کتاب حجّ
[«حج»: عبادتی است که بر همهی زنان و مردان مسلمانی که عاقل، بالغ، آزاد، توانگر و سالم و تندرست باشند واجب میباشد. خداوند بلند مرتبه میفرماید: ﴿إِنَّ أَوَّلَ بَيۡتٖ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبَارَكٗا وَهُدٗى لِّلۡعَٰلَمِينَ٩٦ فِيهِ ءَايَٰتُۢ بَيِّنَٰتٞ مَّقَامُ إِبۡرَٰهِيمَۖ وَمَن دَخَلَهُۥ كَانَ ءَامِنٗاۗ وَلِلَّهِ عَلَى ٱلنَّاسِ حِجُّ ٱلۡبَيۡتِ مَنِ ٱسۡتَطَاعَ إِلَيۡهِ سَبِيلٗاۚ وَمَن كَفَرَ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ ٱلۡعَٰلَمِينَ٩٧﴾[آل عمران: ۹۶-۹۷] «نخستین خانهای که برای مردم (جهت عبادت) بنیانگذاری گشته است، خانهای است که در مکّه قرار دارد (کعبه نام و از لحاظ ظاهر و باطن) پربرکت و نعمت است و ( از آن جایی که قبلهگاه نماز مسلمانان و مکان حج آنان یعنی کنگرهی بزرگ سالانهی ایشان است، مایهی) هدایت جهانیان است. در آن نشانههای روشنی است. مقام ابراهیم (یعنی مکان نماز و عبادت او از جملهی آنها است) و هر کس داخل آن (حرم) شود در امان است. و حج این خانهی الهی واجب است بر کسانی که توانایی (مالی و بدنی) برای رفتن به آنجا را دارند؛ و هر کس وجوب حج را انکار کند، کافر میشود و (به خود زیان رسانده نه به خدا) که خداوند از همهی جهانیان بینیاز است».
از ابوهریرهس روایت است: پیامبر ج برای ما خطبه خواند و فرمود: «يٰا اَيُّهَا النّٰاسُ! اِنَّ اللهَ قَدْفَرَضَ عَلَيْکُمُ الْحَجَّ فَحُجُّوْا. فَقٰالَ رَجُلٌ: اَکُلُّ عٰامٍ يٰا رَسُوْلَ اللهِ ج؟ فَسَکَتَ حَتّٰي قٰالَهٰا ثَلٰاثاً؛ ثُمَّ قٰالَ: لَوْ قُلْتُ نَعَمْ لَوَجَبَتْ وَلَمَا اسْتَطَعْتُمْ. ثُمَّ قٰالَ: ذَرُوْنِيْ مٰا تَرَکْتُکُمْ، فَاِنَّمٰا اَهْلَكَ مَنْ کٰانَ قَبْلَکُمْ کَثْرَةُ سُؤٰالِهِمْ وَاخْتِلٰافُهُمْ عَلٰي اَنْبِيٰاءِهِمْ؛ فَاِذٰا اَمَرْتُکُمْ بِاَمْرٍ فَأْتُوْا مِنْهُ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَاِذٰا نَهَيْتُکُمْ عَنْ شَيْءٍ فَدْعُوْهُ» (مسلم و نسایی)؛ «ای مردم! خداوند حج را بر شما فرض کرده است؛ پس حج کنید. مردی گفت: ای رسول خدا! آیا هر سال؟ پیامبر ج ساکت شد تا آن مرد سه بار سؤالش را تکرار کرد. سپس پیامبر ج فرمود: اگر میگفتم بله، حجّ هر سال بر شما واجب میشد و شما توانایی انجام آن را نمیداشتید؛ سپس فرمود: در آنچه شما را بر آن گذاشتهام مرا رها کنید؛ زیرا کسان قبل از شما را سؤالات زیاد و اختلاف با پیامبرانشان هلاک گردانید؛ پس هرگاه شما را به کاری امر کردم، در حدّ توانتان آن را انجام دهید و هرگاه شما را از چیزی نهی کردم، از آن دست بردارید».
و ابن عمرب گوید: پیامبر ج فرمود: «بُنِيَ الْاِسْلٰامُ عَلٰي خَمْسٍ: شَهٰادَةِ اَنْ لّٰا اِلٰهَ اِلَّا اللهُ وَاَنَّ مُحَمَّداً رَّسُوْلُ اللهِ وَاِقٰامِ الصَّلٰاةِ وَاِيْتٰاءِ الزَّ کٰاةِ وَحَجِّ الْبَيْتِ وَصِيٰامِ رَمَضٰانَ» (بخاری و مسلم)؛ «اسلام بر پنج رکن و پایه بنا شده است: گواهی دادن به این که هیچ مبعود برحقی غیر از الله نیست و محمد ج فرستادهی او است و برپایی نماز، دادن زکات، حجّ خانهی خدا و روزهی ماه رمضان».
و ابوهریرهس در مورد فضیلت حج و عمره، چنین روایت میکند که پیامبر ج فرمود: «اَلْعُمْرَةُ اِلَي الْعُمْرَةِ کَفّٰارَةٌ لِّمٰا بَيْنَهُمٰا، وَالْحَجُّ الْمَبْرُوْرُ لَيْسَ لَهُ جَزٰاءٌ اِلَّا الْجَنَّةَ» (بخاری، مسلم، ترمذی، ابن ماجه و نسایی)؛ «عمره تا عمره، کفاّرهی گناهان بین آن دو است و حج مقبول که در آن گناه نباشد، جز بهشت، پاداشی ندارد».
و عبدالله بن مسعودس گوید: پیامبر ج فرمود: «تٰابِعُوْا بَيْنَ الْحَجِّ وَالْعُمْرَةِ فَاِنَّهُمٰا يَنْفِيٰانِ الذُّنُوْبَ وَالْفَقْرَ، کَمٰا يَنْفِي الْکِبْرُ خَبْثَ الْحَدِيْدِ وَالذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ؛ وَلَيْسَ لِحَجَّةٍ مَّبْرُوْرَةٍ ثَوٰابٌ اِلَّا الْجَنَّةَ» (ترمذی، نسایی و ابن ماجه)؛ «پی در پی حج و عمره کنید؛ زیرا آن دو گناهان و فقر را از بین میبرند همانطور که دم آهنگری، ناخالصی و زایدهی آهن و طلا و نقره را میزداید و حجّ مقبول، پاداشی جز بهشت ندارد».
و از ابوهریرهس نیز روایت است که گفت: از پیامبر ج شنیدم که میفرمود: «مَنْ حَجَّ لِلّٰهِ عَزَّوَجَلَّ فَلَمْ يَرْفُثْ وَلَمْ يَفْسُقْ، رَجَعَ کَيَوْمٍ وَّلَدَتْهُ اُمُّهُ» (بخاری، مسلم، ابن ماجه، نسایی و ترمذی)؛ «هر کس برای کسب خشنودی خدایﻷ حج کند و هنگام احرام از آمیزش و امور شهوانی با همسرش پرهیز نماید و معصیت نکند، زمانی که از حج باز میگردد، مانند روزی است که مادرش او را زاییده است».
و ابن عمرب گوید: پیامبر ج فرمود: «اَلْغٰازِيْ فِيْ سَبِيْلِ اللهِ، وَالْحٰاجُّ وَالْمُعْتَمِرُ، وَفْدُاللهِ، دَعٰاهُمْ فَاَجٰابُوْهُ وَسَأَلُوْهُ فَاَعْطٰاهُمْ» (ابن ماجه)؛ «مجاهد در راه خدا و کسی که به حج و عمره برود، هیئت و نمایندگان خدا هستند؛ خدا آنان را به عبادت خود فراخوانده و آنها اجابت کردهاند و از او خواستهاند، خدا هم به آنان عطا کرده است».
«حجّ»: در لغت به معنای «قصد کردن انجام کار مهم و بزرگ» میباشد؛ و در اصطلاح شریعت مقدّس اسلام، عبارت است از:] «زیارت کردن اماکن مخصوص [از قبیل: خانهی کعبه و صحرای عرفات] با رفتار و اعمالی خاصّ [از قبیل: احرام، نیت حج و ...] در ماههای حج»؛ و «ماههای حجّ»: عبارتند از: شوّال، ذوالقعده و ده روز [اول] ذیالحجّة.
و - بنا به قول صحیحتر - حجّ یک بار در طول زندگی [بر هر مسلمان بالغ، عاقل، آزاد، توانگر و توانا] به صورت فوری، فرض [عین] است؛ [زیرا پیامبر ج میفرماید: «مَنْ مَلَكَ زٰاداً وَّرٰاحِلَةً تُبَلِّغُهُ اِلٰي بَيْتِ اللهِ وَلَمْ يَحُجَّ فَلٰا عَلَيْهِ اَنْ يَّمُوْتَ يَهُوْدِيّاً اَوْ نَصْرٰانِيّاً» (ترمذی)؛ «هر کس مالک زاد و توشه و وسیلهی نقلیه و سواری باشد که بتواند به خانهی خدا برود و نرود و حجّش را به جای نیاورد، بر وی باکی نیست که یهودی یا نصرانی بمیرد».
و نیز میفرماید: «مَنْ لَمْ يَحْبِسْهُ مَرَضٌ اَوْ حٰاجَةٌ ظٰاهِرَةٌ اَوْ سُلْطٰانٌ جٰائِرٌ فَلَمْ يَحُجَّ فليمت ان شاء يهودياً او نصرانياً» (مسند احمد بن حنبل)؛ «هر کس بدون موانع بیماری یا احتیاج ظاهری یا ممانعت سلطان ستمکار، از ادای فریضهی حج خودداری کند و مرگش فرارسد، مرگ او با مرگ یهودی و نصرانی فرق ندارد».
بنابراین کسی که توانایی ادای حج را دارد، باید فوراً آن را ادا کند؛ به دلیل فرمودهی پیامبر ج: «مَنْ اَرٰادَ الْحَجَّ فَلْيَتَعَجَّلْ، فَاِنَّهُ قَدْ يَمْرُضُ الْمَرِيْضُ وَتَضِلُّ الضّٰالَّةُ وَتَعْرِضُ الْحٰاجَةُ» (ابن ماجه)؛ «هر کس ارادهی حج کرد، شتاب کند؛ چون امکان دارد مریض شود یا مرکبش را از دست بدهد و یا این که نیازی پیش آید».
از این رو امّت اسلامی، اجماع کردهاند که حج در طول عمر، یک بار فرض میباشد. اقرع بن حابس از پیامبر ج سؤال نمود: آیا حجّ خانهی خدا در هر سال واجب است یا یک بار در طول عمر؟ پیامبر ج فرمود: «بَلْ - اَلْحَجُّ - مَرَّةً وٰاحِدَةً فَمَنْ زٰادَ فَتَطَوُّعٌ» (مسند احمد)؛ «بلکه در طول عمر یک بار فرض است؛ پس هر کس بیش از یک بار حج کند، داوطلبی است و سنّت میباشد».]
