باب: پیرامون احکام و مسائل جنائز
سنّت است، شخصی که در حالتِ احتضار و لحظات پایانی عمرش رسیده و بر او نشانههای مرگ، آشکار گردیده است [مُحْتَضَر]، بر [پهلوی] راست خویش قرار داده شود؛ [و صورت وی به سوی قبله گردانیده شود.] و همچنین جایز است که بر پشت خوابانیده شود، به گونهای که [پاهای وی به جانب قبله باشد و] سرش اندکی بلند گردانیده شود [تا روی وی به سوی قبله گردد.
به هر حال، هرگاه کسی در شُرف مرگ بود، شایسته است که اطرافیان، او را خوابیده بر پهلوی راست، رو به قبله بنمایند و چنانچه چنین حالتی برای او امکان نداشت، در همان حالت، کف پاهایش را متوجه قبله بکنند.]
و [سنّت است که بر کسی که نشانههای مرگ آشکار گردیده و در حالتِ احتضار و لحظات پایانی عمرش رسیده،] بر وی «شهادتين» [لا اله الّا الله محمد رسول الله] تلقین شود؛ و روش تلقین، بدینگونه است که «شهادتين» در نزد وی [بلند] خوانده شود [به گونهای که شخص مُحْتَضَر آن را بشنود؛] و شخص تلقین کننده در تلقین شهادتین، پافشاری و اصرار نورزد و شخص مُحْتَضَر، مأمور به خواندن شهادتین نیز نشود [و بدو چنین گفته نشود: «بگو» یا «بخوان»؛ تا شخص مُحْتَضَر «نه» نگوید و در نتیجه، گمان بد در حق وی نرود.
به هر حال، هرگاه مسلمانی، مسلمانی دیگر را در حالت اِحتضار و لحظات پایانی عمرش ببیند، لازم است او را برای گفتن کلمهی «توحید و اخلاص» یعنی «لا اله الا الله»، تشویق و تلقین نماید؛ و چند بار آن را برای او تکرار نماید؛ و چنانچه یک بار بیمار نیز آن را تکرار کرد، کافی است و تلقین کننده لازم نیست آن را ادامه بدهد.
ابوسعید خدریس گوید: پیامبر ج فرمود: «لَقِّنُوْا مَوْتٰاکُمْ لٰا اِلٰهَ اِلَّا اللهُ» (مسلم، ابوداود، ترمذی، ابن ماجه و نسایی)؛ «به کسانی که در حال احتضار و مرگ هستند، لا اله الا الله را تلقین کنید».
امر پیامبر ج به تلقین، به این امید است که آخرین سخن مُحْتَضَر، «لا اله الا الله» باشد. معاذبن جبلس گوید: پیامبر ج فرمود: «مَنْ کٰانَ آخِرُ کَلٰامِهِ لٰا اِلٰهَ اِلَّا اللهُ، دَخَلَ الْجَنَّةَ» (ابوداود)؛ «کسی که آخرین سخنش لا اله الا الله باشد، داخل بهشت میشود».]
و تلقین مرده [پس از آن که] در قبر نهاده میشود نیز مشروع و روا است. [و کیفیت آن، بدین ترتیب است که گفته شود: «يٰا فُلٰانُ بْنُ فُلٰانٍ! اُذْکُرْ دِيْنَكَ الَّذِيْ کُنْتَ عَلَيْهِ فِيْ دٰارِ الدُّنْيٰا بِشَهٰادَةِ اَنْ لّٰا اِلٰهَ اِلَّا اللهُ وَاَنَّ مُحَمَّداً رَّسُوْلُ اللهِ»؛ «ای فلانی فرزند فلان! به یاد آور دین خود را؛ آن دینی که در دنیا بر آن بودی؛ این طور که به این حقیقت گواهی دهی که جز الله معبودی نیست و محمد ج فرستادهی او است».] و برخی گفتهاند: در قبر، تلقین به شهادتین نشود؛ و برخی نیز گفتهاند: نه بدین کار، فرمان داده میشود و نه از آن، نهی میگردد؛ [یعنی: این کار، نه واجب است و نه ممنوع.]
و برای خویشاوندان و نزدیکان و همسایگان فردی که در حالت اِحتضار و لحظات پایانی عمرش رسیده و بر او نشانههای مرگ آشکار گردیده است [مُحْتَضَر]، مستحب و پسندیده است که بر وی وارد شوند و در نزد او، سورهی ياسين را تلاوت نمایند. [و از ناحیهی صاحبنظران متأخر فقهی نیز،] خواندن سورهی «رعد»، تحسین و تجویز شده است. [پیامبر ج میفرماید: «مٰا مِنْ مَرِيْضٍ يُقْرَأُ عِنْدَهُ يس اِلّٰا مٰاتَ رَيّٰاناً وَّاُدْخِلَ قَبْرُهُ رَيّٰاناً» (ابوداود) و دیلمی در «مسند الفردوس» چنین روایت کرده است: «مٰا مِنْ مَرِيْضٍ يُقْرَأُ عِنْدَهُ سُوْرَةُ يس، اِلّٰا مٰاتَ رَيّٰاناً وَحُشِرَ يَوْمَ الْقِيامَةِ رَيّٰاناً»؛ «هیچ بیماری نیست که در نزد وی سورهی یاسین خوانده شود مگر آن که سیراب میمیرد و در قبر خویش سیراب داخل کرده میشود و در روز رستاخیز، سیراب حشر میگردد».
و در مورد خواندن سورهی «رعد»، جابربن عبداللهس گوید: «فَاِنّ ذٰلِكَ يُخَفِّفُ عَنِ الْمَيِّتِ، فَاِنَّهُ اَهْوَنُ لِقَبْضِهِ» (سیوطی در درّ المنثور)؛ «خواندن سورهی رعد، سکرات مرگ را از مرده سبک میگرداند و راحت قبض روح میشود».]
