فقه احناف در پرتو آیات قرآن و احادیث

فهرست کتاب

کتاب نماز

کتاب نماز

[واژه‌ی «صلاة» در زبان عربی، به معنای «دعای خیر» است؛ چون خداوند می‌فرماید: ﴿وَصَلِّ عَلَيۡهِمۡۖ[التوبة: ۱۰۳] «ای محمد! برای آنان دعای خیر کن».

و در اصطلاح شرع، واژه‌ی «صلاة» عبارت است از: مجموعه‌ای از گفتارها و کردارها که با «الله اکبر» شروع و با سلام دادن، خاتمه می‌یابد.

و دلیل واجب بودن نماز، قرآن و سنّت نبوی و اجماع امّت است؛ پس هر کس، واجب بودن نماز را منکر گردد و یا بدان استهزاء و تمسخر نماید، کافر و مرتد می‌باشد.

خداوند بلندمرتبه می‌فرماید: ﴿وَأَقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ[البقرة: ۱۱۰] «نماز را برپای دارید».

و احادیث نبوی نیز مانند آیات قرآن، درباره‌ی وجوب نماز خیلی زیادند؛ از جمله: انس بن مالکس گوید: «فُرِضَتْ عَلَي النَّبِيِِّ ج لَيْلَةَ اُسْرِيَ بِهِ خَمْسِيْنَ؛ ثُمَّ نُقِصَتْ حَتّٰي جُعِلَتْ خَمْساً؛ ثُمَّ نُوْدِيَ يٰا مُحَمَّدُ! اِنَّهُ لٰايُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَيَّ وَاِنَّ لَكَ بِهٰذِهِ الْخَمْسِ خَمْسِيْنَ» (بخاری و مسلم)؛ «در شب اسراء، پنجاه نماز بر پیامبر ج فرض شد؛ سپس از آن کم شد تا به پنج نماز رسید؛ آنگاه ندا آمد که ای محمد! دیگر گفته‌ی من تغییر داده نمی‌شود و با این پنج نماز، برای تو اجر پنجاه نماز هست».

از طلحة بن عبید اللهس روایت است: یک نفر بادیه‌نشین با موی ژولیده نزد پیامبرج آمد و گفت: ای پیامبر خدا! به من بگو: خداوند چه نمازهایی را بر من فرض کرده است. پیامبر ج فرمود: «اَلصَّلَوٰاتُ الْخَمْسُ اِلّٰا اَنْ تَطَوَّعَ شَيْئاً» ؛ «نمازهای پنج‌گانه بر تو واجب است؛ جز آن، می‌توانی نفل بخوانی». (بخاری و مسلم).

و عبدالله بن عمرب گوید: پیامبر ج فرمود: «بُني الْاِسْلٰامُ عَليٰ خَمْسٍ: شَهٰادَةِ اَنْ لّٰا اِلٰهَ اِلَّا الله وَاَنَّ مُحَمَّداً رَّسُوْلُ اللهِ، وَاِقٰامِ الصَّلٰاةِ وَاِيْتٰاءِ الزَّ کٰاةِ وَحَجِّ الْبَيْتِ وَصَوْمِ رَمَضٰانَ» (بخاری و مسلم)؛ «اسلام، بر پنج پایه بنا شده است؛ شهادتین (گواهی دادن به این که معبود بر حقی جز الله نیست و محمد ج فرستاده‌ی اوست)؛ اقامه‌ی نماز؛ دادن زکات، حج خانه‌ی خدا و روزه‌ی ماه رمضان».

و مسلمانان نیز اجماع دارند بر این که اگر کسی، فرضیت نماز را انکار کند، کافر شده و از دایره‌ی اسلام خارج می‌شود؛ امّا درباره‌ی کسی که با وجود اعتقاد به وجوب نماز، آن را ترک کند، اختلا‌ف‌ نظر دارند، و سبب اختلاف هم، احادیثی است که از پیامبر ج ثابت شده و در آن‌ها تارک نماز، کافر نامیده شده بدون این که بین کسی که نماز را از روی انکار ترک کرده و کسی که از روی سهل انگاری، نماز را ترک نموده، تفاوت قائل شده باشد.