[شرطهای فرضیت حجّ:]
- بنا به قول صحیحتر -، شرطهای فرضیت حج، هشت چیز است که عبارتند از:
۱- مسلمان بودن؛ [چون حجّ به مانند نماز و زکات و روزه، عبادت محسوب میشود و شرط عابدت نیز اسلام است؛ زیرا در حدیث معاذ بن جبلس چنین آمده است: «اُدْعُهُمْ اِليٰ شَهٰادَةِ اَنْ لّٰا اِلٰهَ اِلَّا اللهُ فَاِنْ هُمْ اَطٰاعُوْكَ فَاَعْلِمْهُمْ اَنَّ عَلَيْهِمْ کَذٰا» (مسلم)؛ «آنان را به گفتن و اقرار کلمهی شهادتین فرا بخوان؛ چون تو را اجابت کردند و اطاعت نمودند، به آنان خبر ده که چه چیزهایی بر آنان واجب است...».
و از جملهی آنها یکی حجّ بود، پس حجّ بر کافر فرض نیست.]
۲- عقل داشتن؛ [پس حج بر دیوانه فرض نیست؛ زیرا پیامبر ج میفرماید: «رُفِعَ الْقَلَمُ عَنْ ثَلٰاثَةٍ: عَنِ الْمَجْنُوْنِ حَتّٰي يُفِيْقَ وَعَنِ النّٰائِمِ حَتّٰي يَسْتَيْقِظَ وَعَنِ الصَّبِيِّ حَتّٰي يَحْتَلِمَ» (ابوداود)؛ «تکلیف از سه دسته برداشته شده است: از دیوانه تا هوشیار شود؛ از به خواب رفته تا بیدار شود و از بچه تا بالغ گردد».]
۳- بالغ بودن؛ [پس حجّ بر کودک فرض نیست؛ به دلیل حدیث: «رُفِعَ الْقَلَمُ عَنْ ثَلٰاثَةٍ...»؛ و ابن عباسب نیز گوید: «زنی، کودکی را نزد پیامبر ج آورد و گفت: آیا حج این بچه صحیح است؟ پیامبر ج فرمود: «نَعَمْ وَلَكِ اَجْرٌ» (مسلم، ابوداود و نسایی)؛ «بله و برای تو نیز اجر هست».
و همچنین از ابن عباسب روایت است که پیامبر ج فرمود: «اَيُّمٰا صَبِيٍّ حَجَّ ثُمَّ بَلَغَ فَعَلَيْهِ حَجَّةٌ اُخْريٰ؛ وَاَيُّمٰا عَبْدٍ حَجَّ ثُمَّ عُتِقَ فَعَلَيْهِ حَجَّةٌ اُخْرٰي» (بیهقی)؛ «هر کودکی که حج کرد؛ سپس بالغ شد، حجّی دیگر بر او واجب است؛ و هر بردهای که حجّ را به جای آورد و سپس آزاد گردید، حجّی دیگر بر او واجب است».]
۴- آزاد بودن؛ پس حجّ بر برده فرض نیست، چون مشغول خدمت سیدش است و توانایی انجام حجّ را ندارد؛ البته اگر کودک یا برده، مراسم حج را به جای آورند، حجّ آنها صحیح است، ولی جای حجّ واجبی را که بعد از بلوغ کودک و آزادی برده واجب میشود را نمیگیرد. ابن عباسب گوید: پیامبر ج فرمود: «اَيُّمٰا صَبِيٍّ حَجَّ ثُمَّ بَلَغَ فَعَلَيْهِ حَجَّةٌ اُخْريٰ؛ وَاَيُّمٰا عَبْدٍ حَجَّ ثُمَّ عُتِقَ فَعَلَيْهِ حَجَّةٌ اُخْرٰي» (بیهقی)؛ «هر کودکی که حج کرد؛ سپس بالغ شد، حجّی دیگر بر او واجب است؛ و هر بردهای که حجّ را به جای آورد و سپس آزاد گردید، حجّی دیگر بر او واجب است».]
۵- وقت [مخصوص] حجّ. [پس ادای حجّ، پیش از ماههای حجّ، یا پس از آن صحیح نیست.
و ماههای حجّ عبارتند از: شوّال، ذوالقعده و ده روز اول از ماه ذوالحجّه.
پس هر کس پیش از فرارسیدن این ماهها برای حج، طواف یا سعی کند، از جای حجّ وی صحیح نخواهد بود؛ و اِحرام بستن پیش از ماههای حجّ، به همراه کراهیت صحیح است.
خداوند بلندمرتبه، در مورد وقت حجّ میفرماید: ﴿۞يَسَۡٔلُونَكَ عَنِ ٱلۡأَهِلَّةِۖ قُلۡ هِيَ مَوَٰقِيتُ لِلنَّاسِ وَٱلۡحَجِّۗ﴾[البقرة: ۱۸۹] «از تو دربارهی هلالهای ماه میپرسند. بگو: آنها شناسههای زمانی (و تقویم طبیعی) برای (نظام زندگی) مردم و (تعیین وقت) حجّ است».
و نیز میفرماید: ﴿ٱلۡحَجُّ أَشۡهُرٞ مَّعۡلُومَٰتٞۚ﴾[البقرة: ۱۹۷] «حج در ماههای معینی انجام میپذیرد».
ابن عمرب گوید: «اَشْهُرُ الْحَجِّ: شَوّٰالٌ وَذُوْالْقَعْدَةَ وَعَشٌْرٌ مِنْ ذِي الْحَجَّةَ» (بخاری)؛ «ماههای حج: شوّال، ذوالقعده و ده روز از ذوالحجّه است». و ابن عباسب نیز گوید: «مِنَ السُّنَّةِ اَنْ بِالْحَجِّ اِلّٰا فِيْ اَشْهُرِ الْحَجِّ» (بخاری)؛ «سنّت آن است که فقط در ماههاي حج براي انجام آن احرام بسته شود».]
۶- توانایی داشتن بر تهیهی توشهی راه؛ آن هم توشهای معمولی و متوسط؛ اگر چه در مکّه نیز باشد.
۷- توانایی داشتن بر تهیهی سواری و مرکبی که مختص به خودش باشد؛ یا بر قسمتی از کجاوه و تخت روان، ملکیت داشته یا آن را اجاره نموده باشد؛ ولی اگر به صورت اِباحت یا عاریت میتوانست مرکب را به دست آورد، در آن صورت حجّ بر وی فرض نیست؛ [صورت «اِباحت»، آن است که اگر پسرش بدو مالی را بخشید تا با آن حج کند، در آن صورت قبول کردن آن مال بر وی واجب نیست؛ زیرا به دست آوردن شرایط وجوب حج، واجب نمیباشد. و همچنین اگر کسی بدو مالی را به عاریت داد تا با آن حج کند، باز هم پذیرفتن آن بر وی واجب نمیباشد؛ زیرا به دست آوردن شرایط وجوب حج، واجب نیست.]
و توانایی داشتن بر تهیهی سواری و مرکب، برای غیر اهالی مکه و کسانی است که در اطراف شهر مکه، زندگی به سر میبرند؛ از این رو، هرگاه برای آنها این امکان وجود داشت که بدون سختی و دشواری، با پای پیاده و با توان و قدرت، به سوی خانهی کعبه بیایند، در آن صورت بر آنها واجب است که به سوی خانهی کعبه بیایند؛ و اگر چنانچه برای آنها، این امکان وجود نداشت که بدون سختی و دشواری، با پای پیاده به حج بیایند، در آن صورت به طور مطلق، وجود سواری و مرکب، لازم و ضروری میباشد.
و این قدرت [قدرت بر تهیهی توشهی راه و مرکب]، باید افزون بر نیازها و مخارج اصلی وی و افزون بر نفقهی خانوادهی وی در مدّت غیاب وی تا زمان برگشتن از حج باشد؛ و همچنین افزون بر حوائج و نیازهای اصلی زندگی وی باشد؛ مانند: منزل، اثاثیه و لوازم خانه، آلات و ابزاری که پیشهو ران از آنها، در به دست آوردن معاش زندگی خویش یاری میجویند؛ و مقدار پولی که برای بازپرداخت وام مشخص شده است.
[به هر حال، وجود توشه و آذوقهی رفت و برگشت و هزینهی سفر، شرط فرضیت حجّ است، و شرط است که هزینهی توشه و آذوقهی سفر و هزینهی وسیلهی نقلیه، مازاد بر نفقه و هزینه و لباس و مایحتاج خود و کسانی باشد که نفقهی آنها در مدت رفتن و برگشتنش بر وی واجب است.
و دلیل این که حج کننده، باید مقدار مالی داشته باشد که از نیاز او و افراد تحت تکفّلش اضافی باشد، فرمودهی پیامبرگرامی اسلام ج است: «کَفٰي بِالْمَرْءِ اِثْماً اَنْ يُّضِيْعَ مَنْ يَّقُوْتُ» (ابوداود)، «برای گناهکار شدن شخص، همین کافی است که حقّ افراد تحت تکفّل خویش را ضایع کند».
و خداوند میفرماید: ﴿وَلِلَّهِ عَلَى ٱلنَّاسِ حِجُّ ٱلۡبَيۡتِ مَنِ ٱسۡتَطَاعَ إِلَيۡهِ سَبِيلٗاۚ﴾[آل عمران: ۹۷] «و حج این خانه، واجب الهی است بر کسانی که توانایی (مالی و بدنی) برای رفتن بدان جا را دارند».]
۸- و حجّ خانهی کعبه، برای کسی فرض است که در «دارحرب» [سرزمین دشمن]، مسلمان شده باشد و نسبت به فرضیت حجّ، آگاه و باخبر باشد؛ و یا در «داراسلام» [سرزمین مسلمانان]] باشد.
[شرطهای وجوب ادای حجّ:]
و - بنا به قول صحیحتر - شرطهای وجوب ادای حجّ، پنج چیز است که عبارتند از:
۱- سلامتی بدن؛ [پس ادای حجّ بر شخص زمینگیری که به علّت درد و علّتی از راه رفتن بازمانده است واجب نیست؛ و همچنین ادای حج بر شخص فلج شده و بر «شیخ فانی» (فرد سالخورده و فرتوت و بسیار پیر و زهوار دررفته) که قادر بر سفر کردن نیست، واجب نمیباشد.
و دلیل شرط بودن سلامتی برای فرضیت حجّ، حدیث ابن عباسب است: «اِنَّ اِمْرَأَةً مِنْ خَثْعَمَ قٰالَتْ: يٰا رَسُوْلَ اللهِ! اِنَّ اَبِيْ اَدْرَکَتْهُ فَرِيْضَةُ اللهِ فِي الْحَجِّ شَيْخاً کَبِيْراً، لٰايَسْتَطِيْعُ اَنْ يَّسْتَوِيَ عَلَي الرّٰاحِلَةِ فَاَحُجُّ عَنْهُ؟ قٰالَ: حُجِّيْ عَنْهُ» (بخاری، مسلم، ترمذی، ابوداود و نسایی)؛ «زنی از قبیلهی خَثعم گفت: ای فرستادهی خدا! حج بر پدرم واجب شده است، امّا او مردی مُسنّ است و نمیتواند بر شتر بنشیند؛ آیا به جای او حج کنم؟ پیامبر ج فرمود:به جای او حج کن».]