و علماء و صاحبنظران فقهی در مورد بیرون کردن زنان حائضه [زنانِ جنب و ناپاک،] و زنانی که دچار نفاس و زایمان هستند از نزد میت، با همدیگر اختلافنظر دارند.
و هرگاه شخصِ در حال اِحتضار، وفات کرد، محاسن وی [یعنی دو فک وی با پارچهی عریضی از بالای سر وی] بسته شود و پلکهای چشمانش روی هم فرو آورده شود؛ [یعنی چشمهای وی را ببندند؛] و کسی که پلکهای مرده را روی هم مینهد و چشمانش را فرو میپوشاند، چنین بگوید: «بِسْمِ اللهِ وَعَلٰي مِلّةِ رَسُوْلِ اللهِ ج؛ اَللّٰهُمَّ يَسِّرْ عَلَيْهِ اَمْرَهُ وَسَهِّلْ عَلَيْهِ مٰا بَعْدَهُ وَاَسْعِدْهُ بِلِقٰاءِكَ وَاجْعَلْ مٰاخَرَجَ اِلَيْهِ خَيْراً مِمّٰا خَرَجَ عَنْهُ»؛ «به نام خدای؛ و بر آیین پیامبر گرامی اسلام ج. بار خدایا! کار وی را بر او آسان گیر و امور پس از مرگ را نیز بر وی سهل گردان و با لقای خویش، او را سعادتمند و نیک بخت گردان و سرای بازپسین او را - که به سوی آن رهسپار گردیده است - بهتر از دنیای وی - که از آن بیرون شده است - بگردان».
[امّ سلمهل گوید: پیامبر ج بر ابوسلمهس وارد شد در حالی که چشمهایش باز بود؛ پیامبر ج چشمهای ابوسلمه را بست و فرمود: «اِنَّ الرُّوْحَ اِذٰا قَُبِضَ، تَبِعَهُ الْبَصَرُ»؛ «وقتی که روح قبض شود، چشم آن را دنبال میکند». برخی از نزدیکانش، شیون و گریه کردند، پیامبر ج فرمود: «لٰا تَدْعُوْا عَليٰ اَنْفُسِکُمْ اِلّٰا بِخَيْرٍ؛ فَاِنَّ الْمَلٰائِکَةَ يُؤَمِّنُوْنَ عَليٰ مٰا تَقُوْلُوْنَ» ؛ «دعای خیر برای خودتان کنید؛ چون فرشتگان بر آنچه میگویید، آمین میگویند».
سپس فرمود: «اَللّٰهُمَّ اغْفِرْ لِاَبِيْ سَلَمَةَ وَارْفَعْ دَرَجَتَهُ فِي الْمَهْدِيِّيْنَ وَاخْلُفْهُ فِيْ عَقِبِهِ فِي الْغٰابِرِيْنَ وَاغْفِرْلَنٰا وَلَهُ يٰا رَبَّ الْعٰالَمِيْنَ وَافْسَحْ لَهُ فِيْ قَبْرِهِ وَنَوِّرْ لَهُ فِيْهِ» (مسلم و ابوداود)؛ «پروردگارا! گناهان ابوسلمه را بیامرز و مقام او را در میان هدایت یافتگان، رفیع فرما و از فرزندانش، جانشینی برای او در میان بازماندگان قرار بده، ای پروردگار جهانیان! گناهان ما و او را بیامرز و قبرش را گشاد و فراخ و نورانی فرما».
ناگفته نماند که: هرگاه خبر مرگ کسی میرسد، دو چیز بر بازماندگان وی واجب است:
۱- صبر و راضی بودن به تقدیر: زیرا خداوند میفرماید: ﴿وَلَنَبۡلُوَنَّكُم بِشَيۡءٖ مِّنَ ٱلۡخَوۡفِ وَٱلۡجُوعِ وَنَقۡصٖ مِّنَ ٱلۡأَمۡوَٰلِ وَٱلۡأَنفُسِ وَٱلثَّمَرَٰتِۗ وَبَشِّرِ ٱلصَّٰبِرِينَ١٥٥ ٱلَّذِينَ إِذَآ أَصَٰبَتۡهُم مُّصِيبَةٞ قَالُوٓاْ إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّآ إِلَيۡهِ رَٰجِعُونَ١٥٦ أُوْلَٰٓئِكَ عَلَيۡهِمۡ صَلَوَٰتٞ مِّن رَّبِّهِمۡ وَرَحۡمَةٞۖ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُهۡتَدُونَ١٥٧﴾[البقرة: ۱۵۵-۱۵۷] «و به یقین شما را با برخی از (امور، همچون) ترس وگرسنگی و زیان مالی و جانی و کمبود میوهها آزمایش میکنیم و مژده بده به بردباران. آن کسانی که وقتی بلایی بدانان میرسد، میگویند: ما از آن خدا هستیم و به سوی او بازمیگردیم؛ آنان اَلطاف و رحمت و احسان و مغفرتِ خدایشان، شامل حالشان میگردد و مسلماً ایشان راهیافتگانند».
و انس بن مالکس گوید: پیامبر ج از کنار زنی که در کنار قبری گریه میکرد، عبور کرد و به او فرمود: «اِتَّقِي اللهَ وَاصْبِرِيْ»؛ «تقوای خدا را پیشه کن و صبر کن». آن زن گفت: از من دور شو که به مصیبتی، مانند مصیبت من گرفتار نشدهای؟ انسس گوید: آن زن، پیامبر ج را نشناخت. بدان زن گفتند: این رسول خدا ج است، گویا که او را مرگ فرا گرفت؛ به در خانهی رسول خدا ج رفت و دربان و حاجبی را نیافت. گفت: ای رسول خدا ج! من تو را نشناختم. پیامبر ج فرمود: «اِنَّ الصَّبْرَ عِنْدَ اَوَّلِ الصَّدَمَةِ» (بخاری و مسلم)؛ «صبر باید در ابتدای وارد آمدن مصیبت باشد».