جابرس گوید: پیامبر ج فرموده است: «اِنَّ بَيْنَ الرَّجُلِ وَبَيْنَ الشِّرْكِ وَالْکُفْرِ تَرْكُ الصَّلٰاةِ» (مسلم، ترمذی و ابن ماجه)؛ «به راستی، مشخّصه‌ی بین ما و کفّار و مشرکان، نماز است؛ هر کس آن را ترک کند، کافر می‌شود».

و قول راجح این است که منظور از کفری که در این احادیث آمده است، کفر صغری است که انسان را از دایره‌ی اسلام خارج نمی‌کند؛ و این ترجیح، به دلیل جمع بین این احادیث و احادیث دیگر است؛ و همین قول امام ابوحنیفه می‌باشد.

امام ابوحنیفه/ گوید: فردی که از روی تنبلی و سرگرمی به دنیا و به خاطر پیروی از هواهای نفسانی و وسوسه‌های شیطانی، نماز را ترک می‌کند، فاسق است و واجب است که او را تأدیب و تعزیر کرد؛ و باید او را به حدّی زد تا خون از اندام او جاری گردد و تا هنگامی که به ادای نماز نپردازد؛ در زندان باقی بماند؛ و حکم تارک روزه نیز به همین منوال است.

ولی اگر نماز نخواندن وی به خاطر انکار وجوب آن، یا سبک و خوار شمردن آن، یا به مسخره گرفتن حرمت ترک آن باشد، چنین کسی به اجماع مسلمانان، کافرِ مرتد است.]

[شرط‌های فرضیت نماز:]

برای فرضیت نماز، سه چیز شرط می‌باشد که عبارتند از:

* اسلام [مسلمان بودن؛ پس بر کسی که کافر اصلی است - نه مرتد - نماز خواندن مطالبه نمی‌شود؛ چون در حال کفر، نماز خواندن صحیح نیست؛ زیرا نماز، عبادت و تقرّب به خدا است و او اهل آن نیست، و در همه‌ی فروع شریعت چنین است؛ و امّا مرتد، بدون خلاف، وجوب نماز متوجه او می‌شود؛ چون با مسلمان شدن، این وجوب بر او لازم خواهد شد و با مرتد شدن، از او ساقط نمی‌شود؛ همان‌گونه که اگر کسی به مالی اقرار کرد که بر ذمّه‌ی او می‌باشد؛ سپس مرتد شد؛ این اقرار از او ساقط نمی‌شود.]

* به حدّ بلوغ رسیدن.

* عقل داشتن. [پس نماز بر کودک و کسی که عقلش زایل شده باشد، فرض نیست؛ زیرا پیامبر ج می‌فرماید: «رُفِعَ الْقَلَمُ عَنْ ثَلٰاثٍ؛ عَنِ النّٰائِمِ حَتّٰي يَسْتَيْقِظَ وَعَنِ الصَّبِيِّ حَتّٰي يَحْتَلِمَ وَعَنِ الْمَجْنُوِن حَتّٰي يَعْقِلَ» (ابوداود و ترمذی)؛ «از سه فرد، قلم تکلیف برداشته شده است: کسی که به خواب رفته است تا آن که بیدار گردد؛ و از کودک تا آنگاه که به سنّ بلوغ و احتلام برسد؛ و از دیوانه تا عاقل گردد و عقلش برگردد».

ناگفته نماند که پاک بودن از حیض و نفاس نیز از زمره‌ی شرط‌های فرضیت نماز می‌باشد؛ از این رو، نماز بر زن حائض و نفساء در حال حیض و نفاس، فرض نیست؛ بلکه حرام است؛ زیرا پیامبر ج می‌فرماید:

«اِذٰا اَقْبَلَتِ الْحِيْضَةُ فَدَعِيْ اَلصَّلٰاةَ...» (مسلم)؛ «هرگاه حالت حیض به تو روی آورد، پس - تا هنگام پاک شدن - نماز را ترک کن...». و نفاس هم، حکم حیض را دارد.]

