وداع پیامبر با سپاه اسلام
وقتی سپاه، آماده خروج شد، مردم جمع شدند؛ پیامبر جبا فرماندهان سپاه وداع کرد مردم نیز به سپاهیان اسلام بدرود گفتند. در این هنگام عبدالله بن رواحهسگریست. مردم پرسیدند: چرا گریه میکنی؟ عبدالله گفت: سوگند به خدا که من علاقه و محبتی به دنیا ندارم و به شما نیز وابسته نیستم؛ اما شنیدم پیامبر آیهای از قرآن تلاوت میکند که در آن ذکر آتش دوزخ است: جایگزین آیه(مریم: ٧۱) یعنی: «هیچ کسی از شما نیست مگر اینکه باید داخل آن شود و این حکم در نزد پروردگارت، حتمی و قطعی است». من نمیدانم چگونه خواهم توانست بعد از ورود به جهنم از آن خارج شوم؟ مسلمانان گفتند: خداوند شما را سلامت بدارد و دشمن را از شما دفع کند و شما را پیروز و با غنایم فراوان به ما بازگرداند. در این لحظه بود که عبدالله بن رواحهساین شعر را سرود:
لكننی اسأل الرحمن مغفـرة
وضربة ذات فرغ تقذف الزبدا
أوطعنة بیـدی حران مجهزة
بحربة تنفذ الاحشاء والكبدا
حتی یقال إذا مروا علی جدثی
أرشده الله من غاز وقد رشدا
یعنی: «لیکن من، از خداوند رحمان، مغفرت و آمرزش میخواهم و ضربهای کوبنده که مغزم را متلاشی کند و استخوانم را بشکند.
یا زخمی از نیزه که به دست نیزه پرانی ماهر و کارآمد، با نیزهای که دل و روده و جگرم را پاره کند.
تا هرگاه از کنار قبرم، بگذرند، بگویند: چه مجاهد ره یافتهای که واقعا به راه راست، هدایت یافته است».
آنگاه رسول خدا جو مسلمانان، سپاه اسلام را تا بیرون مدینه همراهی و بدرقه کردند. در آنجا مقداری درنگ نمودند و با سپاه اسلام خداحافظی کردند. [۵۶۸]
[۵۶۸] سیره ابن هشام (۲/۳٧۳)؛ زادالمعاد (۲/۱۵۶)؛ مختصر السیره، ص ۳۲٧