۲- اِسترجاع: اِسترجاع این است که شخص بگوید: «اِنّٰا لِلّٰهِ وَاِنّٰا اِلَيْهِ رٰاجِعُوْنَ» - همچنانکه در آیه آمد - و بعد از آن بگوید: «اَللّٰهُمَّ اَجِرْنِيْ فِيْ مُصِيْبَتِيْ وَاخْلُفْ لِيْ خَيْراً مِّنْهٰا» (بخاری و مسلم)؛ «بار خدایا! مرا در این مصیبت مأجور بگردان و بهتر از آن را برایم جایگزین بفرما».
امّ سلمهل گوید: از پیامبر ج شنیدم که میفرمود: «هر مسلمانی، هنگام گرفتار شدن به مصیبتی، چیزی را بگوید که خدا به آن امر کرده است: «اِنّٰا لِلّٰهِ وَاِنّٰا اِلَيْهِ رٰاجِعُوْنَ، اَللّٰهُمَّ اَجِرْنِيْ فِيْ مُصِيْبَتِيْ وَاخْلُفْ لِيْ خَيْراً مِّنْهٰا»؛ خداوند چیزی بهتر از آن را برای او جایگزین میکند. امّ سلمهل گوید: هنگامی که ابوسلمه وفات کرد، گفتم کدام یک از مسلمانان، از ابوسلمه بهتر هستند؛ خانوادهی او، اولین خانوادهای بود که به سوی پیامبر ج هجرت کرد؟ سپس گفتم: «اَللّٰهُمَّ اَجِرْنِيْ فِيْ مُصِيْبَتِيْ وَاخْلُفْ لِيْ خَيْراً مِّنْهٰا»؛ و خداوند پیامبر ج را به جای ابوسلمه به من داد» (مسلم و ابن ماجه)
و آنچه بر بازماندگان میت حرام است، عبارتند از:
۱- شیون و نوحه: ابومالک اشعریس گوید: پیامبر ج فرمود: «اَرْبَعٌ فِيْ اُمَّتِيْ مِنْ اُمُوْرِ الْجٰاهِلِيَّةِ لٰا يَتْرُکُوْنَهُنَّ: اَلْفَخْرُ فِيْ الْاَحْسٰابِ، وَالطَّعْنُ فِي الْاَنْسٰابِ وَالْاِسْتِسْقٰاءُ بِالنُّجُوْمِ وَالنِّيٰاحَةِ» (مسلم)؛ «چهار چیز در امّت من از امور جاهلی هستند که از آن دست برنمیدارند: افتخار به نیاکان، طعن در نَسَب، طلب باران با ستارگان و نوحهخوانی».
و نیز میفرماید: «اَلنّٰائِحَةُ اِذٰا لَمْ تَتُبْ قَبْلَ مَوْتِهٰا، تُقٰامُ يَوْمَ الْقِيٰامَةِ وَعَلَيْهٰا سِرْبٰالٌ مِّنْ قَطِرٰانٍ وَّدِرْعٌ مِّنْ جَرَبٍ» (مسلم)؛ «اگر زن نوحهخوان قبل از مرگش توبه نکند، روز قیامت زنده میشود، در حالی که پیراهنی آغشته به روغن (قیر اندود شده) و زرهای از زنگار بر تن دارد».
۲- زدن به گونهها و پاره کردن گریبان: عبداللهس گوید: پیامبر ج فرمود: «لَيْسَ مِنّٰا مَنْ لَطَمَ الْخُدُوْدَ وَشَقَّ الْجُيُوْبَ وَدَعٰا بِدَعْوَي الْجٰاهِلِيَّةِ» (بخاری و مسلم)؛ «از ما نیست کسی که بر گونههایش بزند و گریبانش را پاره کند و شیون و زاری جاهلانه سر دهد».
۳- کندن مو: ابوبردة بن ابوموسیس گوید: «وَجَِعَ اَبُوْمُوْسيٰ وَجَعاً فَغُشِيَ عَلَيْهِ وَرَأْسُهُ فِيْ حِجْرِ اِمْرَأَةٍ مِنْ اَهْلِهِ؛ فَصٰاحَتِ امْرَأَةٌ مِنْ اَهْلِهِ فَلَمْ يَسْتَطِعْ اَنْ يَّرُدَّ عَلَيْهٰا شَيْئاً فَلَمّٰا اَفٰاقَ قٰالَ: اَنَا بَرِيْءٌ مِمَّنْ بَرِيءَ مِنْهُ رَسُوْلُ اللهِ ج؛ فَاِنَّ رَسُوْلَ اللهِ ج بَرِيَء مِنَ الصّٰالِقَةِ وَالْحٰالِقَةِ وَالشّٰاقَّةِ» (بخاری و مسلم)؛ «ابوموسی دچار بیماری شدیدی شد و بیهوش گردید در حالی که سرش در آغوش زنی از اهلش بود؛ زن فریاد کشید. ابوموسی نتوانست جوابش دهد؛ وقتی به هوش آمد، گفت: من بیزارم از کسی که رسول خدا ج از او اظهار بیزاری کرده است. پیامبر ج بیزار است از کسی که با صدای بلند گریه کند و کسی که هنگام مصیبت، موی سرش را بتراشد و کسی که لباسش را چاک کند».