۲- برطرف شدن بازدارندهها و جلوگیریکنندههای حسّی [از قبیل زندان شدن و ...] که مانع رفتن به حجّ هستند؛ [از این رو ادای حجّ بر شخص زندانی، و فردی که از پادشاه و حاکمی بیم دارد که او را از حج منع کند، واجب نیست.]
۳- ایمن بودن راه؛ [پس اگر چنانچه راه ایمن نبود، ادای حجّ واجب نیست؛ امنیت راه به این دلیل شرط است که، ادای حجّ بدون امنیت، موجب ضرر و زیان میشود و شریعت نیز از ضرر و زیان در هر صورت نهی کرده است. و خالی بودن راه حج از خطر و زیان باید به گونهای باشد که شخص بر جان، مال و آبروی خویش ایمن باشد.]
۴- عدم وجود عدّه در حقّ زن؛ [پس اگر چنانچه زن در عدّهی طلاق بائن یا رجعی، و یا در عدّهی وفات شوهرش قرار داشت، در آن صورت حجّ بر وی واجب نیست؛ زیرا خداوند میفرماید: ﴿لَا تُخۡرِجُوهُنَّ مِنۢ بُيُوتِهِنَّ﴾[الطلاق: ۱] «زنان را (بعد از طلاق، در مدّت عدّه) از خانههایشان بیرون نکنید».]
۵- برای رفتن زن به حجّ، باید مَحرمی به همراه زن باشد؛ خواه محرم زن، از جهت «شیرخوارگی» باشد یا از جهت «خویشاوندی»؛ البته در صورتی که آن مَحرم، فردی مسلمان، مطمئن، عاقل و بالغ باشد.
و یا این که به همراه زن برای رفتن به مسافرت، باید شوهر به همراه او باشد؛ [و فرقی نمیکند که زن، جوان باشد یا پیر.
و «مَحرم»: به کسی گفته میشود که برای شخص، ازدواج با آن زن برای همیشه حلال نیست؛ و فرقی نمیکند که این حرمت ازدواج، به سبب «نَسَب» باشد یا به جهت «خویشاوندی» و یا «شیرخوارگی» ؛ همچون: پدر، پدربزرگ، عمو، دایی، پدرشوهر، پسر، نواسه، برادر، پسر برادر، پسر خواهر، شوهر دختر و ... .
پس هرگاه فاصلهی خانه و کاشانهی زن تا مکهی مکرمه به اندازهی مسافت سفر یا بیشتر از آن باشد، در آن صورت وجود شوهر یا مَحرمی در حق زن، شرط است؛ و در این صورت برای زن درست نیست تا بدون شوهر یا مَحرم، به حجّ برود.
به هر حال، هرگاه شرایط پیشین برای زن هم فراهم شد، در آن صورت همانند مرد، حجّ بر او واجب میشود؛ البته برای زن شرط دیگری نیز وجود دارد و آن این که: برای رفتن به حج، باید شوهر یا مَحرمی به همراه او باشد؛ پس اگر شوهر یا مَحرمی را برای همراهی در سفر حج نیافت، جزو کسانی محسوب میشود که توانایی انجام حج را ندارد.
ابن عباسب گوید: از پیامبر ج شنیدم که میفرمود: «لٰايَخْلُوَنَّ رَجُلٌ بِامْرَأَةٍ اِلّٰا وَمَعَهٰا ذُوْمَحْرِمٍ؛ وَلٰا تُسٰافِرِ الْمَرْأةُ اِلّٰا مَعَ ذِيْ مَحْرَمٍ؛ فَقٰامَ رَجُلٌ فَقٰالَ: يٰا رَسُوْلَ اللهِ! اِنَّ امْرَأَتِيْ خَرَجَتْ حٰاجَّةً، وَاِنِّيْ اِکْتَتَبْتُ فِيْ غَزْوَةِ کَذٰا وَکَذٰا؛ فَقٰالَ: اِنْطَلِقْ فَحُجّ مَعَ اِمْرَأَتِكَ» (بخاری و مسلم)؛ «هیچ مردی با زنی نامحرم خلوت نکند؛ مگر این که آن زن به همراه مَحرمی باشد؛ و هیچ زنی مسافرت نکند مگر به همراه محرمی. مردی بلند شد و گفت: ای فرستادهی خدا ج! همسرم برای رفتن به حج آماده شده و من هم برای غزوهی فلان و فلان، نامنویسی کردهام؛ پیامبر ج فرمود: برو و با زنت حج کن».]
و - بنا به قول مُفْتٰی به - آنچه در قضیهی امنیت [اَمن و اَمان]، مورد توجه و عنایت قرار میگیرد، آن است که به گمان غالب خویش، در خشکی و دریا، در اَمن و اَمان باشد [و با امنیت به خانهی کعبه برود و با امنیت نیز از آن بازگردد.]
[شرطهای صحّت ادای حجّ:]
ادای فرض حجّ، با چهار چیز برای شخص آزاد، صحیح و درست میگردد:
۱ و ۲- احرام حج و مسلمان بودن؛ و این دو از زمرهی شرایط صحّت حجّ میباشند. [و «احرام»: همان نیت کردن حجّ یا عمره، از احرامگاه به همراه گفتن «تلبیه» میباشد. و احرام، دارای شیوه و طریقهی مسنونی میباشد؛ این طور که هرگاه خواست احرام ببندد، نخست غسل کند یا وضو بگیرد - و غسل کردن بهتر است -؛ آنگاه دو تکه پارچهی دوخته شدهی نو یا شسته شده بپوشد؛ و یکی از آن دو را به عنوان «ازار» و دیگری را به عنوان «رداء» استفاده نماید. این طور که یکی را دور کمر به پایین و دیگری را بر روی شانههایش بیاندازد؛ آنگاه اگر مواد خوشبویی داشت از آن استفاده کند و خویشتن را بدان خوشبو و معطّر نماید؛ سپس در حالی که سرش را پوشیده، دو رکعت نماز بگزارد؛ و پس از گزاردن نماز، سر خویش را برهنه کند و حجّ را نیت کند؛ و پس از نیت حجّ، یا عمره و یا هر دو، تلبیه بگوید؛ و «تلبیه» این است که بگوید: «لَبَّيْكَ اللّٰهُمَّ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ لٰا شَرِيْكَ لَكَ لَبَّيْكَ، اِنَّ الْحَمْدَ وَالنِّعْمَةَ لَكَ وَالْمُلْكَ، لٰاشَرِيْكَ لَكَ»؛ و هرگاه تلبیه گفت، دیگر مُحرم شده و باید از اموری که انجام آنها در حجّ ممنوع و قدغن شده است، اجتناب ورزد.]
۳ و ۴- آنگاه [پس از احرام]، به انجام دو رکن دیگر حجّ بپردازد؛ و آن دو رکن، عبارتند از:
الف) در حال احرام، وقوف [درنگ کردن] در سرزمین عرفات، از هنگام زوال خورشیدِ روز نهم از ذیالحجة تا بامداد روز دهم ذیالحجة [یعنی روز عید قربان].
و وقوفِ فرض شده در عرفه، با وقوفِ یک لحظه در میان این دو وقت، تحقّق پیدا میکند؛ البته مشروط بر آن که در حال احرام، پیش از وقوف به عرفه، با همسرش آمیزش و نزدیکی نکرده باشد؛ [زیرا اگر چنانچه مرتکب این کار بشود، حجّش فاسد میشود و باید آن را در سال آینده، قضا بیاورد.
پس وقوف در عرفه، جزو ارکان حجّ است؛ به دلیل فرمودهی پیامبر ج: «اَلْحَجُّ عَرَفَةٌ» (ترمذی، نسایی، ابن ماجه و ابوداود)؛ «حجّ، عرفه است». و به دلیل حدیث عروه طاییس که گوید: در مزدلفه هنگامی که پیامبر ج برای ادای نماز خارج شد، نزد ایشان آمدم و گفتم: ای رسول خدا ج! من از دو کوه طیء (سلمی و اِجا) آمدهام؛ شترم را ناتوان و خودم را خسته کردهام. به خدا قسم! هیچ کوهی را پشت سر نگذاشتهام مگر این که بر آن توقف کردهام، آیا حج من صحیح است؟ پیامبر ج فرمود:
«مَنْ شَهِدَ صَلٰاتَنٰا هٰذِهِ وَ وَقَفَ مَعَنٰا حَتّٰي نَدْفَعَ وَقَدْ وَقَفَ قَبْلَ ذٰلِكَ بِعَرَفَةَ لَيْلاً اَوْ نَهٰاراً فَقَدْ تَمَّ حَجُّهُ وَقَضٰي تَفَثَهُ» (ترمذی، ابوداود، ابن ماجه و نسایی).
«کسی که با ما در این نماز (صبح در مزدلفه) حاضر شود و تا وقتی که حرکت کنیم توقف کند و قبل از آن، در عرفه - چه شب و یا روز - توقف کرده باشد، حجّش کامل و مناسکش را انجام داده است».]
ب) و رکن دوّم، عبارت است از: انجام دادن اکثر طواف «افاضه» در وقت آن؛ و وقت آن، عبارت است از وقتِ بعد از طلوع صبح صادق در روز عید قربان؛ [یعنی انجام طواف «افاضه» در ایام قربانی، لازم میباشد؛ پس طواف نمودن پیرامون کعبه به تعداد هفت مرتبه بعد از وقوف به عرفه، و وقت بعد از بامداد در روز عید قربان، از ارکان حجّ میباشد. و این طواف، به «طواف زیارت» و «طواف افاضه» نیز نامیده شده است. خداوند در این باره میفرماید: ﴿وَلۡيَطَّوَّفُواْ بِٱلۡبَيۡتِ ٱلۡعَتِيقِ٢٩﴾[الحج: ۲۹] «و خانهی قدیمی (بیت الله) را طواف کنند».
و از عایشهل روایت است: «حٰاضَتْ صَفِيَّةُ بِنْتُ حَيَيّ بَعْدَ مٰا اَفٰاضَتْ. قٰالَتْ: فَذَکَرَتْ ذٰلِكَ لِرَسُوْلِ اللهِ ج فَقٰالَ: أَحٰابِسَتُنٰا هِيَ؟ قُلْتُ: يٰا رَسُوْلَ اللهِ! اِنَّهٰا قَدْ اَفٰاضَتْ وَطٰافَتْ بِالْبَيْتِ، ثُمَّ حٰاضَتْ بَعْدَ الْاِفٰاضَةِ. قٰالَ فَلْتَنْفِرْ اِذَنْ» (بخاری، مسلم، ابوداود،نسایی، ترمذی و ابن ماجه)؛ «صفیه دختر حیی بعد از طواف افاضه عادت ماهیانه شد. عایشهل گوید: پیامبر ج را در جریان گذاشتم. فرمود: آیا او نگهدارندهی ما از برگشتن به مدینه است؟ گفتم: ای رسول خدا ج! او طواف اِفاضه را انجام داده و بعد از آن قاعده شده است. پیامبر ج فرمود: در این صورت از مِنٰی به طرف مدینه خارج شود».