و فرزندان [مسلمان]، در هفت سالگی، به گزاردن نماز فرمان داده می‌شوند و در ده سالگی [اگر چنان‌چه فرمان پدر و مادر را در خواندن نماز اطاعت نکردند،] به خاطر ترک نماز، با دست - نه با چوب - زده می‌شوند [تا آن که بر ادای نمازها در اوقات آن‌ها - پیش از آن که بر آن‌ها فرض گردد - عادت کنند.

پیامبر ج می‌فرماید: «مُرُوْا اَوْلٰادَکُمْ بِالصَّلٰاةِ وَهُمْ اَبْنٰاءُ سَبْعَ سِنِيْنَ، وَاضْرِبُوْهُمْ عَلَيْهٰا وَهُمْ اَبْنٰاءُ عَشْرَ سِنِيْنَ؛ وَفَرِّقُوْا بَيْنَهُمْ فِي الْمَضٰاجِعِ» (ابوداود)؛ «در هفت سالگی، فرزندانتان را به نماز خواندن فرمان دهید؛ و در ده سالگی، اگر چنان‌چه فرمان شما را در خواندن نماز اطاعت نکردند، آنان را بزنید و در ده سالگی، جای خوابشان را از هم جدا کنید».

و بر پدر و مادر، لازم و ضروری است که پیوسته فرزندان خویش را به گزاردن نماز، فرمان دهند؛ زیرا خداوند در این زمینه می‌فرماید: ﴿وَأۡمُرۡ أَهۡلَكَ بِٱلصَّلَوٰةِ وَٱصۡطَبِرۡ عَلَيۡهَاۖ[طه: ۱۳۲] «خانواده‌ی خود را به گزاردن نماز دستور بده (چرا که نماز مایه‌ی یاد خدا و پاکی و صفای دل و تقویت روح است) و خود نیز بر اقامه‌ی آن ثابت و ماندگار باش».]

[اسباب نماز:]

اسباب نماز، همان اوقات نماز است؛ و نماز در اوّلِ وقتِ [هر نماز]، واجب می‌گردد؛ البته وجوبی گسترده و وسیع شده؛ [یعنی تا آخر وقت نیز می‌تواند نماز همان وقت خویش را ادا نماید.]

[اوقات نمازهای پنج‌گانه:]

شناختن اوقات نماز، مهمترین کار است برای نماز؛ چون با فرارسیدن وقت نماز است که نماز واجب می‌گردد و با گذشتن وقت نماز است که نماز فوت می‌شود؛ و دلیل تعیین اوقات نمازهای پنج‌گانه، قرآن کریم و سنّت شریف نبوی و اجماع اُمّت اسلامی است؛ خداوند می‌فرماید: ﴿إِنَّ ٱلصَّلَوٰةَ كَانَتۡ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ كِتَٰبٗا مَّوۡقُوتٗا١٠٣[النساء: ۱۰۳] «بی‌گمان نماز بر مؤمنان فرض و دارای اوقات معلوم و معین است».

و در مورد تعیین اوقات و تعداد نمازهای فرض می‌فرماید: ﴿فَسُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ حِينَ تُمۡسُونَ وَحِينَ تُصۡبِحُونَ١٧ وَلَهُ ٱلۡحَمۡدُ فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَعَشِيّٗا وَحِينَ تُظۡهِرُونَ١٨[الروم: ۱۷-۱۸] «پس به تنزیه خدا (از هر عیب و نقصی و چیزهایی که لایق جلال و کمال او نیست) سحرگاهان و شامگاهان (و همه‌ی اوقات و اَوان) بپردازید. و در آسمان‌ها و زمین (و در همه‌ی اوقات به ویژه) عصرگاهان و زمانی که به دم ظهر رسیده‌اید، خدای را حمد و ستایش کنید».

ابن عباسب گوید: در آیه‌ی فوق، مراد از «حِيْنَ تُمْسُوْنَ»: نماز مغرب و عشاء؛ و از «حِيْنَ تُصْبِحُوْنَ»: نماز صبح؛ و از «عشاء»: نماز عصر؛ و از «حِيْنَ تُظْهِرُوْنَ»: نماز ظهر می‌باشد.

