بازگشت سپاه اسلام به مدینه
لشکریان اسلام، پیروزمندانه و سربلند و بدون هیچ گونه جنگ و درگیری از تبوک برگشتند و خداوند، پیامبر جو مؤمنان را از جنگ با کفار بی نیاز کرد. در مسیر بازگشت از تبوک، در گردنهای، دوازده نفر از منافقان درصدد برآمدند که پیامبر جرا بکشند و این زمانی بود که پیامبر جدر حال عبور از این گردنه بود و عمارسلگام شتر را گرفته بود و حذیفهسشتر را میراند و مردم از داخل وادی میرفتند. این منافقان، فرصت را غنیمت شمردند! در همین حال که رسول خدا جبا دو یارش میرفت، سر و صدای گروهی را از پشت شنید که نقاب زده بودند و قصد ترور رسول خدا جرا داشتند و به ایشان نزدیک میشدند. رسول خدا جحذیفه را فرستاد تا با زوبینی که داشت، آنها را دفع کند. خداوند، آنها را به وحشت انداخت و فرار کردند و در میان جمعیت ناپدید شدند. پیامبر جنام تک تک آنها و هدفشان را به حذیفه گفتند و به همین خاطر، حذیفه را صاحب سر رسول خدا جمینامیدند. در همین مورد خداوند میفرماید: «قصد کاری را کردند که به آن دست نیافتند». [۶۰۵]
وقتی پیامبر جنشانههای مدینه را از دور دید، فرمود: «این طابه است، و این واحد است؛ کوهی که ما را دوست دارد و ما نیز آن را دوست داریم». مردم از آمدن رسول خدا جباخبر شدند؛ زنان و کودکان از ایشان به گرمی استقبال کردند و با شور و شوقی فوق العاده سرود میخواندند:
طلع البـدر علیـنا
من ثنیات الوداع
وجب الشكر علینا
ما دعـا لـله داع
[۶۰۶]
رسول خدا جدر ماه رجب سال نهم بیرون شدند و در ماه رمضان برگشتند. غزوه تبوک، روی هم رفته، پنجاه روز به طول انجامید. از این مدت، بیست روز را در تبوک گذراندند و بقیه را در راه بودند و این، آخرین غزوهای بود که رسول خدا جدر آن شرکت داشتند.
[۶۰۵] سوره توبه، آیه ٧۴ [۶۰۶] در مبحث ورود پیامبر جبه مدینه آوردیم که به نظر ابن قیم، مراسم استقبال، مربوط به این سفر بوده است.