بنابراین، فرمودهی پیامبر ج: «آیا او نگهدارندهی ما است» دلالت میکند بر این که این طواف، لازم و ضروری میباشد و طواف اِفاضه، نگهدارنده و حبس کنندهی کسی است که آن را انجام نداده تا آن را انجام دهد.]
[واجبات حجّ:]
و واجبات حجّ، عبارتند از:
۱- بستن احرام از محل میقات [اِحرامگاه. این طور که لباسهایش را درآورد و لباس احرام بپوشد؛ آنگاه نیت حجّ کند و «تلبیه» بگوید.
و مکانها و احرامگاههایی که رسول خدا ج برای بستن احرام، معین نموده است، پنج مکان میباشند که نمیتوان از آنها بدون احرام گذشت. و این پنج میقات و احرامگاه عبارتند از:
الف) «ذوالحلیفه»: و هم اکنون بدان «ابیار علی» نیز میگویند؛ و در حدود ۱۴ کیلومتر از مدینه دور است و در راه مکهی مکرمه واقع میباشد. این احرامگاه بین راه مکهی مکرمه و مدینهی منوره واقع است و از مکهی معظمه، ۴۵۰ کیلومتر فاصله دارد؛ افرادی که از ترکیه، سوریه، شمال عربستان و همچنین کسانی که ابتدا به مدینه وارد میشوند، از این محل احرام میبندند.
ب) «ذات عِرق»: این مکان، میقات مردم عراق میباشد که هماکنون محل آن، غیر معروف میباشد. و مردم عراق نیز از مدینهی منوره گذر میکنند و از ذوالحلیفه احرام میبندند. و برخی از علماء گفتهاند که این محل در فاصلهی ۵۴ کیلومتری مکهی مکرمه قرار دارد و محل احرام بستن مردم عراق میباشد.
ج) «جُحفه»: این مکان در روزگار پیامبر ج قریهی بزرگی بود که از «رابع» در حدود چهار مایل فاصله و در جهت چپ راه مکّه قرار داشت؛ و هم اکنون چیزی از این راه باقی نمانده و حاجیان از آن منطقه گذر نمیکنند، بلکه تمامی مردمان شام از ذوالحلیفه عبور میکنند و از آنجا برای حج، احرام میبندند. به هر حال، اکنون محل جُحفه از راه اصلی دور شده است؛ از این رو از محلی به نام «رابع» احرام میبندند. و «رابع» از مکهی مکرمه ۲۰۰ کیلومتر فاصله دارد.
د) «قَرن»: این مکان، هم اکنون، میقات مردمان نجد و مشرق زمین است و کسانی که به مکه وارد میشوند، از همین مکان یا از برابر آن برای حجّ احرام میبندند. به هر حال، «قرن» نیز از محلها و مکانهای بستن احرام است که مردم نجد و کسانی که از راه طائف به مکّه میآیند، از اینجا احرام میبندند. و فاصلهی بین قرن و مکهی مکرمه، ۹۴ کیلومتر است.
ه) «يَلَمْلَمْ»: این مکان، هم اکنون به «سعديّه» مشهور است؛ و «سعديّه»: کوهی است که مردم یمن از آن عبور میکنند و به مکهی مکرمه وارد میشوند.
به هر حال «يلملم» احرامگاه مردم یمن است در جنوب مکهی مکرمه که ۵۴ کیلومتر با آن فاصله دارد. وکسانی که در مکهی مکرمه سکونت دارند و همچنین افرادی که از اطراف مکه میآیند احرامگاهشان از خانهشان است.
ناگفته نماند که این مکانها و احرامگاهها، برای افرادی معّین و مشخص شدهاند که خارج از آنها سکونت داشته باشند و بخواهند برای انجام اعمال و مناسک حجّ، از آنها گذر نمایند؛ و کسانی که در خود «میقاتها و احرامگاهها» سکونت دارند، احرامگاهشان برای حجّ، از خود میقات میباشد؛ و افرادی که مابین میقاتها و حَرَم سکونت دارند، احرامگاهشان برای حجّ، سرزمین «حِلّ» میباشد؛ و - سرزمین «حِلّ»: مابین میقاتها و حدود حَرم است - ؛ و اشخاصی که در «حَرَم» سکونت دارند، احرامگاهشان برای حجّ فرض، خود «حَرَم» و برای عمره، سرزمین «حلّ» است. و میقات مردم مکّه، خود مکهی مکرمه است؛ چه شخص از شهروندان مکه و ساکنان اصلی آن باشد، یا در آن اقامت داشته باشد.]
۲- درنگ کردن در سرزمین عرفات تا غروب خورشید؛ [زیرا پیامبر ج میفرماید: «اَلْحَجُّ، عَرَفَةٌ» (ترمذی، ابن ماجه، نسایی و ابوداود)؛ «حج، عرفه است».]
۳- وقوف [درنگ کردن] به مزدلفه، پس از طلوع صبح صادق روز دهم از ذیالحجه [روز عید قربان] و پیش از طلوع خورشید؛ [یعنی درنگ کردن به مزدلفه اگر چه یک ساعت هم باشد، از زمرهی واجبات حجّ است؛ و وقت آن، بعد از نماز صبح، تا طلوع خورشید روز دهم ذیالحجه است؛ پیامبر ج میفرماید: «مَنْ شَهِدَ صَلٰاتَنٰا هٰذِهِ وَ وَقَفَ مَعَنٰا حَتّٰي نَدْفَعَ وَقَدْ وَقَفَ قَبْلَ ذٰلِكَ بِعَرَفَةَ لَيْلاً اَوْ نَهٰاراً فَقَدْتَمَّ حَجُّهُ وَقَضٰي تَفَثَهُ» (ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه)؛ «کسی که با ما در این نماز صبح در مزدلفه حاضر شود و تا وقتی که حرکت کنیم توقف کند و قبل از آن در عرفه - چه شب یا روز - توقف کرده باشد، حجّش کامل و مناسکش را انجام داده است».]
۴- زدن جمرات سه گانه [در روزهای تشریق.]
۵- ذبح کردن قربانی برای حاجی «قارن» و حاجی «متمتّع»؛ [به دلیل فرمودهی خداوند بلندمرتبه: ﴿فَمَن تَمَتَّعَ بِٱلۡعُمۡرَةِ إِلَى ٱلۡحَجِّ فَمَا ٱسۡتَيۡسَرَ مِنَ ٱلۡهَدۡيِۚ﴾[البقرة: ۱۹۶] «کسی که از عمره بهرهمند گردد؛ سپس حج را آغاز کند، آنچه از قربانی میسّر شد (ذبح میکند و به فقرای آنجا میدهد)».]
۶- تراشیدن [یا کوتاه نمودن] موی سر؛ [تراشیدن وکوتاه کردن موی سر، از کتاب و سنّت و اجماع ثابت شده است؛ خداوند میفرماید: ﴿لَّقَدۡ صَدَقَ ٱللَّهُ رَسُولَهُ ٱلرُّءۡيَا بِٱلۡحَقِّۖ لَتَدۡخُلُنَّ ٱلۡمَسۡجِدَ ٱلۡحَرَامَ إِن شَآءَ ٱللَّهُ ءَامِنِينَ مُحَلِّقِينَ رُءُوسَكُمۡ وَمُقَصِّرِينَ لَا تَخَافُونَۖ﴾[الفتح: ۲۷] «خداوند خواب را راست و درست به پیامبر خود نشان داده است. به خواست خدا همهی شما در امن و امان و سر تراشیده و مو کوتاه کرده و بدون ترس داخل مسجد الحرام خواهید شد».
و عبدالله بن عمرب گوید: پیامبر ج فرمود: «اَللّٰهُمَّ ارْحَمِ الْمُحَلِّقِيْنَ. قٰالُوْا: وَالْمُقَصِّرِيْنَ يٰا رَسُوْلَ اللهِ!؟ قٰالَ: اَللّٰهُمَّ ارْحَمِ الْمُحَلِّقِيْنَ. قٰالُوْا: وَالْمُقَصِّرِيْنَ يٰا رَسُوْلَ اللهِ؟ قٰالَ: وَالْمُقَصِّرِيْنَ» ؛ «خداوندا! به کسانی که سرشان را میتراشند رحم کن؛ گفتند: ای رسول خدا ج! کسانی که موی سرشان را کوتاه میکنند چی؟ فرمود: بار خدایا! به کسانی که موی سرشان را میتراشند رحم کن. گفتند: ای فرستادهی خدا! کسانی که موی سرشان را کوتاه میکنند چی؟ پیامبر ج در بار سوم فرمود: بار خدایا! به کسانی که موی سرشان را کوتاه میکنند رحم کن».
و اکثر صاحبنظران فقهی بر این باورند که تراشیدن یا کوتاه کردن موی سر واجب است و انجام ندادن آن، با ذبح حیوان (دَم) جبران میشود.]
۷- تراشیدن [یا کوتاه نمودن] موی سر در سرزمین «حَرم».
۸- تراشیدن [یا کوتاه کردن] موی سر در ایام نحر [روزهای قربانی.]
۹- مقدّم نمودن رَمی جمرات بر تراشیدن [یا کوتاه کردن] موی سر [از دیدگاه امام ابوحنیفه/؛ یعنی: مراعات کردن ترتیب برای حاجی «مفرد» در بین زدن سنگریزهها (رَمی) و تراشیدن موی سر، از زمرهی واجبات حج است.]
۱۰- حاجی «قارن» و حاجی «متمتّع» باید ذبح حیوان قربانی را در بین زدن سنگریزهها [رَمی] و تراشیدن موی سر، انجام بدهند. [یعنی مراعات کردن ترتیب برای حاجی «قارن» و حاجی «متمتّع» در بین رَمی و ذبح حیوان قربانی و تراشیدن موی سر، از زمرهی واجبات حج میباشد.]
۱۱- انجام دادن طواف زیارت در ایام نَحر [روزهای تشریق؛ به دلیل فرمودهی خداوند بلندمرتبه ﴿وَلۡيَطَّوَّفُواْ بِٱلۡبَيۡتِ ٱلۡعَتِيقِ٢٩﴾[الحج: ۲۹] «و باید خانهی قدیم (بیت الله) را طواف کنند».]
۱۲- [هفت بار] سعی میان صفا و مروه در ماههای حج، [و آغاز سعی از صفا و پایان آن به سوی مروه میباشد؛ به دلیل سعی پیامبر ج و نیز فرمودهی او: «اِسْعَوْا فَاِنَّ اللهَ کَتَبَ عَلَيْکُمُ السَّعْيَ» (مستدرک حاکم)؛ «سعی میان صفا و مروه کنید؛ زیرا خداوند سعی را برای شما واجب کرده است».]
۱۳- انجام دادن سعی میان صفا و مروه پس از هر طوافِ با اهمیت و قابل ملاحظه.
۱۴- [انجام دادن هفت بار] سعی میان صفا و مروه با پای پیاده برای کسی که عذری ندارد.
۱۵- آغاز کردن سعی از صفا [و پایان آن به سوی مروه.]
