(۴) ترجمهی متون:
در اینجا این سؤال را مطرح میکنیم که جوانان دانشجو و دانشپژوهان فارسیزبان جامعهی ما، آیا باید از علوم و معارف دینی آگاه شوند و بهرهای برگیرند؛ یا بایستی محروم بمانند و از این علوم و دانشها، آگاهی نیابند؟ عدهای معتقدند که علوم و دانشهای دینی و حوزوی را باید به زبان عربی خواند و نوشت و نباید آنها را به زبان فارسی نوشت و یا ترجمه کرد! و گروهی بر این باورند که علم و دانش را باید به هر وسیلهی ممکن، گسترش داد و ترجمه از زبانی به زبان دیگر، یکی از راهها و از ابزار انتقال علوم و دانشهاست.
در واقع، ما از سویی به جوانان خود توصیه میکنیم که تحت تأثیر فلسفهها و افکار و فرهنگ غربیان قرار نگیرند و مستقل بیاندیشند و براساس مبانی دینی و اندیشههای اسلامی زندگی کنند و هویت مذهبی و دینی خود را از دست ندهند. و از سوی دیگر، کتابهای فلسفی، فقهی، کلامی، اصولی و... را به زبانی مینگاریم که این جوانان، نتوانند از آنها استفاده کنند و متون درسی قدمای خودمان را به فارسی ترجمه نمیکنیم و آنها را به صورتی ساده و روان عرضه نمینمائیم که دانشجویان و طلّاب ما، با رغبت و میل به سمت آنها بیایند و این متون و کتابها را در دست بگیرند و مطالعه کنند و از آنها، بهرهای برگیرند! آیا این دو امر، با یکدیگر سازگار است؟ و آنگاه چگونه توقّع داریم که جوانان ما، تحت تأثیر کتابهای فلسفهی مغرب زمین قرار نگیرند و در زندگی و سلوک خود، از آنان الگوگیری نکنند!
به نظر میرسد این توّهم و پندار غلط که در ذهن برخی از ما نفوذ کرده، ریشهی استعماری دارد و طرّاحان این افکار و ایدهها، میخواهند از این طریق، راه توسعهی علوم و دانشهای دینی را در جامعه - و به خصوص در میان جوانان ما - ببندند.
طبیعی است وقتی ما کتابهای فلسفی، حقوقی، فقهی، کلامی و... خودمان را به فارسی ننگاریم و ترجمه نکنیم، ترجمهی کتابهای دیگران، قفسههای کتاب جوانان ما را در خانه و دانشگاه و حوزه و... پر میکند و در نتیجه، افکار و ایدههای دیگران در ذهن و ضمیر جوانان ما جای میگیرند.
بنابراین، ما برای این که فرهنگ دینی خودمان را در ذهن و اندیشهی نسل جوان و نوخاستهی جامعهی خویش، جای دهیم، باید با زبان آنان سخن بگوییم و با همین زبان، برای آنان چیز بنویسیم و متون درسیشان را با قلمی بنگاریم که بفهمند و با میل و رغبت به مطالعهی آنها بپردازند. از این رو، ترجمه کردن متون درسی حوزوی - که غالباً به زبان عربی است - و برگردان آنها به زبان فارسی، یک ضرورت است.
مگر ما در حوزههای علمیه، برای فارسیزبانان، به زبان فارسی و برای عربزبانان، به زبان عربی و برای ترکزبانان، به زبان ترکی و برای انگلیسی زبانان، به زبان انگلیسی و برای اردوزبانان، به زبان اردو و... تدریس نمیکنیم؟ چه فرقی بین تدریس دروس حوزوی و تألیف متون برای آموزش علوم حوزوی وجود دارد؟ البته آنها که میتوانند و فرصت دارند که زبان عربی را فراگیرند و به طور مستقیم از متون عربی درسی استفاده کنند، چه بهتر که چنین کنند؛ امّا برای قشر عظیمی از علاقهمندان به علوم و دانشهای دینی و اسلامی که توانایی استفادهی مستقیم از متون عربی و درسی حوزه را ندارند، راهی جز ترجمهی این متون، با قلم و نگارشی روان و سلیس و جذّاب وجود ندارد؛ و این مسئولیت مهم، به عنوان یک وظیفه و رسالت سنگین بر دوش کسانی است که قدرت نویسندگی دارند و میتوانند با قلمی شیوا و نگارشی زیبا، مطالب علمی را برای نسل جوان، عرضه کنند.