و پیامبر ج نیز فرمودند:

«اَمَّنِيْ جِبْرِئِيْلُ عِنْدَ الْبَيْتِ مَرَّتَيْنِ، فَصَلّٰي بِيَ الظُّهْرَ حِيْنَ زٰالَتِ الشَّمْسُ وَکٰانَ الْفَيْيءُ قَدْرَ شِرٰاكِ النَّعْلِ؛ وَصَلّٰي بِيَ الْعَصْرَ حِيْنَ کٰانَ ظِلُّهُ مِثْلُهُ؛ وَصَلّٰي بِيَ الْمَغْرِبَ حِيْنَ اَفْطَرَ الصّٰائِمُ وَصَلّٰي بِيَ الْعِشٰاءَ حِيْنَ غٰابَ الشَّفَقُ الْاَحْمَرُ؛ وَصَلّٰي بِيَ الْفَجْرَ حِيْنَ حَرُمَ الطَّعٰامُ وَالشَّرٰابُ لِلصّٰائِمِ. فَلَمّٰا کٰانَ الْغَدُ صَلّٰي بِيَ الظُّهْرَ حِيْنَ کٰانَ ظِلُّهُ مِثْلُهُ؛ وَصَلّٰي بِيَ الْعَصْرَ حِيْنَ کٰانَ ظِلُّهُ مِثْلُهُ؛ وَصَلّٰي بِيَ الْمَغْرِبَ حِيْنَ اَفْطَرَ الصّٰائِمُ؛ وَصَلّٰي بِيَ الْعِشٰاءَ اِليٰ ثُلثِ اللَّيْلِ الْاَوَّلِ؛ وَصَلّٰي بِيَ الْفَجْرَ بِاِسْفٰارٍ. ثُمَّ الْتَفَتَ اِلَيَّ وَقٰالَ: يٰا مُحَمَّدُ! هٰذا وَقْتُ الْاَنْبِيٰاءِ مِنْ قَبْلِكَ وَالْوَقْتُ مٰا بَيْنَ هٰذَيْنِ الْوَقْتَيْنِ» (ابوداود و ترمذی).

«جبرئیل÷ دو بار نزد خانه‌ی کعبه به امامت من ایستاد و پشت سر او نماز را خواندم؛ نماز ظهر را وقتی برایم خواند که خورشید از خطّ استوا زوال کرده و سایه به اندازه‌ی بندکفش بود؛ و وقتی نماز عصر را برایم خواند که سایه‌ی هر چیزی به اندازه‌ی خودش بود؛ و نماز مغرب را وقتی برایم خواند که روزه‌دار افطار می‌کند و روزه‌اش را می‌گشاید؛ و وقتی نماز عشاء را برایم خواند که شَفَق اَحْمر و سرخی کناره‌ی آسمان، ناپدید شده بود؛ و نماز بامداد را وقتی برایم خواند که خوردن و نوشیدن بر روزه‌دار حرام می‌شود؛ و چون فردا آمد، نماز ظهر را وقتی برایم خواند که سایه‌ی هر چیزی به اندازه‌ی خودش بود؛ و نماز عصر را وقتی برایم خواند که سایه‌ی هر چیزی به اندازه‌ی دو برابر خودش بود؛ و نماز مغرب را وقتی برایم خواند که روزه‌دار افطار می‌کند؛ و نماز عشاء را وقتی برایم خواند که یک سوم اوّل شب گذشته بود؛ و هنگامی نماز صبح را برایم خواند که هوا به خوبی روشن شده بود؛ سپس به من نگریست و گفت: ای محمد ج! این است وقت نیایش و نماز پیامبران پیش از تو و اوقات نماز تو بین اوقات این دو روز قرار دارد که برایت نماز خواندم».]

وقت‌های [نمازهای فرض]، پنج وقت است که عبارتند از:

* وقت نماز صبح: اول وقت نماز صبح، از هنگام طلوع صبح صادق [فجر ثانی] شروع می‌شود و تا پیش از طلوع آفتاب ادامه می‌یابد.