۱۶- طواف «وداع» [طواف خداحافظی برای غیراهالی مکّه؛ و این طواف، «طواف صَدر» نیز نامیده میشود؛ به دلیل حدیث ابن عباسب: «اُمِرَ النّٰاسُ اَنْ يَّکُوْنَ آخِرُ عَهْدِهِمْ بِالْبَيْتِ اِلّٰا اَنَّهُ خُفِّفَ عَنِ الْمَرْأَةِ الْحٰائِضِ» (بخاری و مسلم)؛ «به مردم امر شده که پایان مناسکشان طواف بیت الله باشد، ولی از زن حائض تخفیف داده شده و میتواند طواف وداع را انجام ندهد».]
۱۷- شروع کردن هر طوافی که برای خانهی کعبه میشود از حجرالاسود؛ [و برخی گفتهاند که این کار، سنّت است.]
۱۸- طواف کردن از سمت راست؛ [جابرس گوید: «لَمّٰا قَدِمَ رَسُوْلُ اللهِ ج مَکَّةَ اَتَي الْحَجَر الْاَسْوَدَ فَاسْتَلَمَهُ ثُمَّ مَشٰي عَنْ يَمِيْنِهِ، فَرَمَلَ ثَلٰاثاً وَّمَشٰي اَرْبَعاً»؛ «وقتی پیامبر ج به مکّه وارد شد به طرف حجر الاسود آمد و آن را لمس کرد؛ سپس از سمت راست آن حرکت کرد؛ سه دور را با سرعت و چهار دور را آهسته طی کرد»]
۱۹- انجام دادن طواف خانهی کعبه با پای پیاده برای کسی که عذری ندارد.
۲۰- پاک بودن از دو «حَدَث اکبر» [جنابت و ناپاکی] و «حَدَث اصغر» [بیوضویی، برای طواف خانه و سعی میان صفا و مروه؛ به دلیل فرمودهی پیامبر ج: «لٰايَقْبَلُ اللهُ صَلٰاةً بِغَيْرِ طَهُوْرٍ» (مسلم و ترمذی)؛ «خداوند هیچ نمازی را بدون وضو قبول نمیکند».
و همچنین پیامبر ج به عایشهل هنگامی که در ایام حجّ، قاعده و حیض شده بود، فرمود: «اِفْعَلِيْ مٰا يَفْعَلُ الْحٰاجُّ غَيْرَ اَنْ لّٰاتَطُوْفِي بِالْبَيْتِ حَتّٰي تَغْتَسِلِيْ» (بخاری و مسلم)؛ «هر کاری که حاجی انجام میدهد، تو هم انجام بده با این تفاوت که تا غسل حیض نکردهای، خانهی کعبه را طواف نکن».]
۲۱- پوشاندن عورت؛ [به دلیل فرمودهی خداوند بلند مرتبه: ﴿۞يَٰبَنِيٓ ءَادَمَ خُذُواْ زِينَتَكُمۡ عِندَ كُلِّ مَسۡجِدٖ﴾[الأعراف: ۳۱] «ای فرزندان آدم! هنگام نماز خود را (با لباس مادی که عورت شما را بپوشاند و با لباس معنوی که تقوا نام دارد)، بپوشانید».
و ابوهریرهس گوید: قبل از حجّة الوداع در حجّی که پیامبر ج ابوبکرس را به عنوان سرپرست حجّاج تعیین کرده بود، در روز عید قربان، ابوبکرس مرا با گروهی فرستاد تا در میان مردم اعلام کنیم که: «اَلّٰا يَحُجَّ بَعْدَ الْعٰامِ مُشْرِكٌ وَّلٰا يَطُوْفُ بِالْبَيْتِ عُرْيٰانٌ» (بخاری، مسلم، ابوداود و نسایی)؛ «از امسال به بعد، هیچ مشرکی، حجّ نگذارد و هیچ عریانی، بیت الله را طواف نکند».]
۲۲- و انجام دادن اقلّ شَوطهای «طواف زیارت» بعد از انجام اکثر شَوطهای آن.
۲۳- ترک کردن محظورات و ممنوعات اِحرام؛ مانند این که مرد، لباس دوخته شده بپوشد؛ [ابن عمرب گوید: «اِنَّ رَجُلاً قال: يٰا رَسُوْلَ اللهِ! مٰا يَلْبِسُ الْمُحْرِمُ مِنَ الثِّيٰابِ؟ قٰالَ رَسُوْلُ اللهِ ج: لٰايَلْبَسُ القُمُصَ وَلَاالْعَمٰائِمَ وَلَاالسَّرٰاوِيْلٰاتِ وَلَاالْبَرانِسِ وَلَاالْخِفٰافِ، اِلّٰا اَحَدٌ لٰايَجِدُ نَعْلَيْن فَلْيَبِسْ خُفَّيْنِ وَلْيَقْطَعْهُمٰا اَسْفَلَ مِنَ الْکَعْبَيْنِ وَلٰاتَلْبَسُوْا مِنَ الثِّيٰابِ شَيْئاً مَسَّهُ زَعْفَرٰانُ اَوْ وَرْسٌ» (بخاری، مسلم، ابوداود و نسایی)؛ «مردی از پیامبر ج سؤال کرد و گفت: شخص مُحرم باید چه لباسی را بپوشد؟ پیامبر ج فرمود: نباید پیراهن، عمامه، شلوار، کلاه و خُفّ را بپوشد، مگر کسی که دمپایی در دسترس ندارد که میتواند موزه بپوشد و باید دو طرف آنها را تا پایینتر از قوزکها ببرد تا مانند نعل باشد؛ و همچنین نباید لباسی که به زعفران و ورس (گیاهی زرد رنگ و خوشبو) آغشته است، بپوشد».]
و مرد سر و صورت خویش را بپوشاند؛ [به دلیل فرمودهی پیامبر ج در حدیث ابن عمرب: «لٰايَلْبَسُ الْقُمُصَ وَلَاالْعَمٰائِمَ» (بخاری و مسلم)؛ «نه پیراهن بپوشد و نه عمامه».]
و زن صورت خویش را بپوشاند؛ [به دلیل حدیث ابن عمرب که گفت: پیامبر ج فرمود: «لٰا تَنْقَبُ الْمَرْأَةُ الْمُحْرِمَةُ وَلٰاتَلْبَسُ الْقَفّٰازَيْنِ» (بخاری، ابوداود، نسایی و ترمذی)؛ «زنی که در احرام نه نقاب بزند و نه دستکش به دست کند».]
آمیزش جنسی با همسر؛ فسق و فجور و هرزگی و بیبند و باری؛ جنگ و ستیزه کردن؛ [دلیل بر حرمت این سه مورد، فرمودهی خداوند متعال است که میفرماید: ﴿ٱلۡحَجُّ أَشۡهُرٞ مَّعۡلُومَٰتٞۚ فَمَن فَرَضَ فِيهِنَّ ٱلۡحَجَّ فَلَا رَفَثَ وَلَا فُسُوقَ وَلَا جِدَالَ فِي ٱلۡحَجِّۗ﴾[البقرة: ۱۹۷] «حج در ماههای معینی انجام میپذیرد. پس هر کس که (در این ماهها با احرام یا تلبیه یا سوق دادن هَدی و شروع مناسک دیگر حج) حجّ را بر خود واجب کرده باشد (و حج را آغاز نموده باشد، باید آداب آن را مراعات کند و توجه داشته باشد که) در حج، نزدیکی با زنان و گناه و جدالی نیست».]
شکار کردن حیوانات بیابانی [چه خوردنی باشند یا غیرخوردنی]؛ اشاره کردن به سوی شکار؛ و فردی را به سوی شکار رهنمون ساختن. [به دلیل فرمودهی خداوند بلند مرتبه: ﴿وَحُرِّمَ عَلَيۡكُمۡ صَيۡدُ ٱلۡبَرِّ مَا دُمۡتُمۡ حُرُمٗاۗ﴾[المائدة: ۹۶] «و مادامی که در حال احرام هستید، شکار حیوانات خشکی (یعنی حیوانی که در بیابانها و دشتها و کوهها زندگی میکند و معمولاً اهلی نمیگرد) برای شما حرام است».
و به دلیل این که، وقتی تعدادی از اصحاب که در احرام بودند، دربارهی گورخر مادهای که ابوقتادة، در حال اِحلال - غیراحرام - صید کرده بود، از پیامبر ج سؤال کردند؛ به آنان فرمود: «أَمِنْکُمْ اَحَدٌ اَمَرَهُ اَنْ يَّحْمِلَ عَلَيْهٰا، اَوْ اَشٰارَ اِلَيْهٰا؟ قٰالُوْا: لٰا. قٰالَ: فَکُلُوْا» (بخاری و مسلم)؛ «آیا از میان شما کسی او را دستور حمله به آن داده و یا به آن اشارهای کرده است؟ گفتند: خیر. فرمود: پس از گوشت آن بخورید».
به هرحال؛ محظوراتِ احرام: اعمالی هستند که در حال احرام نباید انجام بگیرند؛ و چنانچه شخص در حال احرام یکی از آنها را انجام بدهد، فدیه یا گرفتن روزه، یا دادن طعام به مستمندان بر او واجب میگردد. و «محظوراتِ احرام»، اموری هستند که پرهیز از آنها برای شخصی که در حال احرام است، واجب میباشد.
و برخی از محظورات احرام که نباید در حال احرام انجام بگیرند، عبارتند از: آمیزش جنسی؛ فسق و فجور و هرزگی و بیبند و باری؛ جنگ و ستیزه کردن؛ شکار کردن حیوانات بیابانی - چه خوردنی باشند یا غیرخوردنی - ؛ اشاره کردن به سوی شکار؛ فردی را به سوی شکار، رهنمون ساختن؛ پوشیدن پیراهن، شلوار، جُبّه، عباء و هر آنچه که متناسب با شکل ظاهری اعظای بدن، بافته و دوخته و ساخته و پرداخته شده باشد؛ پوشیدن دستکش و موزه؛ و اگر چنانچه فردی، کفشی برای پوشیدن نداشت، در این صورت میتواند موزههای خویش را تا پایینتر از قوزک قطع نماید و آنها را بپوشد؛ پوشاندن سر و صورت؛ از این رو فردی که در حال احرام قرار دارد، نه کلاه به سر کند و نه دستار؛ به کارگیری بوی خوش؛ تراشیدن و کوتاه کردن موی سر؛ یا کوتاه کردن ریش؛ و دور ساختن موی بدن، موی زیر بغل یا موی زهار به هر کیفیتی که باشد؛ کوتاه کردن ناخن؛ پوشیدن لباسی که با «وَرس» و «زعفران» رنگ کرده شده باشد؛ و در یک صورت پوشیدن چنین لباسی درست است که شسته شده باشد و بوی آن از بین رفته باشد.
در مورد استعمال بوی خوش، ابن عمرب میگوید: پیامبر ج فرمود: «وَ لٰا تَلْبَسُوْا مِنَ الثِّيٰابِ شَيْئاً مَسَّهُ زَعْفَرٰانُ اَوْ وَرْسٌ» (بخاری و مسلم)؛ «و لباس آغشته به زعفران و ورس را نباید پوشید».