۴- ژولیده کردن مو: به دلیل حدیثی که یکی از زنانِ بیعت کننده در بیعت عقبه روایت کرده و گفته است: «کٰانَ فِيْمٰا اَخَذَ عَلَيْنٰا رَسُوْلُ اللهِ ج فِي الْمَعْرُوفِ الَّذِيْ اَخَذَ عَلَيْنٰا اَنْ لّٰا نَعْصِيْهِ فِيْهِ: وَاَنْ لّٰا نَخْمِشْ وَجْهاً وَلٰا نَدْعُوْا بِوَيْلٍ وَّلٰا نَشُقُّ جَيْباً وَّاَنْ لّٰا نَنْشُرْ شَعْراً» (ابوداود)؛ «از کارهای خوبی که پیامبر ج از ما بر آن عهد گرفت تا از آن سرپیچی نکنیم این بود که هنگام مصیبت، صورتمان را نخراشیم و واویلا نگوییم و گریبان چاک نکیم و موهایمان را ژولیده رها نکنیم».]
و بر شکم مرده، [چیزی سنگین همانند] آهن نهاده شود تا شکم وی باد و ورم نکند و دستهای وی به هر دو پهلوی او نهاده شود؛ و نهادن دستهای او بر سینههایش جایز نیست.
و تا زمانی که غسل داده میشود، قرائت قرآن [به طور بلند] در نزد وی مکروه است؛ [ناگفته نماند که قرائت قرآن فقط آنگاه مکروه میباشد که قاری به میت نزدیک باشد؛ ولی اگر چنانچه از او دور بود، پس کراهیتی در آن نیست.]
و ایرادی ندارد که خبر وفات مرده را به مردم اعلان نمایند؛ [به تعبیری دیگر، مستحب است که خبر مرگ، به اقوام و دوستان و همسایگان و مردم محل برای مشارکت در تشییع جنازه، اعلام شود؛ زیرا در روایتها آمده است که رسول خدا ج فرمود: که خبر شهادت زیدس، جعفرس و عبدالله بن رواحهس را اعلان نمایند (بخاری)؛ و نیز روایت شده است که پیامبر ج خبر مرگ نجاشی را به مردم اعلان نمود. بخاری و مسلم]
و در تجهیز و آماده ساختن مرده برای کفن و دفن، عجله و شتاب شود؛ [زیرا ابوهریرهس گوید: پیامبر ج فرمود: «اِسْرَعُوْا بِِالْجَنٰازَةِ فَاِنْ تَكُ صٰالِحَةً فَخَيْرٌ تُقَدِّمُوْنَهٰا عَلَيْهِ؛ وَاِنْ تَكُ غَيْرَ ذٰلِكَ؛ فَشَرٌّ تَضُعُوْنَهُ عَنْ رِقٰابِکُمْ» (بخاری و مسلم)؛ «در تجهیز و دفن جنازه عجله کنید؛ چون اگر مرده، انسانی صالح و نیک باشد، خیری را به او میرسانید و در غیر این صورت، شرّی است که از گردنتان پایین میگذارید».]
[غسل دادن مرده:
غسل دادن مرده، بر زندگان «فرض کفایه» است؛ یعنی اگر برخی از مردمان، به غسل دادن مرده اقدام نمودند، فرض آن از دوش سایر مردم ساقط میگردد. و اگر چنانچه به غسل دادن وی اقدام نکرد، همهی مردمان گنهکار خواهند بود.
و غسل دادن مرده، در صورتی فرض است که مرده دارای شرایط ذیل باشد:
۱- مسلمان باشد؛
۲- از جسد مرده، اکثر یا نصف آن به همراه سرش وجود داشته باشد؛
۳- مرده، شهیدی نباشد که در راه دفاع از کیان اسلام و مسلمانان کشته شده است؛ زیرا شهید، غسل داده نمیشود، بلکه با خون و جامهی خویش دفن میگردد؛
۴- مرده، جنینی سقط شده و ناقص الخلقة نباشد؛ از این رو اگر چنانچه نوزاد، زنده از شکم مادر خویش بیرون آمد و از وی آوازی شنیده شد یا حرکتی کرد، در آن صورت غسل دادن وی واجب است؛ خواه تولّد او پیش از تمام شدن مدت بارداری باشد یا پس از آن.
و همچنین اگر چنانچه نوزاد، مرده از شکم مادر خویش بیرون آمد و حال آن که اعضاء و اندامهای بدن او کامل گردیده بود، در آن صورت غسل داده میشود؛ ولی اگر جنین کورتاژ و سقط شد و حال آن که اعضاء و اندامهای بدن او، تکمیل نگردیده بود، در آن صورت، با غسلِ معروف و شناخته شده، غسل داده نمیشود، بلکه بر وی آب ریخته میشود و بس.
و وجوب غسل میت، از احادیث زیر که پیامبر ج بدان امر فرموده، گرفته شده است:
پیامبر ج دربارهی شخصی که اِحرام بسته بود و از مرکبش بر زمین افتاد و فوت کرد، فرمود: «وَ اغْسِلُوْهٰ بِمٰاءٍ وَّسِدْرٍ ...» (بخاری و مسلم)؛ «او را با آب و سِدْر غسل دهید...».
و پیامبر ج پس از فوت دخترش زینبل فرمود: «اِغْسِلْنَهٰا ثَلٰاثاً اَوْ خَمْساً اَوْ سَبْعاً...» (بخاری و مسلم)؛ «او را سه یا پنج یا هفت بار غسل دهید...».
و کسی که از همه بهتر سنّتهای غسل را میداند، غسل میت را به عهده گیرد؛ و اگر از خانواده و نزدیکانش باشد بهتر است؛ چون کسانی که عهدهدار غسل پیامبر ج شدند، از خانوادهی ایشان بودند.
علیس گوید: «غَسَّلْتُ رَسُوْلَ اللهِ ج فَجَعَلْتُ اَنْظُرُ مٰا يَکُوْنُ مِنَ الْمِيِّتِ فَلَمْ أَرَ شَيْئاً وَّکٰانَ طَيِّباً حَيّاً وَمَيِّتاً» (ابن ماجه)؛ «پیامبر ج را شستم و نگاه کردم که آیا چیزی که از میت خارج میشود، دیده میشود؛ پس چیزی را ندیدم؛ او در حال حیات و مرگش، پاک و خوشبو بود».