* وقت نماز ظهر: اول وقت نماز ظهر، پس از زوال خورشید [مایل شدن خورشید از میانه‌ی آسمان به سمت مغرب] است؛ تا آنگاه که سایه‌ی هر چیز، دو برابر خودش و یا به اندازه‌ی خودش شود؛ البته بدون در نظر گرفتن سایه‌ی زوال. و علامه طحاوی/، قول دوم را اختیار کرده که نظریه‌ی امام ابویوسف/ و امام محمد/ می‌باشد. [به هر حال، اول وقت نماز ظهر، پس از زوال خورشید است و در تعیین آخر وقت نماز ظهر، اختلاف است:‌ امام ابوحنیفه/ بر این باور است که آخر وقت ظهر، هنگامی است که سایه‌ی هر چیز، دو برابر خودش شود؛ البته بدون سایه‌ی زوال . و فتوا نیز به قول امام ابوحنیفه/ است و صاحب‌نظران متأخر احناف نیز بدان عمل می‌کنند.

و امام ابویوسف/ و امام محمد/ بر این اعتقادند که: آخر وقت نمازظهر، هنگامی است که سایه‌ی هر چیز، به اندازه‌ی خودش گردد؛ البته بدون در نظر گرفتن سایه‌ی زوال. و امام طحاوی، این رأی را ترجیح داده است.]

* وقت نماز عصر: اول وقت نماز عصر، پس از گذشتن وقت ظهر - [از نظرگاه امام ابویوسف و امام محمد:] وقتی که سایه‌ی هر چیز به اندازه‌ی خودش گردد؛ [و از دیدگاه امام ابوحنیفه:] هنگامی که سایه‌ی هر چیز دو برابرش شود - شروع می‌شود و تا غروب خورشید ادامه دارد؛ [زیرا پیامبر ج می‌فرماید: «وَقْتُ الْعَصْرِ مٰا لَمْ تَغْرُبِ الشَّمْسُ» (مسلم)؛ «وقت نماز عصر، تا زمانی است که خورشید غروب نکرده باشد».]

* وقت نماز مغرب: وقت آن، از غروب خورشید شروع می‌شود و تا پنهان شدن شَفَق سرخ رنگ، ادامه دارد. و فتوا نیز بر آن است؛ [زیرا پیامبر ج می‌فرماید: «وَقْتُ الْمَغْرِبِ اِذٰا غٰابَتِ الشَّمْسُ مٰا لَمْ يَسْقُطِ الشَّفَقُ» (مسلم)؛ «وقت نماز مغرب، هنگامی است که خورشید غروب کرده، تا وقتی که شَفَق سرخ رنگ، ناپدید نشده است».

و از بریدهس روایت شده است که: یکی درباره‌ی اوقات نماز از پیامبر ج سؤال کرد که پیامبر ج دو روز با وی نماز خواند. نماز مغرب را در روز اول، وقتی خواند که خورشید غروب کرده بود و روز دوم، وقتی نماز مغرب را خواند که هنوز شفق احمر ناپدید نشده بود. سپس فرمود: کجاست آن کس که از وقت نماز پرسش می‌کرد؟ آن مرد گفت: منم ای فرستاده‌ی خدا! پیامبر ج فرمود: «وقت نماز شما مابین آن دو وقت است که دیدید». (مسلم)

و در مورد «شفق» می‌توان چنین گفت: اگر چنان‌چه پس از غروب خورشید، به سمت مغرب نگاه کنی، سرخی‌یی را در کرانه‌ی افق مشاهده خواهی کرد که در حدود چهل دقیقه یا اندکی بیشتر، در افق باقی می‌ماند؛ و این سرخی پس از غروب خورشید، آرام آرام و به تدریج کاهش می‌یابد و از سرخی آن، کاسته می‌شود؛ و هنگامی که آن سرخی از بین رفت، به دنبال آن سفیدی‌یی در کرانه‌ی افق ظاهر و هویدا می‌گردد.

و واژه‌ی «شفق»، هم به آن «سرخی پس از غروب خورشید» اطلاق می‌گردد و هم به آن «سفیدی‌یی که به دنبال سرخی» ظاهر و هویدا می‌گردد.

امام ابوحنیفه/ بر این باور است که: «شفق»، همان «سفیدی‌یی است که به دنبال سرخی ظاهر می‌گردد»؛ از این رو، از دیدگاه ایشان، هرگاه آن «سفیدی» ناپدید گشت، وقت مغرب، خارج و وقت عشاء، داخل می‌شود.