و پیامبر ج در مورد شخصی که در حال احرام، از شترش افتاد و گردنش شکست و مرد، فرمود: «لٰا تُحَنِّطُوْهُ وَلٰا تُخَمِّرُوْا رَأْسَهُ، فَاِنَّهُ يُبْعَثُ يَوْمِ الْقِيٰامَةِ مُلِبّياً» (بخاری، مسلم، ابوداود و نسایی)؛ «بوی خوش به او نزنید و سرش را نپوشانید چون او در روز قیامت لبیک گویان مبعوث میشود».]
[سنّتهای حجّ:]
و سنّتهای حجّ عبارتند از:
۱- غسل کردن - اگر چه زن، قاعده شده و زن، وضع حمل کرده، باشد - و یا وضو گرفتن به هنگام بستن احرام. [به دلیل حدیث زید بن ثابتس: «اِنَّهُ رَأَيَ النَّبِيَّ ج تَجَرَّدَ لِاِهْلٰالِهِ وَاغْتَسَلَ» (ترمذی)؛ «پیامبر ج را دیدم که غسل کرد و احرام بست».]
۲- پوشیدن ازار و رداء سفید و نو [یا ازار و ردای سفید و شسته شده؛ به دلیل حدیث ابن عباس: «اِنْطَلَقَ النَّبِيُّ ج مِنَ الْمَدِيْنَةِ بَعْدَ مٰا تَرَجَّلَ وَادَّهَنَ وَلَبِسَ اِزٰارَهُ وَرِدٰاءَهُ هُوَ وَاَصْحٰابُهُ» (بخاری)؛ «پیامبر ج بعد از آن که سرش را شانه و روغن زد و ازار و ردایش را پوشید، با اصحابش از مدینه خارج شد».
و دلیل سنّت بودن سفیدی ازار و رداء، حدیث ابن عباسب از پیامبر ج است که فرمود: «اِلْبَسُوْا مِنْ ثِيٰابِکُمُ الْبِيٰاضَ، فَاِنَّهٰا مِنْ خَيْرِ ثِيٰابِکُمْ وَکَفِّنُوْا فِيْهٰا مَوْتٰاکُمْ» (ترمذی، ابوداود و ابن ماجه)؛ «از لباسهایتان، سفید را بپوشید؛ زیرا که آن از بهترین لباسهایتان است و در آن، مردههایتان را کفن کنید».]
۳- به کار بردن بوی خوش [بر بدن خویش و پیش از احرام؛ به دلیل حدیث عایشهل: «کُنْتُ اُطَيِّبُ رَسُوْلَ اللهِ ج لِاِحْرٰامِهِ حِيْنَ يُحْرِمُ، وَلِحِلِّهِ قَبْلَ اَنْ يَّطُوْفَ بِالْبَيْتِ» (بخاری، مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه)؛ «من پیامبر ج را قبل از احرامش و نیز هنگام خارج شدن از آن، قبل از آن که بیت الله را طواف کند، بوی خوش میزدم».]
۴- گزاردن دو رکعت نماز [پس از نیت احرام. عمرس گوید: در «درّهی عقیق» (درّهای است نزدیک عقیق که با مدینهی منوره چهار مایل فاصله دارد)، از پیامبر ج شنیدم که میفرمود: «اَتٰانِيَ اللَّيْلَةَ آتٍ مِنْ رَبِّيْ فَقٰالَ: صَلِّ فِيْ هٰذَا الْوٰادِيِ الْمُبٰارَكِ وَقل: عُمْرَةٌ فِيْ حَجَّةٍ» (بخاری، ابوداود و ابن ماجه)؛ «دیشب فرستادهای از طرف پروردگارم نزد من آمد و گفت: در این درّهی مبارک نماز بخوان و بگو: عمره همراه حجّ است».]
۵- زیاد گفتن «تلبیه» پس از احرام و با صدای بلند و رسا، در موارد ذیل:
الف) هرگاه نماز خواند؛ [یعنی پس از نمازها.]
ب) یا هرگاه به مکانی بلند بالا رود و یا از مکانی سراشیب، فرود آید.
ج) یا با کاروان و قافلهای رو به رو شود.
د) به هنگام سحرگاهان؛ [به هنکام تغییر حالات و اوقات؛ و به هنگام صبحگاهان و شامگاهان؛ سائب بن خالدس گوید: پیامبر ج فرمود: «اتٰانِيْ جِبْرِئِيْلُ فَاَمَرَنِيْ اَنْ آمُرَ اَصْحٰابِيْ اَنْ يَّرْفَعُوْا اَصْوٰاتَهُمْ بِالْاِهْلٰالِ اَوِ التَّلْبِيَةِ» (ترمذی، ابوداود، ابن ماجه و نسایی)؛ «جبرئیل نزد من آمد و به من دستور داد تا به اصحابم بگویم: با صدای بلند تهلیل و تلبیه بگویند».
و به همین دلیل، اصحاب پیامبر ج صدایشان را هنگام تهلیل و تلبیه بسیار بلند میکردند؛ ابوحازم گوید: «اصحاب پیامبر ج وقتی احرام میبستند تا صدایشان را بلند نمیکردند، به آرامش خاطر نمیرسیدند» (فتح الباری ۳۲۴/۳).
و انس بن مالکس دربارهی تحمید و تسبیح و تکبیر قبل از تلبیه میگوید: «صَلّٰي رَسُوْلُ اللهِ ج وَنَحْنُ مَعَهُ بِالْمَدِيْنَةِ الظُّهْرَ اَرْبَعاً وَالْعَصْرَ بِذِي الْحُلَيْفَةَ رَکْعَتَيْنِ؛ ثُمَّ بٰاتَ بِهٰا حَتّٰي اَصْبَحَ؛ ثُمَّ رَکِبَ حَتَّي اسْتَوَتْ بِهِ عَلَي الْبَيْدٰاءِ حَمِدَ اللهَ وَسَبَّحَ وَکَبَّرَ، ثُمَّ اَهَلَّ بِحَجٍّ وَّعُمْرَةٍ» (بخاری و ابوداود)؛ «در حالی که با پیامبر ج بودیم، نماز ظهر را در مدینه چهار رکعت و نماز عصر را در ذوالحلیفه دو رکعت خواند و تا صبح در آنجا باقی ماند؛ سپس سوار شترش شد تا به «بيداء» رسید و بعد از تحمید و تسبیح و تکبیر، به حج وعمره تلبیه گفت».
و نافعس در مورد رو به قبله تلبیه گفتن، میگوید: «کٰانَ اِبْنُ عُمَرَ اِذٰا صَلّٰي بِالْغَدٰاةِ بِذِي الْحُلَيْفَةَ اَمَرَ بِرٰاحِلَتِهِ فَرُحِّلَت ثُمَّ رَکِبَ فَاِذَا اسْتَوَتْ بِهِ اِسْتَقْبَلَ الْقِبْلَةَ قٰائِماً ثُمَّ يُلَبِّيْ... وَزَعَمَ اَنَّ رَسُوْلَ اللهِ ج فَعَلَ ذٰلِكَ» (بخاری)؛ «وقتی ابن عمرب نماز صبح را در ذوالحلیفه میخواند، دستور میداد تا شترش را آماده کنند. پس شتر برایش آماده میشد؛ سپس سوار شتر میشد؛ وقتی شتر بلند میشد، رو به قبله تلبیه میگفت و معتقد بود که پیامبر ج این کار را انجام داده است».]
۶- هرگاه شروع به گفتن تلبیه نمود، آن را [حداقل سه مرتبه] تکرار نماید.
۷- زیاد فرستادن درود بر پیامبر گرامی اسلام ج.
۸- درخواست کردن زیاد بهشت و دوستی و همراهی با نیکان [= پیغمبران، راستروان، شهیدان و شایستگان در بهشت.]
۹- پناه بردن زیاد از دوزخ.
۱۰- غسل نمودن برای وارد شدن به مکهی مکرمه. [نافع گوید: «کٰانَ ابْنُ عُمَرَ اِذٰا دَخَلَ اَدْنَي الْحَرَمِ اَمْسَكَ عَنِ التَّلْبِيَةِ، ثُمَّ يَبِيْتُ بِذِي طُوٰي؛ ثُمَّ يُصَلِّيْ بِهِ الصُّبْحَ وَيَغْتَسِلُ، وَيُحَدِّثُ اَنَّ النَّبِيّ ج کٰانَ يَفْعَلُ ذٰلِكَ» (بخاری و مسلم)؛ «ابن عمرب وقتی به نزدیکترین مکان حرم میرسید، از تلبیه خودداری میکرد؛ سپس در «ذی طُوی» بیتوته مینمود و نماز صبح را همانجا میخواند و غسل میکرد و میگفت: «پیامبر ج این کار را کرده است».]
۱۱- ورود به مکّه در روز و از «باب المُعَلّاة» [از «ثنيّهي کَداء» یا «ثنيّهي عُليا». ابن عمرب گوید: «کٰانَ رَسُوْلُ اللهِ ج يَدْخُلُ مِنَ الثَّنِيَّةِ الْعُلْيٰا، وَيَخْرُجُ مِنَ الثَّنِيَّةِ السُّفْلٰي» (بخاری، مسلم، نسایی و ابن ماجه)؛ «پیامبر ج از ثنیهی علیا وارد و از ثنیهی سفلی، خارج میشد».]
۱۲- گفتن «تکبیر» [الله اکبر] و گفتن «تهلیل» [لا اله الا الله] رو به روی خانهی پاک خدا.
۱۳- دعا کردن به هنگام مشاهده نمودن خانهی کعبه، به دعاهایی که خود دوست دارد؛ زیرا دعا در این هنگام، پذیرفته میشود؛ [یعنی وقتی خانهی کعبه را دید، در صورت تمایل، دستهایش را بلند و در حدّ امکان دعا کند؛ زیرا این کار از ابن عباسب ثابت شده است.]
۱۴- انجام دادن «طواف قدوم» [طواف به هنگام ورود به مکّه]؛ اگر چه وارد شدن وی به مکه و انجام «طواف قدوم» در غیر ماههای حجّ باشد؛ [زیرا طواف قدوم به منزلهی درود و سلام و تحیت گفتن به بیت الله الحرام است؛ در صحیح مسلم آمده است که پیامبر ج به هنگام ورود به مکه طواف کرد؛ البته طواف قدوم برای غیر اهالی مکهی مکرمه و برای حاجی «قارن» است.]
۱۵- «اِضطباع» در طواف. [«اضطباع»: حالتی است که طواف کننده ازارش را از زیر بغل راست رد کرده و طرف دیگر آن را بر شانهی چپش قرار دهد به طوری که شانهی راستش نمایان بماند.
به تعبیری دیگر، «اضطباع»: آن است که پیش از شروع کردن در طواف، یک طرف رداء (پتوی) خویش را در زیر بغل راست خویش قرار داده و طرف دیگر آن را بر شانهی چپ خویش بیاندازد. یعلی بن امیهس گوید: «اِنَّ النَّبِيَّ ج طٰافَ مُضْطَبِعاً» (ابن ماجه، ابوداود و ترمذی)؛ «پیامبر ج به حالت اضطباع، طواف کرد».]