و لازم است که غسل مذکّر را، مردان و غسل مؤنث را، زنان بر عهده گیرند.
و کیفیت غسل دادن مرده، بدین ترتیب است که:]
میت - هرگاه مرگش قطعی و حتمی شد - بر یک تختهی بُخور داده شده که به صورت طاق خوشبو کرده شده است، نهاده شود؛ و - بنا به قول صحیحتر - بدن میت - هرگونه که امکان داشت - بر تختهی بُخور داده شده نهاده شود؛ آنگاه عورت مرده [از ناف تا زانوی وی] پوشانیده شود؛ سپس جامهاش از تنش بیرون آورده شود؛ و - بنا به قول صحیح - وضو داده شود [چنانکه برای نماز وضو ساخته میشود؛ با این تفاوت که] نباید او را «مضمضمه» [شستن دهان] و «استنشاق» [تمیز کردن بینی] داد؛ [بلکه دهان و بینی او را با پارچهی خیس شده به آب، مسح نمایند؛] مگر آن که جُنب و ناپاک [یا حائض و نُفساء] باشد [که در آن صورت، شستن دهان و بینی وی نیز لازم میباشد.]
و بر وی، آبی که با «سدر» یا «اُشنان» [غاسول] گرم کرده شده است، ریخته شود؛ و اگر «سدر» یا «اُشنان» وجود نداشت، با آب خالص غسل داده شود. [و «سدر»: درخت کنار؛ درختی است گرمسیری که بسیار تناور میشود و بلندیاش تا ۴۰ متر میرسد؛ میگویند تا سه هزار سال عمر میکند. میوهاش کوچک و خوردنی و به اندازهی سنجد است و بعد از رسیدن، سرخ یا زرد رنگ و شیرین میشود. برگ آن را پس از خشک کردن میسایند و در حمام، بدن خود را با آن شستشو میدهند. برای تمیز کردن پوست بدن و تقویت موها و جلوگیری از ریزش مو، سودمند است.
و «اُشنان»: گیاهی است دارای شاخههای باریک و برگهای ریز و ساقهی ستبر که در شورهزارها میروید. طعمش شور است و چهارپایان آن را نمیخورند؛ از خاکستر آن شخار به دست میآید. ریشهی آن را پس از خشک کردن، نرم میکوبند و در شستن جامه و بدن به کار میبرند.]
و سر و محاسن مرده با خِطمي [گل خوشبو و معطّر خِطمی، یا صابون] شسته شود؛ [و «خطمي»: گیاهی است از تیرهی پنیرکیان؛ دارای ساقهی ضخیم و بلند و بلندیاش به یک متر و نیم میرسد؛ برگهایش پهن و ستبر و گلهای آن شیپوری درشت به رنگ سرخ یا سفید میباشد و ریشهاش دراز و به کلفتی انگشت و طعم آن، شیرین است. ریشه و برگ آن، در طب به کار میرود و جوشاندهی گل خطمی به طور غرغره در معالجهی درد گلو و آبسه و دملهای دهان و لثه و حلق، نافع است. از خارج نیز برای نرم کردن دمل، روی آن میگذارند.]
آنگاه مرده، بر پهلوی چپ خویش خوابانیده شود و بر وی، آب ریخته شود تا آن که آب به زیر تختهای که پهلوی چپش بر آن خوابانیده شده، برسد؛ سپس بر پهلوی راست خویش خوابانده شود و بر وی آب ریخته شد تا آن که آب به زیر تختهای که پهلوی راستش بر آن خوابانیده شده برسد؛ آنگاه نشانده شود در حالی که به شخص شستشو دهنده، تکیه داده شده است؛ و شکم مرده به آرامی دست کشیده شود؛ و آنچه که از [پس یا پیش] مرده بیرون میآید، شخص شستشو دهنده، آن را بشوید و در این صورت، غسل میت را تکرار نکند؛ سپس بدن میت، با جامهای خشک کرده شود.
و بر سر و محاسن مرده، «حَنوط» قرار داده شود؛ و «کافور» بر مواضع سجدهی وی [همانند: پیشانی، بینی، دو دست، دو زانو و دو قدم وی] گردانیده شود. [و «حنوط»: گیاهی خوشبو مانند کافور است که پس از غسل دادن میت، به جسد او میزنند. و «کافور»: دارویی است خوشبو و سفید رنگ که از بعضی گیاهان به خصوص درختی معروف به درخت کافور به دست میآید. درخت کافور در جنگلهای نواحی شرقی آسیا و مناطق کوهستانی شرقی هند و در چین و ژاپن میروید و بلندیاش تا ۵۰ متر و قطر آن تا ۲ متر میرسد؛ گلهایش سفید و کوچک و برگهایش بیضی و سبز و دارای بوی مخصوص است. گاهی کافور به صورت متبلور در شکاف درخت پیدا میشود و از برگهای آن نیز کافور میگیرند. و کافور دارای بوی قوی و نافذ و اثر ضدعفونی و در طب، جهت تقویت قلب و پایین آوردن حرارت بدن و کاهش شهوت به صورت پودر و کاشه و حب یا محلولهای روغنی به کار میرود.]
و - بنا به روایات ظاهر - در شستن میت، پنبه به کار برده نشود؛ [و زیلعی گوید: ایرادی ندارد که شخص شستشو دهنده، پنبه را در صورت، سوراخ مقعد، شرمگاه، سوراخ دو گوش، بینی و دهان میت به کار ببرد؛ و در کتاب «الظهيرية» چنین آمده است که: عموم مشایخ، قرار دادن پنبه در مقعد و شرمگاه میت را قبیح و زشت دانستهاند.]
