پیامبر جخانهاش را ترک میکند
علی رغم همه آمادگی قریش برای به اجرا در آوردن دسیسه قتل پیامبر ج، باز هم شکست خوردند! در آن لحظه حساس، پیامبر جبه علیسفرمود: بر رختخوابم بخواب و این روانداز سبز را روی خود بینداز و بخواب! هرگز از آنها آسیبی به تو نخواهد رسید.. آنگاه پیامبر جبیرون شد و صفهای آنها را شکافت و مشت خاکی برداشت و بر سرشان پاشید و خداوند بینایی را از آنها گرفت طوری که اصلاً او را ندیدند و درحالی بیرون رفت که این آیه را میخواند:
﴿وَجَعَلۡنَا مِنۢ بَيۡنِ أَيۡدِيهِمۡ سَدّٗا وَمِنۡ خَلۡفِهِمۡ سَدّٗا فَأَغۡشَيۡنَٰهُمۡ فَهُمۡ لَا يُبۡصِرُونَ ٩﴾[یس: ٩].
یعنی: «ما، در پیش روی آنان سدی و در پشت سرِ ایشان سدی، قرار دادهایم و بدین وسیله جلوی چشمان ایشان را گرفتهایم و دیگرنمی بینند».
آن خاک، بر سر همه آنها نشست و رسول خدا جبه خانه ابوبکرسرفت و از درب کوچک پشت خانهاش بیرون شدند و به غار ثور که در سمت یمن قرارداشت، پناه بردند. [۲۶۸]
محاصره کنندگان به انتظار لحظه فرا رسیدن هجوم بودند تا آنکه لحظهای قبل از فرا رسیدن موعد، متوجه شدند که شکست خوردهاند. مردی، آنها را منتظر یافت و علت را جویا شد؛ گفتند: منتظر محمدیم.
گفت: ضرر کردید و شکست خوردید؛ به خدا سوگند محمد جبر سرتان خاک پاشید و دنبال کارش رفت.
گفتند: به خدا ما او را ندیدیم؛ وقتی سرهایشان را دست کشیدند، دیدند که بر سرشان خاک و غبار نشسته است.
از سوراخ درب خانه نگاه کردند و گفتند: به خدا سوگند محمد جخوابیده و جامهاش را رویش انداخته است. با این حال تا صبح از جایشان تکان نخوردند تا آنکه دیدند علیساز رختخواب برخاست! اما دیگر فرصت از دستشان رفته بود.
از علیسپرسیدند:محمد(ج) کجاست ؟ گفت: خبر ندارم. [۲۶٩]
[۲۶۸] ابن هشام (۱/۴۸۳)؛ زادالمعاد (۲/۵۲). [۲۶٩] ابن هشام ۱/۴۸۳ و زادالمعاد ۲/۵۲.