و امام ابویوسف/ و امام محمد/ بر این باورند که: «شفق»، همان «سرخی» است؛ از این رو از دیدگاه و منظر این دو بزرگوار، هرگاه آن سرخی ناپید شد، وقت مغرب خارج و وقت عشاء داخل می‌شود.]

* وقت نماز عشاء و وتر: اول وقت نماز عشاء و وتر، از هنگام پنهان شدن شفق آغاز می‌گردد و تا طلوع صبح صادق ادامه می‌یابد. و گزاردن نماز وتر، پیش از گزاردن نماز فرض عشاء، درست نیست؛ زیرا لازم است تا ترتیب میان فرض عشاء و وتر مراعات گردد؛ [از این رو، نخست باید فرض عشاء ادا گردد و پس از آن، نماز وتر گزارده شود.]

و کسی که وقت نماز فرض عشاء و وتر واجب را نمی‌یابد، در آن صورت بر وی گزاردن آن‌ها واجب نمی‌باشد؛ [زیرا سبب نماز - یعنی وقت آن‌ها - وجود ندارد]؛ و نباید دو نماز فرض را در یک وقت، با همدیگر جمع نماید، [خواه] جمع کردن از روی عذر باشد [یا بدون عذر؛] و تنها شخص حاجی می‌تواند نمازهای ظهر و عصر را در عرفه [همراه با امام و با یک اذان و دو اقامه] در وقت ظهر [جمع تقدیم] ادا نماید؛ و نیز می‌تواند نمازهای مغرب و عشاء را در مزدلفه [در وقت عشاء - جمع تأخیر - و با یک اذان و یک اقامه] جمع نماید؛ البته با دو شرط:

الف) [به امامت و پیشنمازی] امام و پیشوای بزرگ [یا جانشین وی، نمازها را جمع نماید.]

ب) در حالت اِحرام باشد.

و جایز نیست که نماز مغرب، در طی مسیر مزدلفه خوانده شود؛ [از این رو، اگر چنان‌چه فردی از حاجیان، نماز مغرب خویش را در مسیر مزدلفه گزارد؛ در آن صورت نمازش درست نیست؛ و بر وی لازم است که آن را اعاده نماید.]

و در مورد اوقات نماز، انجام این کارها، مستحب و پسندیده می‌باشد:

* برای مردان مستحب است که نماز صبح، هنگامی گزارده شود که هوا قدری روشن شده است؛ [زیرا پیامبر ج می‌فرماید: «اَسْفِرُوْا بِالْفَجْرِ، فَاِنَّهُ اَعْظَمُ لِلْاَجْرِ» (ترمذی و مسند امام ابوحنیفه)؛ «نماز بامداد را هنگامی بگزارید که هوا قدری روشن شده است؛ زیرا این کار پاداش بزرگی را به دنبال دارد».

و این وقت مستحب در نماز، این طور است که وقتی هوا قدری روشن شد، نماز را شروع کند و نماز خویش را با قرائت مسنون بگزارد و نماز را در وقتی به پایان برساند که اگر احیاناً نمازش فاسد شد، این اندازه وقت داشته باشد که نماز خویش را با طهارت و قرائت مسنون، اعاده نماید؛ و برای فرد نمازگزار درست نیست که نماز صبح را به اندازه‌ای به تأخیر اندازد که در طلوع خورشید به شک و تردید افتد.

و از این قاعده، نماز صبحی که حاجیان در مزدلفه می‌گزارند، مستثنا می‌شود؛ زیرا مستحب است که نماز صبح در مزدلفه، در تاریکی خوانده شود.]

* مستحب است که در تابستان، نماز ظهر [به آخر وقت آن، که] هوا اندکی سرد گردد، به تأخیر انداخته شود؛ [زیرا پیامبر ج می‌فرماید: «اِذَا اشْتَدَّ الْحَرُّ فَاَبْرِدُوْا بِالصَّلٰاةِ فَاِنَّ شِدَّةَ الْحَرِّ مِنْ فَيْحِ جَهَنَّمَ» (بخاری و مسلم)؛ «هنگام شدت گرما، نماز را تا وقت خنک شدن هوا به تأخیر بیاندازید؛ چون شدت گرما، از حرارت جهنّم است».]