و ناخن میت و موی وی، کوتاه و گرفته نشود؛ و همچنین موی سر و ریش میت، شانه کرده نشود.
و [در صورتی که مردی پیدا نشد تا غسل مرده را به عهده گیرد؛ در آن صورت] زن میتواند شوهر خویش را غسل دهد؛ و عکس آن درست نیست؛ [یعنی اگر چنانچه زنی پیدا نشد که زن را غسل بدهد، در آن صورت مرد، زنش را غسل ندهد؛ بلکه او یا کسی دیگر، دست خویش را با پارچهای پوشیده و زن را تیمّم دهد.
و در مورد این که زن میتواند شوهرش را غسل دهد، روایت شده است که: «اِنَّ اَبٰابَکرٍ الصِّدِّيْقِس اَوْصٰي اِلَي اِمْرَأَتِهِ اَسْمٰاءَ بِنْتَ عَمِيْسٍ اَنَّهٰا تَغْسِلُهُ بَعْدَ وَفٰاتِهِ» (مستدرک حاکم و سنن بیهقی)؛ «بیگمان ابوبکرصدیقس به همسرش اسماء دختر عمیس سفارش کرد که پس از وفات، او را غسل بدهد».
و حکم شوهر که نمیتواند زنش را غسل بدهد،] همانند [حکم] امّ ولد است که نمیتواند ارباب و خواجهی خویش را غسل دهد؛ [بلکه میبایست او یا کسی دیگر، - در صورتی که مردی برای غسل سید پیدا نشد - دست خویش را با تکه پارچهای پوشیده و ارباب و خواجهی خویش را تیمّم بدهد. و همچنین هرگاه امّ ولد بمیرد، ارباب نمیتواند او را غسل بدهد؛ بلکه اگر زنی برای غسل دادن او پیدا نشد، ارباب یا مردی دیگر میتواند دست خویش را با تکه پارچهای پوشیده و امّ ولد را تیمّم بدهد. و «امّ ولد»: به کنیزی گفته میشود که برای ارباب و خواجهی خویش، فرزندی را به دنیا آورده باشد.]
و اگر چنانچه زنی، در میان چند مرد وفات کرد [و زنی دیگر وجود نداشت که او را غسل دهد،] در آن صورت مردان میتوانند او را با تکه پارچهای [که به دست خویش میبندند،] تیمّم دهند؛ همانند عکس آن؛ [یعنی اگر چنانچه مردی در میان چند زن وفات نماید و مردی دیگر وجود نداشته باشد که او را غسل دهد، در آن صورت زنان میتوانند او را با تکه پارچهای که به دست خویش بستهاند، تیمّم دهند.]
و اگر چنانچه خویشاوندِ محرم پیدا شد، در آن صورت بدون نیاز به تکه پارچه، میتواند میت [چه مرد و چه زن] را تیمّم بدهد. و همچنین - بنا به «ظاهر روایت» - «خُنثی مشکل» نیز [با تکه پارچهای که فرد به دست خویش میبندد،] تیمّم داده شود. [خنثی: آن که مرد بودن یا زن بودنش معلوم نباشد. یا به تعبیری دیگر؛ کسی که نه مرد باشد نه زن؛ یعنی کسی که آلت مردی و زنی هر دو را داشته باشد.]
و برای مرد و زن جایز است که پسر بچه و دختر بچهای که [کوچکاند و هنوز] به سنّ اِشتهاء و علاقه و تمایل جنسی نسبت به جنس مخالف نرسیدهاند، غسل بدهند.
و بوسیدن میت، ایرادی ندارد؛ [زیرا عایشهل گوید: «اِنَّ النَّبِيَّ ج دَخَلَ عَلٰي عُثْمٰانَ بْنَ مَظْعُوْنٍ وَهُوَ مَيِّتٌ، فَکَشَفَ عَنْ وَجْهِهِ، ثُمَّ اَکَبَّ عَلَيْهَ فَقَبَّلَهُ وَبَکٰي، حَتّٰي رَأَيْتُ الدُّمُوْعَ تَسِيْلُ عَلٰي وَجْنَتَيْهِ» (ابن ماجه، ابوداود و ترمذی)؛ «عثمان بن مظعونس فوت کرده بود؛ پیامبر ج بر او وارد شد؛ پارچهی صورتش را برداشت و بر او خم شد و او را بوسید و گریست؛ به طوری که دیدم اشک بر گونههای پیامبر ج جاری شد».]
و بر مرد لازم است که هزینههای کفن و دفن زن خویش را به عهده گیرد؛ اگر چه - بنا به قول صحیحتر - مرد، تنگ دست و نادار [و زن ثروتمند و توانگر] باشد؛ [و میت نیز از مالِ خالصِ خویش - که حق غیر بدان تعلّق نگرفته است، کفن و دفن میشود.]
و کسی که [بمیرد و] دارایی و مالی نداشته باشد؛ در آن صورت هزینههای کفن [و دفن] وی بر کسی لازم است که تأمین هزینهها و مخارج میت [در حال زندگیاش] بر عهدهی وی لازم بوده است؛ و اگر چنانچه کسی وجود نداشت که تأمین هزینهها و مخارج میت در حال زندگیاش بر عهدهی وی باشد، در آن صورت، هزینههای کفن و دفن میت، از بیتالمال تأمین میشود.
و اگر چنانچه برای بیت المالِ مسلمانان، دارایی و مالی وجود نداشت [یا برای مسلمانان، بیتالمالی نبود و یا برای ایشان بیتالمالی بود؛ ولی] امکان گرفتن هزینههای کفن و دفن میت از بیتالمال - به خاطر ظلم و ناحقی که در آن حاکم است - وجود نداشت، در آن صورت، هزینهی کفن و دفن میت، بر مردم [مسلمانانی که بر این کار قادر و توانمند هستند،] واجب است.
