارا برکشتن پیامبر ج متفق شدند؛ قرآن نیز به همین اتفاق و اجماع آن‌ها اشاره می‌کند؛ چنانکه می‌گوید: ﴿أَمۡ أَبۡرَمُوٓاْ أَمۡرٗا فَإِنَّا مُبۡرِمُونَ ٧٩[الزخرف: ٧٩]. یعنی: «آیا آن‌ها تصمیم به انجام کاری گرفته‌اند؟ ما نیز تصمیم می‌گیریم». [۱۸۸]

ابوطالب در چنین وضعیتی چه می‌توانست بکند؛ لذا بنی هاشم و بنی عبدالمطلب را جمع کرد و از آن‌ها خواست که از برادرزاده‌اش همانند خود او، دفاع کنند. بدین ترتیب تمام خویشاوندانش اعم از مسلمان و غیرمسلمان، خواسته‌اش را پذیرفتند و از روی حمیت و تعصب قبیلگی، قبول کردند که در هر شرایطی از محمد مصطفی جپشتیبانی نمایند.

البته ابولهب، برادر ابوطالب که با سایر قریش هماهنگ بود، این خواسته را نپذیرفت. [۱۸٩]

[۱۸۸] زخرف: ٧٩. [۱۸٩] ابن هشام (۱/۲٩۶)؛ مختصر السیره، ص ۱۰۶.