* در زمستان، عدم تأخیر نماز ظهر مستحب است؛ [یعنی بهتر است که نماز ظهر در زمستان، در اول وقت گزارده شود، [مگر آن که روز ابری باشد که در آن صورت، نماز ظهر در زمستان، با تأخیر، گزارده می‌شود، [تا بدین ترتیب بر زوال خورشید، یقین حاصل شود.]

* به تأخیر انداختن نماز عصر [چه در زمستان و چه در تابستان] مستحب است؛ البته مشروط بر آن که رنگ خورشید تغییر نکرده باشد. [و تغییر رنگ خورشید: چنین است که اگر به سوی خورشید نگاه کنی، با مشاهده‌ی آن، چشمانت را شعله و حرارت آن نزند.

و پیامبر ج در مورد کسی که نماز عصر را تا وقت زرد شدن خورشید به تأخیر می‌اندازد، می‌فرماید: «تِلْكَ صَلٰاةُ الْمُنٰافِقِ؛ يَجْلِسُ وَيَرْقُبُ الشَّمْسَ حَتّٰي اِذٰا کٰانَتْ بَيْنَ قَرْنَيِ الشَّيْطٰانِ قٰامَ فَنَقَرَهٰا اَرْبَعًا لٰايَذْکُرُ اللهَ اِلّٰا قَلِيْلاً» (مسلم، ابوداود، ترمذی و نسایی)؛ «این، نماز منافق است که می‌نشیند و منتظر می‌ماند تا خورشید بین دو شاخ شیطان قرار بگیرد؛ آنگاه بلند می‌شود و چهار رکعت نماز را (مانند مرغی که به زمین نوک می‌زند)، تند و سریع می‌خواند و در آن، یادی از خدا نمی‌کند مگر اندک».]

* زود گزاردن نماز عصر در روزهای ابری مستحب می‌باشد.

* زود گزاردن نماز مغرب [چه در زمستان و چه در تابستان] مستحب می‌باشد؛ [زیرا پیامبر ج می‌فرماید: «لٰاتَزٰالُ اُمَّتِيْ بِخَيْرٍ اَوْ عَلَي الْفِطْرَةِ مٰا لَمْ يُؤَخِّرُوا الْمَغْرِبَ حَتّٰي تَشْتَبِكَ النُّجُوْمُ» (ابوداود)؛ «امّت من تا وقتی که نماز مغرب را تا موقع ظاهر شدن ستارگان به تأخیر نیانداخته‌اند، همواره بر خیر - یا فطرت دینی و دین حنیف - هستند».

و سلمة بن اکوعس گوید: «اِنَّ رَسُوْلَ اللهِ ج کٰانَ يُصَلِّي الْمَغْرِبَ اِذٰا غَرُبَتِ الشَّمْسُ وَتَوٰارَتْ بِالْحِجٰابِ» (بخاری و مسلم)؛ «پیامبر ج نماز مغرب را همین که خورشید غروب می‌کرد و پنهان می‌شد، می‌خواند».]

و تنها در روزهای ابری، نماز مغرب، با تأخیر گزارده می‌شود؛ [تا بدین ترتیب به غروب خورشید، یقین کرده شود.]

* و به تأخیر انداختن نماز عشاء تا سپری شدن یک سوم از شب، مستحب است. [عایشهل گوید: «اِعْتَمُّ النَّبِيُّ ج ذٰاتَ لَيْلَةٍ حَتّٰي ذَهَبَ عٰامَّةُ اللَّيْلِ وَحتّٰي نٰامَ اَهْلُ الْمَسْجِدِ؛‌ ثُمَّ خَرَجَ فَصَلّٰي؛ فَقٰالَ: اِنَّه لَوَقْتُهٰا؛ لَوْلٰا اَنْ اَشُقَّ عَلٰي اُمَّتِيْ» (مسلم)؛ «شبی پیامبرج نماز عشاء را به تأخیر انداخت تا این که قسمت اعظم شب گذشت و اهل مسجد خوابیدند، سپس خارج شد؛ نماز را خواند و فرمود: اگر امّتم به سختی نمی‌افتاد، الان وقت آن (نماز عشاء) است».