و کسی که توان پرداخت هزینههای کفن و دفن میت را ندارد، میتواند برای تکفین میت، از دیگران [که قادر به پرداخت هزینههای کفن و دفن او هستند،] بخواهد تا او را [با مال و دارایی خویش،] تکفین نمایند.
[احکام تکفین میت:
پس از غسل، واجب است که مسلمانِ فوت شده، به وسیلهی پارچههایی کفن شود.
و وجوب کفن کردن میت، به این دلیل است که پیامبر ج در مورد شخص مُحرمی که شتر، گردنش را شکست و مرد، فرمود: «اِغْسِلُوْهُ بِمٰاءٍ وَّسِدْرٍ وَّکَفِّنُوْهُ فِيْ ثَوْبَيْنِ ...» (بخاری و مسلم)؛ «او را با آب و سدر بشویید و در دو پارچه کفن کنید».
و مستحبات کفن عبارتند از:
۱- رنگ سفید: به دلیل فرمودهی پیامبر ج: «اِلْبِسُوْا مِنْ ثِيٰابِکُمُ الْبِيٰاضِ؛ فَاِنَّهٰا خَيْرُ ثِيٰابِکُمْ وَکَفِّنُوْا فِيْهٰا» (ترمذی و ابوداود)؛ «لباس سفید بپوشید که بهترین لباسهایتان است و با پارچهی سفید، مردههایتان را کفن کنید».
۲- باید سه پارچه برای مرد باشد؛ به دلیل حدیث عایشهل که فرمود: «اِنَّ رَسُوْلَ اللهِ ج کُفِّنَ فِيْ ثَلٰاثَةِ اَثْوٰابٍ يَمٰانِيَّةٍ بِيْضٍ سَحُوْلِيَّةٍ مِنْ کُرْسُفٍ لَيْسَ فِيْهٰا قَمِيْصٌ وَلٰا عِمٰامَةٌ» (ابوداود)؛ «پیامبر ج در سه تکه پارچهی یمنی سَحولی (لباسی که از یمن به مدینه برده میشد) از جنس پنبه که در آنها پیراهن و عمامه نبود، کفن کرده شد».
و کفن ابریشم برای مردان مسلمان حرام است ؛ زیرا در حالت حیات، استفاده از حریر و ابریشم بر او حرام بوده است. امّا برای زنان مسلمانی که فوت کردهاند - هر چند در زمان حیاتشان بر آنان حرام نبوده است - امّا به خاطر جلوگیری از اسراف و اشرافیگری، استفاده از کفن ابریشم برایشان کراهت دارد؛ زیرا رسول خدا ج فرمودهاند: «در کفن پوشانیدن، زیادهروی نکنید؛ زیرا خیلی زود، از میان میرود». ابوداود.
و ابوبکر صدّیقس میفرماید: «زنده، بیش از مرده به لباس جدید نیاز دارد؛ کفن نمودن، تنها برای پوشانیدن بدن مرده و جلوگیری از ریختن خون و چرک احتمالی اوست». بخاری.
ناگفته نماند که کفن مرد بر سه نوع است:
الف) کفن سنّت. ب) کفن کفایت. ج) کفن ضرورت.
و «کفن سنّت» برای مرد، عبارت است از: «پیراهن»؛ [که بدون آستین بوده و از گردن تا پا را بپوشاند.]؛ «ازار» [از سر تا قدم را بپوشاند.]؛ و «لفّافه» [چادری که تمام بدن را بپوشاند]؛ و کفن، از آن جنسی گرفته میشود که مرده در زمان حیات و زندگی خودش [در روزهای جمعه و عید] میپوشید.
و «کفن کفایت» برای مرد: «ازار» است و «لفّافه»؛ [و کمتر از این، مکروه است.]
و جامهی سفید که از جنس پنبه باشد، [بر دیگر جامهها و رنگها،] برتری و تفوّق دارد؛ [زیرا پیامبر ج میفرماید: «اِلْبَسُوْا مِنْ ثِيٰابِکُمُ الْبِيٰاضَ؛ فَاِنَّهٰا خَيْرُ ثِيٰابِکُمْ وَکَفِّنُوْا فِيْهٰا» (ترمذی و ابوداود)؛ «لباس سفید بپوشید که بهترین لباسهایتان است و با پارچهی سفید، مردههایتان را کفن کنید».]
و هر یک از «ازار» و «لفّافه»، از فرق سر تا پا را میپوشانند؛ و نباید برای پیراهن، آستین و دامن و جیب قرار داده شود؛ [و چنین پیراهنی که بدون جیب، دامن و آستین است، از گردن تا پای میت را میپوشانند؛] و همچنین نباید اطراف پیراهن، لبهدوزی و حاشیهگذاری شود؛ و - بنا به قول صحیحتر - عمامه به سر میت کردن، مکروه میباشد.
و [کیفیت تکفین مرد، بدین ترتیب است که: ابتدا در کفنهای میت، مواد خوشبویی به صورت طاق به کار میرود، آنگاه نخست «لفّافه»، نهاده میشود؛ سپس «ازار» بالای «لفّافه»؛ پس از آن، «پیراهن» بالای «ازار»؛ آنگاه پس از آن که میت را خشک میکنند، بر بالای آن مینهند و به سر و محاسن وی، «حنوط» قرار میدهند و بر مواضع سجدهاش، همانند: پیشانی، بینی، کف دستها، زانوها و دو قدمش، «کافور» میزنند؛ آنگاه نخست «پیراهن» را بر میت بپوشانند؛ سپس «ازار» را] از طرف چپ میت و آنگاه از راست، بر وی پیچیده شود؛ [سپس «لفّافه» از چپ، آنگاه از راست، بر وی پیچانده شود؛] و اگر چنانچه بیم باز شدن و پراکندگی کفن بود، با چیزی هر دو طرف آن، گره زده میشود تا باز و پراکنده نگردد.
