شکایت سران قریش به بزرگان یثرب
وقتی این صدا، در گوش قریشیان طنین انداز شد و این خبر انتشار یافت، همچون صاعقهای بر سرشان فرود آمد و همه آنها را نگران و پریشان ساخت. زیرا آنها به خوبی از عواقب این پیمان آگاه بودند و میدانستندکه نتیجهاش چه خواهد بود و بر سر آنها و اموالشان چه خواهدآمد؛ به مجرد اینکه صبح شد، جماعتی از سران مکه و بزرگان مشرک و جنایتکار، به خیمههای اهل یثرب رفتند تا نگرانی شدیدشان را به خاطر این بیعت به آنها اعلام نمایند. آنان چنین گفتند: ای گروه خزرج! به ما خبر رسیده که شما، دیشب با این رفیق ما ملاقات کرده و با او وعده گذاشتهاید که او را از بین ما بیرون ببرید و با او هم پیمان شدهاید که با ما بجنگید. سوگند به خدا که شعلهور شدن آتش جنگ میان ما و شما،آنقدر ناخوشایند است که جنگ با هیچ یک از طوایف عرب، بدین اندازه برای ما ناراحت کننده نیست.
بنابراین مشرکان خزرج، یکه خوردند و سوگند یاد کردند که ما، از چنین پیمانی اطلاعی نداریم و چنین چیزی صورت نگرفته است؛ قریشیان، نزد عبدالله بن ابی بن سلول رفتند.
او هم تأکید کرد که این خبر، نادرست است و گفت: امکان ندارد که قوم من چنین کاری را ازمن پوشیده بدارند حتی اگر من در یثرب هم بودم، بدون اطلاع و مشورت من، چنین کاری نمیکردند.
هیچ یک از مسلمانان یثرب چیزی نگفت و سکوت اختیار کردند. سران قریش نیز گفته مشرکان یثرب را باور کردند و بازگشتند.