۱۶- «رَمل» نمودن در طوافی که پس از آن، ارادهی سعی کردن میان صفا و مروه در ماههای حجّ را دارد. [و «رَمل» نمودن، آن است که در سه شوط اول از طواف، قدمها را نزدیک به هم برداشته و هر دو شانهی خویش را بجنباند؛ به تعبیری دیگر، «رمل»: عبارت است از دویدن آرام - هروله کردن - در سه دور اول از اولین طواف. ابن عمرب گوید: «اِنَّ رَسُوْلَ اللهِ ج کٰانَ اِذٰا طٰافَ بِالْبَيْتِ الطَّوٰافَ الْاَوَّلِ، رَمَلَ ثَلٰاثَةً وَمَشٰي اَرْبَعَةً مِنَ الْحَجَرِ اِلَي الْحَجَرِ» (ابن ماجه، بخاری، ابوداود و نسایی)؛ «پیامبر ج وقتی که طواف اول را به دور خانهی کعبه انجام میداد، سه دو را به صورت هروله و چهار دور دیگر را با حرکت عادی انجام میداد. از حجرالاسود شروع میکرد و به آن پایان میداد».]
۱۷- هروله نمودن و دویدن آرام مردان در میان «دو میل سبز رنگ» در محل سعی بین صفا و مروه. [پس هرگاه فرد حج کننده یا عمرهگزار، قصد سعی میان صفا و مروه را داشته باشد، باید پس از پایان دو رکعت نماز طواف، رو به روی حجرالاسود بایستد و آن را اِستلام نماید؛ آنگاه به سوی صفا برود؛ و در حالی که به صفا بالا میرود، این آیه را با خود زمزمه نماید: ﴿۞إِنَّ ٱلصَّفَا وَٱلۡمَرۡوَةَ مِن شَعَآئِرِ ٱللَّهِۖ فَمَنۡ حَجَّ ٱلۡبَيۡتَ أَوِ ٱعۡتَمَرَ فَلَا جُنَاحَ عَلَيۡهِ أَن يَطَّوَّفَ بِهِمَاۚ وَمَن تَطَوَّعَ خَيۡرٗا فَإِنَّ ٱللَّهَ شَاكِرٌ عَلِيمٌ١٥٨﴾[البقرة: ۱۵۸] «بیگمان (دو کوه) صفا و مروه (و هفت بار سعی میان آن دو) از نشانههای (دین) خدا و عبادت الله هستند. پس هر که میخواهد فریضهی حجّ بیت الله الحرام یا عمره را به جای آورد، بر او گناهی نخواهد بود که میان آن دو کوه را بارها طی کند و سعی میان صفا و مروه را به جای آورد. هر که به دلخواه کار نیکی را انجام دهد (و بیش از واجبات، به طاعت و عبادت پردازد، خدا پاداش او را میدهد، چـه) بـیگمان خــدا سپاسگــزار و آگاه (از اعمال و نیات عبادتکنندگان) است».
آنگاه رو به خانهی کعبه نماید و «تکبیر» (الله اكبر) و «تهلیل» (لا اله الا الله) بگوید و بر رسول خدا ج درود بفرستد و از بارگاه ایزد منّان، نیازهای خویش را بطلبد؛ و برای این فرد سنّت است که سه بار این دعا را تکرار نماید:
«لٰا اِلٰه اِلّا اللهُ وَحْدَهُ لٰا شَرِيك لَهُ، لَهُ الْمُلْك وَلَهُ الْحَمْدُ وَهُوَ عَليٰ كلِّ شَيءٍ قَدِيرٍ؛ صَدَقَ اللهُ وَعْدَهُ وَنَصَرَ عَبْدَهُ وَهَزَمَ الْاَحْزٰابَ وَحْدَهُ» [۲۱]؛ «هیچ معبود بر حقی جز الله نیست؛ او در (ربوبیت و الوهیت و صفاتش) یکتا است و هیچ شریکی ندارد. مالکیت فقط برای او و حمد و ستایش فقط لایق او است و او بر هر چیزی توانا است. وعدهی خود را قطعی ساخت و بندهاش را یاری داد و احزاب (کسانی که در جنگ خندق با پیامبر ج جنگ و پیکار کردند) را به تنهایی شکست داد.»
آنگاه از صفا پایین آمده، رو به سوی مروه نماید و به صورت عادی و معمولی راه برود؛ و چون به نشانهی سبز رسید، از آنجا تا نشانهی سبز دیگر [مِيلَين اَخْضَرين] تند و سریع بدود، و این دعا را با خود زمزمه نماید:
«رَبِّ اغْفِرْ وَارْحَمْ وَاَنْتَ الْاَ عَزُّ الاكرامُ وَتَجاوَزْ عَمّا تَعْلَمُ» [۲۲]؛ «پروردگارا ! بیامرز و رحم فرما؛ زیرا تو گرامی و بزرگواری؛ و از گناهانی که نسبت بدانها آگاهی داری، عفو فرما».
و چون از دوّمین نشانهی سبز عبور کرد، دوباره به صورت معمولی و عادی حرکت نماید تا به مروه برسد؛ آنگاه به مروه بالا رود و چنان کند که بر صفا میکرد؛ در این هنگام یک شوط آن به پایان رسیده است. و به همینگونه هفت بار این حرکت دو سویه بین صفا و مروه را انجام دهد؛ این طور که از صفا شروع کند و به مروه ختم نماید.
و فرد سعی کننده، باید در اثنای سعی میان صفا و مروه، به ذکر و یاد خدا مشغول باشد، و هر گاه در هر شوط میان دو میل سبز [میلین اخضرین] رسید، در میان آنها در رفت و برگشت بدود؛ ولی زنان در میان دو میل سبز ندوند و تند و سریع حرکت نکنند، بلکه در تمامی شوطهای سعی، به صورت معمولی و عادی حرکت نمایند.]
۱۸- به آرامی راه رفتن در باقی ماندهی سعی میان صفا و مروه. [یعنی در تمامی شوطهای سعی، به جز در میان دو میل سبز (مِيْلَيْنِ اَخْضَرَيْنِ) به صورت معمولی و عادی و آرام حرکت نماید.]
۱۹- زیاد طواف کردن؛ و برای فردی که از اهال مکّه نیست [«آفاقی»]، طواف کردن، بهتر از گزاردن نماز نفل است؛ [به هر حال، برای فردی که از اهالی مکّه نیست و در مکّهی مکرمه سکونت ندارد، سنّت است که در مدّت اقامت خویش در مکه، بسیار طواف نماید.]
۲۰- ایراد خطبه [توسط امام یا جانشین وی] پس از نماز ظهر روز هفتم از ذیالحجه در مکهی مکرمه؛ و این خطبه، عبارت از ایراد یک خطبه است که [در وسط آن، نیازی به] نشستن وجود ندارد؛ و امام در آن، احکام و مناسک حج را به مردم میآموزاند.
۲۱- در روز هشتم از ذیالحجه - که بدان «يوم التروية» میگویند - از مکهی مکرمه به سوی «مِنی»رفتن. [وقتی که حاجی از «طواف قدوم» و سعی میان صفا و مروه فارغ شد و تا زمان حج، روزهای اندک یا زیادی باقی مانده بود، در آن صورت تا زمان فرا رسیدن حج، یا احرام در مکهی مکرمه باقی بماند و هرگاه برایش میسّر شد، خانهی کعبه را طواف نماید و نمازهای پنجگانهی خویش را در مسجدالحرام همراه با جماعت بخواند و هیچگاه نماز جماعت در مسجدالحرام را رها نکند؛ زیرا گزاردن یک نماز در مسجدالحرام، برتر از گزاردن صدهزار نماز در غیر مسجدالحرام میباشد. و چون روز هشتم ذی الحجه - روز ترویه - فرا رسید، نماز بامداد را به مکهی مکرمه بخواند؛ آنگاه به سوی منی حرکت کند و در آن اقامت گزیند و این شب را در آنجا بگذراند و تا طلوع خورشید روز عرفه - روز نهم ذی الحجه - در سرزمین منی بماند؛ و نمازهای پنج گانهی خویش را با جماعت در منی بخواند و در این مدت از خواندن نمازها با جماعت، شانه خالی نکند و در این زمینه، سهلانگاری نورزد.]
۲۲- شب گذراندن در «مِنٰی»؛ آنگاه پس از طلوع خورشید و بالا آمدن آن در روز عرفه، منی را به مقصد سرزمین «عرفات» ترک کردن. [یعنی هرگاه خورشید روز عرفه طلوع کرد و شعاع خورشید بر کوه «ثبیر» افتاد، سرزمین منی را به قصد سرزمین عرفات ترک کند و رهسپار آنجا شود و در آنجا تا غروب خورشید بماند؛ و چون خورشید زوال نمود،] امام پس از زوال خورشید و پیش از گزاردن نمازهای ظهر و عصر، دو خطبه ایراد نماید و در بین دو خطبه، اندکی بنشیند [و مردمان را با احکام نماز، وقوف و درنگ کردن و ایستادن در عرفه، وقوف در مزدلفه، رَمی جمرات، قربانی، تراشیدن موی سر و طواف زیارت، آگاه و مطّلع بگرداند] و پس از آن، نمازهای ظهر و عصر را در وقت ظهر، [با یک اذان و دو اقامه] بگزارد؛ و به این جمع، «جمع تقدیم» میگویند.
۲۳- در «جمع تقدیم» و «جمع تأخیر» [= نمازهای ظهر و عصر که در وقت ظهر با یک اذان و دو اقامه گزارده میشود و نمازهای مغرب و عشاء که در مزدلفه، در وقت عشاء، با یک اذان و یک اقامه خوانده میشود،] سختکوشی و تلاش ورزیدن در تضرّع نمودن، عجز و لابه نمودن، خشوع و کرنش کردن، گریه نمودن، اشک ریختن و دعا کردن برای خود، پدر و مادر و دیگر برادران مؤمن و حقگرا، در آنچه دلش از امور دنیا و آخرت میخواهد.
[به هر حال؛ هرگاه حاجی، نمازهای ظهر و عصر را در وقت ظهر با یک اذان و دو اقامه گزارد، به سوی «موقف» حرکت کند؛ و تمام سرزمین عرفات به جز «بطن عرنة»، موقف - جای ایستادن و درنگ کردن - به شمار میآید؛ و برای فرد حاجی، مستحب است که غسل نماید و تا هنگامهی غروب خورشید به دعا و نیایش بپردازد؛ و اگر چنانچه نماز عصر خویش را همراه با امام در وقت ظهر نخوانده بود، در اینجا میتواند نماز عصر خویش را بخواند.
و برای فرد حاجی، مستحب است که در نزدیکی «کوه رحمت» (جبل الرحمة) بایستد و تا میتواند ایستاده دعا نماید؛ و اگر چنانچه در خیمهی خویش به دعا و راز و نیاز مشغول شد، باز هم درست است.