[و کفن زن بر سه نوع است: الف) کفن سنّت. ب) کفن کفایت. ج) کفن ضرورت.] و در «کفن سنّت» زن، [علاوه از «پیراهن»، «ازار» و «لفّافه»، دو چزی دیگر نیز افزون میگردد؛ یکی «خمار» [چهارقد و روپوش] برای پوشاندن صورت [و سر] زن؛ و دوّم: پارچهای برای بستن سینههای زن؛ [یعنی «سینهبند» که از زیر بغل تا زیر ناف زن مرده را بپوشاند؛ پس «کفن سنّت» برای زن، عبارت است از «پیراهن»؛ «ازار»؛ «لفّافه»؛ «خمار» - سربند که بتوان موهای او را با آن پوشاند - ؛ و «سینه بند» - که از زیر بغل تا زیر ناف زن مرده را بپوشاند.]
و در «کفن کفایت» زن، [علاوه از «ازار» و «لفّافه»،] «خمار» [چهارقد و روپوش] نیز اضافه میگردد؛ [پس «کفن کفایت» برای زن: «ازار»؛ «لفّافه» و «خمار» است.]
[و کیفیت تکفین زن، بدین ترتیب است که:]
موهای زن، دو دسته قرار داده شود و بر روی سینهاش بالای پیراهن نهاده شود؛ آنگاه «خمار» [چهارقد و روپوش، بر روی سر و صورت زن مرده] بر بالای پیراهن و زیر لفّافه، نهاده شود؛ و سپس «سینه بند» بر بالای، «لفّافه» قرار داده شود.
[به تعبیری دیگر، کیفیت تکفین زن، بدین ترتیب است که: ابتدا در کفنهای میت، مواد خوشبویی به صورت طاق به کار میرود؛ آنگاه نخست «لفّافه» هموار میگردد؛ سپس «ازار» بالای «لفّافه» هموار میشود؛ و پس از آن، «پیراهن» بالای «ازار» هموار میگردد؛ آنگاه «پیراهن» بر او پوشانده میشود و موهای زن را دو دسته قرار میدهند و بر سینهاش بالای پیراهن مینهند؛ آنگاه «خمار» - چهارقد و روپوش - بر سر وی نهاده میشود. به تعبیری دیگر؛ «خمار» بر بالای سر و دو طرف گیسوان میت نهاده شود و آن را، روی سینههای میت بر بالای پیراهن بگذارند؛ آنگاه «سینه بند» را بر بالای پیراهن ببندند؛ سپس «ازار» از چپ، و آنگاه از راست، بر وی پیچانده میشود؛ و پس از آن، «لفّافه» بر میت دور داده میشود. و اگر چنانچه بیم باز شدن و پراکندگی کفن بود، میتوانند با چیزی، هر دو طرف آن را گره بزنند تا باز و پراکنده نشود.]
و پیش از آن که مرده [چه مرد و چه زن]، در کفن پیچانده شود، کفنها به صورت طاق، خوشبو کرده میشوند؛ [زیرا پیامبر ج میفرماید: «اِذٰا اَجْمَرْتُمُ الْمَيِّتَ فَاَجْمِرُوْا وِتْراً» (مسند احمد، سنن بیهقی و مستدرک حاکم)؛ «هرگاه مرده را خوشبو نمودید، به صورت طاق، خوشبویش کنید».]
و «کفن ضرورت» [برای مرد و زن]: آن چیزی است که [در حال ضرورت] یافته شود؛ [اگر چه به اندازهی پوشاندن عورت باشد. خبّاب بن ارتس گوید: «هٰاجَرْنٰا مَعَ النَّبِيِّ ج نَلْتَمِسُ وَجْهَ اللهِ؛ فَوَقَعَ اَجْرَنٰا عَلَي اللهِ؛ فَمِنّٰا مَنْ مّٰاتَ لَمْ يَأْ کُلْ مِنْ اَجْرِهِ شَيْئاً، فَمِنْهُمْ مُصْعَبً بْنُ عُمَيْرٍ؛ وَمِنّٰا مَنْ اَيْنَعَتْ لَهُ ثَمَرَتُهُ فَهُوَ يُهْدِ بُهٰا. قُتِلَ يَوْمَ اُحُدٍ فَلَمْ نَجِدْ مٰا نُکَفِّنُهُ اِلّٰا بُرْدَةً اِذٰا غَطَّيْنٰا بِهٰا رَأْسَهُ، خَرَجَتْ رِجْلٰاهُ؛ وَاِذٰا غَطَّيْنٰا رِجْلَيْهِ خَرَجَ رَأْسَهُ؛ فَاَمَرَنَا النَّبِيُّ ج اَنْ نُغَطِّيْ رَأْسَهُ وَاَنْ نَّجْعَلَ عَليٰ رِجْلَيْهِ مِنَ الْاِذْخِرِ» (بخاری، مسلم، نسایی، ابوداود و ترمذی)؛ «با پیامبر ج به خاطر خدا هجرت کردیم؛ پاداش ما با خداست. بعضی از ما از جمله مصعب بن عمیرس فوت کردند و چیزی از غنائم جنگی دریافت ننمودند؛ و بعضی از ما میوهاش رسید و آن را چید؛ یعنی پاداش خود را از غنائم دریافت کرد. مصعبس که روز جنگ اُحد کشته شد، چیزی برای کفن او غیر از چادری که اگر سرش را میپوشاندیم، پاهایش را نمیگرفت و اگر پاهایش را میپوشاندیم، سرش را نمیگرفت نیافتیم. پیامبر ج به ما فرمان داد که سرش را پوشانده و روی پاهایش را با گیاه خوشبوی اِذخر بپوشانیم».]