و انس بن مالکس گوید: ‌«نَظَرْنَا النَّبِيَّ ج ذٰاتَ لَيْلَةٍ حَتّٰي کٰانَ شَطْرُ اللَّيْلِ يَبْلُغُهُ؛ فَجٰاءَ فَصَلّٰي لَنٰا ثُمَّ خَطَبَنٰا فَقٰالَ: اَلٰا اِنَّ النّٰاسَ قَدْ صَلُّوا ثُمَّ رَقَدُوْا؛ وَاِنَّکُمْ لَمْ تَزٰالُوْا فِيْ صَلٰاةٍ مَا انْتَظَرْتُمُ الصَّلٰاةَ» (بخاری و مسلم)؛ «شبی آن قدر منتظر پیامبر ج ماندیم تا این که نیمه شب فرارسید؛ آنگاه پیامبر ج آمد و برای ما امامت کرد؛ پس از آن، برایمان خطبه‌ای خواند و فرمود: آگاه باشید که مردم نماز خوانده‌اند و خوابیده‌اند و شما از وقتی که منتظر نماز مانده‌اید، همواره در نماز بوده‌اید».]

* و زودگزاردن نماز عشاء در روزهای ابری مستحب است.

*و به تأخیر انداختن نماز وتر تا آخر شب، برای کسی که از بیدار شدن در آخر شب مطمئن است، مستحب می‌باشد؛ [از این رو، فرد مسلمانی که به گزاردن نماز تهجّد مأنوس است، در صورتی که به بیدار شدن خویش در آخر شب مطمئن است، برایش مستحب است که نماز وتر خویش را تا آخر شب به تأخیر بیاندازد؛ و کسی که به بیدار شدن خود در آخر شب اعتماد ندارد و بیم آن دارد که پیش از طلوع صبح صادق از خواب بیدار نشود، برای چنین فردی بهتر همان است که پیش از خواب، نماز وتر را بگزارد.

عایشهل گوید: «مِنْ کُلِّ اللَّيْلِ قَدْ اَوْتَرَ رَسُوْلُ اللهِ ج؛ مِنْ اَوَّلِ اللَّيْلِ وَاَوْسَطِهِ وَآخِرِهِ؛ فَانْتَهٰي وِتْرُهُ اِلَي السَّحَرِ» (بخاری و مسلم)؛ «پیامبر ج در تمام شب وتر را خوانده است؛ در اول، وسط، و در آخر شب و وتر او به سحر منتهی می‌شد».

و برای کسی که بیم آن دارد که آخر شب بیدار نشود، مستحب است که وترش را در اول شب بخواند؛ همچنان‌که برای کسی که گمان می‌کند آخر شب بیدار می‌شود، تأخیر آن سنّت است؛ ابوقتادهس گوید: پیامبر ج به ابوبکرس فرمود: «مَتٰي تُوْتِرُ؟»؛ «کی وتر می‌خوانی؟» گفت: قبل از آن که بخوابم. به عمرس فرمود: «مَتٰي تُوْتِرُ؟»؛ «چه وقت وتر می‌خوانی؟» گفت: می‌خوابم و بعد بلند می‌شوم و وتر می‌خوانم. پیامبر ج به ابوبکرس فرمود: «اَخَذْتَ بِالْحَزْمِ اَوْ بِالْوَثِيْقَةِ»؛ «محکم‌کاری و احتیاط کردی». و به عمرس فرمود: «اَخَذْتَ بِالْقُوَّةِ»؛ «کارت همراه با قدرت و نیرو بود». (ابوداود، ابن ماجه و صحیح ابن خزیمه).

و عایشهل گوید: «کٰانَ النَّبِيُّ ج يُصَلِّيْ وَاَنَا رٰاقِدَةٌ مُّعْتَرِضَةٌ عَلٰي فِرٰاشِهِ، فَاِذٰا اَرٰادَ اَنْ يُّوْتِرَ اَيْقَظَنِيْ فَاَوْتَرْتُ» (بخاری و مسلم)؛ «پیامبر ج نماز می‌خواند، در حالی که من روی بسترش خوابیده بودم؛ وقتی می‌خواست نماز وتر بخواند مرا بیدار می‌کرد و من هم نماز وتر را می‌خواندم».]