فقه احناف در پرتو آیات قرآن و احادیث

فهرست کتاب

فصل: پیرامون آنچه قطع کردن نماز را واجب می‌گرداند و آنچه که قطع نمودن نماز را جایز می‌کند و غیر آن [از دیگر احکام و مسائل]

فصل: پیرامون آنچه قطع کردن نماز را واجب می‌گرداند و آنچه که قطع نمودن نماز را جایز می‌کند و غیر آن [از دیگر احکام و مسائل]

هرگاه فرد ستمدیده و کسی که بدو ظلم و تعدّی شده، فرد نمازگزار را به فریادرسی و یاری و کمک فراخواند [و او نیز بر رفع ظلم و ستم از وی قادر است؛] در آن صورت بر نمازگزار واجب است که نماز خویش را قطع کند [و به کمک و یاری او بشتابد.]

ولی برای نمازگزار واجب نیست که اگر چنان‌چه یکی از پدر و مادر او را صدا بزنند، نماز خویش را قطع نماید. (یعنی نباید بدون ضرورت و عذر، نماز خویش را قطع نماید.)

و همچنین قطع نماز جایز است در صورتی که [نمازگزار ببیند که دزد،] مالی را که برابر با یک درهم است، به سرقت ببرد؛ اگر چه آن مال، از فردی دیگر نیز باشد؛ [یعنی برای نمازگزار جایز است که نماز خویش را قطع کند اگر چنان‌چه دزدی را دید که مالی را که مساوی با یک درهم است می‌دزد؛ خواه آن مال از خود وی باشد یا از دیگری، و یک درهم: برابر با تقریباً سه گرم نقره است.]

و همچنین قطع نماز جایز است در صورتی که بیم آن داشته باشد که گرگ، به گوسفندان حمله‌ور شود؛ یا بیم آن داشته باشد که شخص نابینا، در چاه یا امثال آن [از قبیل: گودال] بیافتد؛ [از این رو، بر نمازگزار واجب است که نماز خویش را قطع کند اگر نابینایی را دید که در شُرُف افتادن به چاه یا به گودالی است و ترسید که اگر چنان‌چه او را راهنمایی نکند، در چاه یا گودال بیافتد.]

و هرگاه قابله و ماما، بیم آن داشت که [اگر چنان‌چه به نماز خویش مشغول شود،] بچّه [در شکم مادرش] بمیرد [و یا عضوی از اعضای بچّه یا مادر، تلف گردد، و هلاک شدن بچه و مادر و یا تلف شدن عضوی از اعضای آن‌ها بر گمانش غالب بود، در آن صورت بر وی واجب است که نمازش را از وقت آن به تأخیر اندازد و یا اگر چنان‌چه در نماز بود، آن را قطع نماید.]

و اگر چنان‌چه هلاک شدن بچه و مادر و یا تلف شدن عضوی از اعضای آن‌ها بر گمانش غالب نبود، در آن صورت اشکالی ندارد که نماز خویش را از وقت آن به تأخیر اندازد و به [رَتق و فَتق امور] بچه روی آورد.

و همچنین هرگاه مسافر از دزدان یا راهزنان بیم و ترس داشت، در آن صورت برایش جایز است که نماز وقتی خویش را به تأخیر بیاندازد.

و کسی که به قصد و از روی تنبلی [و سرگرمی به دنیا و به خاطر پیروی از هواهای نفسانی و وسوسه‌های شیطانی] نماز را ترک می‌کند، باید [تأدیب و تعزیر شود و باید] به حدّی زده شود تا خون از اندام او جاری گردد و تا هنگامی که به ادای نماز نپردازد؛ در زندان باقی می‌ماند؛ و حکم ترک کننده‌ی روزه نیز به همین منوال است.

و چنین فردی، کشته نمی‌شود، مگر زمانی که وجوب نماز یا روزه را انکار کند و یا یکی از نماز و روزه را سبک و خوار بشمارد.

[به هر حال، افراد تارک نماز و روزه، به دو گونه تقسیم می‌شوند:

۱- اگر نماز نخواندن و روزه نگرفتن به خاطر انکار وجوب آن، یا سبک و خوار شمردن آن، یا به مسخره گرفتن حرمت ترک آن باشد، چنین کسی به اجماع مسلمانان، مرتد و کافر است؛ زیرا واجب بودن نماز و روزه و مقام و جایگاه آن‌ها، از زمره‌ی ضروریات دین است؛ و هر کس منکر وجوب آن‌ها باشد، یا آن‌ها را خوار و سبک بشمارد، خدا و پیامبر ج را تکذیب نموده و در قلب او حتّی به اندازه‌ی دانه‌ی خردلی ایمان وجود ندارد.

۲- نماز نخواندن و روزه نگرفتن، از روی تنبلی و سرگرمی به دنیا و به خاطر پیروی از هواهای نفسانی و وسوسله‌های شیطانی باشد که در این مورد، دانشمندان اختلاف‌نظر دارند که آیا این فرد کافر است یا فاسق؟ اگر فاسق باشد، آیا کشتن او واجب است یا به عنوان تعزیر، زدن و زندانی کردن او کافی است.

امام ابوحنیفه/ گوید: چنین کسی، با ترک نماز و روزه، فاسق می‌شود و واجب است که او را تأدیب و تعزیر کرد و باید او را به حدّی زد تا خون از اندام وی جاری گردد و تا هنگامی که به ادای نماز و گرفتن روزه نپردازد، در زندان باقی بماند.

امام مالک/ و امام شافعی/ می‌گویند: چنین کسی فاسق است و کافر نمی‌شود ولی تازیانه زدن و زندانی کردن او کافی نیست، بلکه اگر بر ترک نماز و روزه، اصرار نماید، باید به عنوان حدّ شرعی، کشته شود.

امام احمد/، در مشهورترین روایات خود می‌گوید: نماز نخوان، کافر است و خارج از دین و «مارق» تلقّی می‌گردد و مجازاتی جز قتل ندارد؛ و واجب است که از او بخواهند که توبه نماید، و با ادای نماز، وی را به اسلام بازگردانند؛ اگر پذیرفت، او را رها کنند و اگر نپذیرفت، گردن او را بزنند.]