بر فراز کوه صفا
پس از اینکه پیامبر جاز حمایت کامل ابوطالب در راستای تبلیغ رسالتش، اطمینان خاطر یافت، روزی بر فراز کوه صفا رفت و فریاد برآورد: یا صباحاه (کلمهای است که عربها هنگام وقوع حادثهای مهم، برای هشدار به کار میبرند). همۀ طوایف قریش جمع شدند و پیامبر جآنها را به توحید و ایمان به رسالتش و روز رستاخیز دعوت نمود. امام بخاری قسمتی از این داستان را بدین صورت نقل میکند: از ابن عباس روایت شده است که چون آیۀ (خویشاوندانت را بیم بده) نازل شد، پیامبر جبر کوه صفا بالا رفت و فریاد برآورد: ای بنی فهر و ای بنی عدی! و بدین سان یکایک تیرههای قریش را صدا زد تا اینکه همگی جمع شدند، حتی اگر کسی شخصاً نمیتوانست برود، نمایندهای میفرستاد تا بداند چه خبر است.
ابولهب و قریش آمدند. پیامبر جگفت: اگر بگویم پشت این کوه لشکری به قصد نابودی شما میآید، آیا مرا تصدیق میکنید. گفتند: آری، زیرا ما از تو جز صداقت و راستگویی سراغ نداریم. آنگاه گفت: بدانید که من شما را از عذابی سخت میترسانم. ابولهب گفت: هلاک شوی، آیا ما را برای همین جمع نمودهای؟ آنگاه این آیه نازل شد:
﴿تَبَّتۡ يَدَآ أَبِي لَهَبٖ وَتَبَّ ١﴾[المسد: ۱].
یعنی: «هلاکت باد ابولهب و حتما هلاک میگردد».
بخش دیگری از این داستان را مسلم از ابوهریره روایت میکند و میگوید: چون این آیه ﴿وَأَنذِرۡ عَشِيرَتَكَ ٱلۡأَقۡرَبِينَ ٢١٤﴾، نازل شد، پیامبر جعام و خاص مردم را فرا خواند و گفت: «ای جماعت قریش! خودتان را از آتش نجات دهید؛ ای جماعت بنی کعب! خودتان را از آتش نجات دهید. ای فاطمه دختر محمد! خودت را از آتش نجات بده؛ زیرا سوگند به خدا هیچ کاری در پیشگاه خدا از من ساخته نیست و تنها حقی که بر من دارید، حق خویشاوندی است که آن را کامل ادا خواهم کرد». [۱۲۲]
این فریاد، در حقیقت ابلاغ یک مطلب با تمام صراحت است که درآن پیامبر خدا جبا وضوح و روشنی کامل اعلام میکند که نزدیکترین مردم به آن حضرت کسانی هستند که رسالتش را تأیید و تصدیق کنند و این، نشانۀ ارتباطی حیاتی بین آن حضرت و قوم اوست و تعصب خویشاوندی اعراب با این فریاد و این انذار به کلی نابود شد و از بین رفت.
[۱۲۲] مسلم (۱/۱۱۴)؛ بخاری (۱/۲۸۵) و (۲/٧۰۲)؛ مشکاة المصابیح (۲/۴۶۰).