و برای امام حجّ، مستحب است که در سرزمین عرفات بر بالای سواری خویش بایستد و دعا نماید و مناسک حجّ را به مردمان بیاموزاند؛ و چون خورشید روز عرفه غروب کرد، سرزمین عرفات را به مقصد مزدلفه ترک کند، و نماز مغرب خویش را نه در عرفات بخواند و نه در مسیر مزدلفه؛ بلکه هرگاه به مزدلفه رسید، نمازهای مغرب و عشاء خویش را در وقت عشاء با یک اذان و یک اقامه همراه با امیر حجّ و یا کسی دیگر بگزارد؛ و به این کار، «جمع تأخیر» میگویند.
و اگر چنانچه فردی از حاجیان، نماز خویش را به تنهایی گزارد، باز هم میتواند میان این دو نماز جمع نماید؛ زیرا برای جمع نمازهای مغرب و عشاء، جماعت شرط نیست.
و اگر فردی از حاجیان، نماز مغرب خویش را در سرزمین عرفات، یا در مسیر مزدلفه گزارد، در آن صورت نمازش درست نیست و بر او لازم است تا آن را اعاده نماید.
و هرگاه فرد حاجی، نمازهای مغرب و عشاء را در مزدلفه گزارد، در مزدلفه تا هنگامهی طلوع فجر صادق روز دهم ذیالحجه (روز عید قربان) شب را در آنجا بگذراند؛ و چون فجر صادق طلوع کرد، نماز صبح را در تاریکی همراه با جماعت بگزارد؛ آنگاه بایستد و تا نزدیکی طلوع خورشید، مشغول دعا کردن شود؛ و تمامی مزدلفه به جز «بطن محسّر»، موقف (جای درنگ کردن و ایستادن) است.]
۲۴- پس از غروب خورشید [روز عرفه، شخص حاجی] با آرامش و متانت، از عرفات روانه شود و در مزدلفه فرود آید، بالاتر از وسط درّه، و به نزدیکی کوه «قُزح» [مشعرالحرام] مستقر شود؛ [یعنی هرگاه خورشید روز عرفه غروب کرد، سرزمین عرفات را به مقصد مزدلفه ترک کند و نماز مغرب خویش را نه در عرفات و نه در مسیر مزدلفه، بلکه هرگاه به مزدلفه رسید، نمازهای مغرب و عشاء خویش را در وقت عشاء با یک اذان و یک اقامه همراه با امیر حج و یا کسی دیگر بگزارد؛ و به این کار «جمع تأخیر» میگویند.]
۲۵- شب گذراندن در مزدلفه در شب قربانی. [شخص حاجی در مزدلفه، تا هنگامهی طلوع صبح صادق روز دهم ذی الحجه - روز عید قربان - شب را بگذراند؛ و چون صبح صادق طلوع کرد، نمازهای صبح را در تاریکی همراه با جماعت بگزارد؛ آنگاه بایستد و تا نزدیکی طلوع خورشید، مشغول دعا کردن شود؛ و تمامی مزدلفه، به جز «بطن محسّر»، موقف - جای درنگ کردن و ایستادن - است.
پیامبر ج خطاب به عروة طایی فرمود: «مَنْ شَهِدَ صَلٰاتَنٰا هٰذِهِ وَ وَقَفَ مَعَنٰا حَتّٰي نَدْفَعَ وَقَدْ وَقَفَ قَبْلَ ذٰلِكَ بِعَرَفَةَ لَيْلاً اَوْ نَهٰاراً فَقَدْ تَمَّ حَجُّهُ وَقَضٰي تَفَثَهُ» (ترمذی، ابن ماجه، ابوداود و نسایی)؛ «کسی که با ما در این نماز صبح در مزدلفه حاضر شود و تا وقتی که حرکت کنیم توقف نماید و قبل از آن در عرفه - چه شب یا روز - توقف کرده باشد، حجّش کامل و مناسکش را انجام داده است».]
۲۶- و شب گذراندن در منی در ایام قربانی با تمامی بار و بنه، ساکها و چمدانها و اثاثیهها و اسباب سفر؛ [از این رو، اگر چنانچه فردی از حاجیان، در روزهای یازدهم، دوازدهم و سیزدهم، در سرزمین منی به خاطر زدن جمرهها ماندگار شد، در آن صورت نباید در این فاصله، اسباب و لوازم خویش را به مکهی مکرمه انتقال دهد.]
و برای حاجی مکروه است که در روزهایی که در منی [برای «رمی جمرات» و «شب گذراندن در آنجا»] به سر میبرد، اسباب و لوازم خویش را از آنجا به مکّهی مکرمه منتقل نماید [و خودش به تنهایی در منی به سر ببرد.]
۲۷- به هنگام ایستادن برای زدن سنگریزهها [رمی جمرات]، منی را در سمت راست و مکه را در جهت چپ خویش قرار دهد.
۲۸- به هنگام زدن جمرهی عقبه در تمامی روزها، سواره باشد.
۲۹- و به هنگام زدن جمرهی اوّل - که در نزدیک مسجد [خیف] است - و جمرهی میانه، به حالت پیاده باشد.
۳۰- و ایستادن [قیام] در «بطن وادی» [وسط درّه] به هنگام زدن سنگریزهها.
۳۱- زدن سنگریزهها در روز اول [روز دهم ذیالحجه = روز عید قربان]، در فاصلهی بین طلوع خورشید و زوال آن باشد؛ و در سایر روزها [یازدهم، دوازدهم و سیزدهم ذیالحجه]، زدن سنگریزهها، در فاصلهی بین زوال خورشید و غروب آن باشد.
و مکروه است که سنگریزهها در روز اول [دهم ذیالحجه = عید قربان] و روز چهارم [روز سیزدهم ذیالحجه]، در فاصلهی بین طلوع صبح صادق و طلوع آفتاب، زده شود.
و همچنین مکروه است که سنگریزهها در سه شب [پس از عید؛ یعنی شبهای یازدهم، دوازدهم و سیزدهم] زده شود؛ ولی [اگر کسی در شبها رمی جمرات کرد، با کراهیت] صحیح است؛ زیرا همهی شبها، تابع و پیرو روزهای پس از خود هستند؛ مگر شبی که متصل به روز عرفه است؛ [یعنی شبی که پس از روز عرفه میآید]؛ به گونهای که در آن شب، وقوف [درنگ کردن و ایستادن] در عرفات درست است؛ و آن شب عید قربان و سه شب رمی جمرات میباشد؛ زیرا آنها تابع و پیرو ماقبل خود هستند.
و اوقات مباح برای رمی جمرات، عبارتند از: پس از زوال خورشید تا غروب آن از روز اول؛ و با این چیز، تمامی اوقات «رمی جمرات» از «وقت جایز»، «وقت مکروه» و «وقت مستحب» دانسته شد.
۳۲- و یکی دیگر از سنّتهای حج، ذبح حیوان [هَدی] برای حاجی «مفرد» است؛ و این نیز سنّت است که حاجی «مفرد» از گوشت حیوان قربانی بخورد.
۳۳- و همچنین سنّت است که فقط از هدی حجّ نافله، حجّ تمتّع و حجّ قِران بخورد؛ [از این رو، نمیتواند از «هدی نذر» بخورد؛ نه خود صاحب هدی و نه دیگر اشخاص ثروتمند؛ زیرا که آن صدقه است و حق فقرا و مستمندان میباشد؛ و خوردن از «هدی جنایات» نیز جواز ندارد؛ نه برای صاحب هدی و نه برای شخصی دیگر؛ و «هدی جنایات»: هدییی است که برای جبران نقصی که در حجّ واقع گردیده، واجب شده است.]
۳۴- و یکی دیگر از سنّتهای حجّ، ایراد خطبه در روز عید قربان است که همانند خطبهی اول [که توسط امام یا جانشین وی پس از نماز ظهرِ روز هفتم ذیالحجه در مکهی مکرمه ایراد میشد] میباشد؛ و امام در این خطبه نیز سایر احکام و مناسک حج را به مردم بیاموزاند؛ و این خطبه، سوّمین خطبه از خطبههای حجّ میباشد.
۳۵- هرگاه حاجی خواست و اراده کرد که [عبادت سه روزه را در دو روز اول ایام التشریق انجام دهد و] شتاب ورزد و پیش از غروب خورشید روز دوازدهم [ذیالحجه] از سرزمن «منی» برگردد، [در آن صورت مانعی نخواهد بود که روز سوّم را برای «رمی جمرات» در منی نباشد؛ و همین نیز سنّت است.]
و اگر چنانچه در روز دوازدهم در سرزمین منی ماند تا آن که خورشید روز دوازدهم غروب کرد، در آن صورت چیزی بر وی لازم نیست؛ امّا به خاطر این کارش [ترک سنّت]، مرتکب کار بدی شده است؛ [و با وجود این، علماءگفتهاند: اگر چنانچه پس از غروب خورشید روز دوازدهم در سرزمین منی بود، در آن صورت بیرون شدن از منی پیش از زدن جمرههای سه گانه در روز سیزدهم، مکروه میباشد.]
و اگر چنانچه تا طلوع صبح صادق روز چهارم [روز سیزدهم از ذیالحجه] در سرزمین منی باقی ماند، در آن صورت زدن جمرهها در این روز بر وی لازم میگردد.
۳۶- [و یکی دیگر از سنّتهای حجّ، آن است که پس از «رمی جمرات» و] کوچ کردن از سرزمین مِنیٰ [و رهسپار شدن به سوی مکهی مکرمه]، در میان راه ساعتی در «مُحَصَّب» فرود آید؛ [آنگاه داخل مکهی مکرمه گردد؛] و از آب زمزم بنوشد و خویشتن را از آن، سیراب گرداند [اینگونه که پهلوهای وی از سیراب شدن، بلند و برآمده گردد.] و رو به خانهی کعبه کند و در حالت ایستاده بدان نگاه کند؛ و از آب زمزم بر سر و سایر بدن خویش بریزد؛ و آب زمزم برای هر آن چیزی است که از امور دنیا و آخرت برای آن نوشیده شود.
۳۷- و یکی دیگر از سنّتهای حجّ، آن است که به «ملتزم» بچسبد؛ اینطور که سینه و صورت خویش را بر آن بنهد و ساعتی خویشتن را به پردههای کعبه چنگ بزند و هر آنچه میخواهد دعا کند و آستانهی درِ خانهی کعبه را ببوسد و با ادب و احترام و تعظیم و بزرگداشت، بدان وارد شود.
پس از آن، بر حاجی، جز بزرگترین کارهای خیر و نیکو باقی نمیماند؛ و آن، زیارت [مسجد] نبوی [و قبر شریف ایشان] و زیارت [قبرستان بقیع و مقبره ی] یاران رسول خدا ج است؛ [که گروه زیادی از اصحاب، در آن دفن شدهاند.] از این رو، به هنگام خارج شدن از مکهی مکرمه، از دروازهی «سَبيکة»، از ناحیهی «ثنية السفلي» [درهی پایین]، نیت زیارت [مسجد و قبر] پیامبر ج و [مقبرهی ] صحابه را بکند. و به خواست خدا، به زودی «زیارت پیامبر ج» را در فصلی جداگانه و مستقل ذکر خواهیم نمود.
[۲۱] مسلم؛ قصهی حجّة الوداع. [۲۲] طبرانی این حدیث را به صورت مرفوع از عبدالله بن مسعودس روایت کرده است. ر.ک: جمع الفوائد.