تفکر و اندیشه در مخلوقات خداوندأ
از جمله دیگر زمینههای تفکر، اندیشه در مخلوقات خداوند است، که بیگمان شگفتیها و عجایب دال بر حکمت، قدرت وعظمت خدا در آن بسیار زیاد و باعث برانگیختن ناظران و متفکران میشود.
موجودات یا شناخته شده اند و یا ناشناخته.این زمینهی کاری و وظیفهی علوم تجربی و زیستی است که چیزهای ناشناخته را که وجود دارد و خداوند آفریده است: ﴿وَيَخۡلُقُ مَا لَا تَعۡلَمُون﴾: «چیزهایی میآفریند که شما نمیدانید» کشف کند.
او در قعر اقیانوسها، در دل غارها و در گوشههای آسمانها چیزهایی میآفریند که هنوز در حوزهی علم ما در نیامده است: ﴿سُبۡحَٰنَ ٱلَّذِي خَلَقَ ٱلۡأَزۡوَٰجَ كُلَّهَا مِمَّا تُنۢبِتُ ٱلۡأَرۡضُ وَمِنۡ أَنفُسِهِمۡ وَمِمَّا لَا يَعۡلَمُونَ٣٦﴾[يس: ۳۶] «منزه است آنکه همه جفتها را آفرید، چه از روییدنیهای زمین و چه از ذات خودشان و چه از چیزهایی که نمیدانند».
او فرمود: ﴿وَنُنشِئَكُمۡ فِي مَا لَا تَعۡلَمُونَ﴾[الواقعة: ۶۱] «و شما را به هیأتی که آن را نمیدانید باز میآفرینیم». پس در خلقت انسان چیزهایی هست که بر بشر پوشیده است. آن چه نمیتوانیم بشناسیم نباید در آن زمان صرف کرد. این نکته از تفاوتهای دیدگاه اسلامی و غربی دربارهی مسایل اکتشافی و اختراعی است.
مثلاً انجام آن چه «پژوهشهای روح» مینامند، چه سودی خواهد داشت؟ چه فرق میکند پزشک مسلمانی این کار را بکند یا پزشک غیرمسلمان؟ مسلمان میداند هیچ راهی به شناخت چیرگی از موضوع روح نیست مگر همان که در کتاب و سنت آمده و نیازی به هدر دادن وقت نیست، زیرا خداوند فرمود: ﴿قُلِ ٱلرُّوحُ مِنۡ أَمۡرِ رَبِّي﴾[الإسراء: ۸۵] بگو: روح از امر پروردگار من است» اما غیرمسلمان خواستگاه و قاعدههایی برای چنین مواقعی ندارد. لذا ممکن است سالیان زیادی را در تجربههای بیفایده و حتی ورود به عالمهای غیب و فرشتگان صرف کند!
بنابراین زمینهی تفکر دربارهی موجوداتی است که از لحاظ قابلیت کشف علمی دنیایی مقدور است. اما آن چه مقدور نیست، نمیتوان به آن وارد شد. چیزهایی هست که نمیتوان جزئیات آن را دریافت مگر از طریق وحی، مانند: «ملایکه، جن و پس از مرگ» تفکر در این موارد تنها از ر اه متون دینی و در محدودهی آن امکانپذیر است.
اما مسایل دنیا مانند جنینشناسی و ستارهشناسی و غیره در شمار زمینههای گسترده تفکر است. برای نمونه آژانس فضایی ناسا (NASA) تلسکوپهای نزدیک کننده و عمقیابهایی به فضا پرتاب کرده است که تصاویری از کرهها و آسمانها میگیرد و با خود میآورد. همان طور که میتوان به عنوان آیات الهی با تفکر و تعمق در اعماق دریاها و قعر اقیانوسها ملکوت خدا و آفرینش او را نظارهگرشد.
برخی از دانشمندان مسلمان از حدود هزار سال پیش گفتهاند: «از جمله نشانههای عظمت خدا انسان است که از نطفهیی آفریده شده است و نفس انسان نزدیکترین چیز به خود اوست. در انسان چنان شگفتیهای دال بر عظمت و قدرت خدا وجود دارد که زمان ها و عمرها باید صرف شود تا به یک دهم آن آگاه شد وما از آن بیخبریم، اکنون ای کسی که از خویشتن بیخبر و غافلی! چگونه امید داری غیر خود را بشناسی؟ چطور میخواهی به چیزهای دیگر وقوف یابی حال آنکه خدا در کتاب خود سفارش کرده که در نفس خود، در وجود خودتان تدبر کنید؟ ﴿وَفِي ٱلۡأَرۡضِ ءَايَٰتٞ لِّلۡمُوقِنِينَ٢٠ وَفِيٓ أَنفُسِكُمۡۚ أَفَلَا تُبۡصِرُونَ٢١﴾[الذاريات: ۲۰-۲۱] «اهل یقین را در زمین و نیز در وجود خودتان عبرتهاست آیا نمیبینید» به یاد بیاورید که از نطفه آفریده شدید ﴿قُتِلَ ٱلۡإِنسَٰنُ مَآ أَكۡفَرَهُۥ١٧ مِنۡ أَيِّ شَيۡءٍ خَلَقَهُۥ١٨ مِن نُّطۡفَةٍ خَلَقَهُۥ فَقَدَّرَهُۥ١٩ ثُمَّ ٱلسَّبِيلَ يَسَّرَهُۥ٢٠﴾[عبس: ۱٧-۲۰] «مرگ بر این انسان، چقدر ناسپاس است؟ از چه چیز آفریدش؟ از نطفهیی او را خلق کرد و موزون ساخت و بعد راه را برایش هموار کرد»، ﴿وَمِنۡ ءَايَٰتِهِۦٓ أَنۡ خَلَقَكُم مِّن تُرَابٖ ثُمَّ إِذَآ أَنتُم بَشَرٞ تَنتَشِرُونَ٢٠﴾[الروم: ۲۰] «از نشانههای قدرت اوست که شما را از خاک آفرید، پس آن گاه به صورت انسان در آمدید و پراکنده شدید»، ﴿أَلَمۡ يَكُ نُطۡفَةٗ مِّن مَّنِيّٖ يُمۡنَىٰ٣٧ ثُمَّ كَانَ عَلَقَةٗ فَخَلَقَ فَسَوَّىٰ٣٨﴾[القيامة: ۳٧-۳۸] «آیا نطفهای از منی نبود که در رحم ریخته شد و به صورت خون بسته در آمد وآفرید و موزونش ساخت»، ﴿أَلَمۡ نَخۡلُقكُّم مِّن مَّآءٖ مَّهِينٖ٢٠ فَجَعَلۡنَٰهُ فِي قَرَارٖ مَّكِينٍ٢١ إِلَىٰ قَدَرٖ مَّعۡلُومٖ٢٢﴾[المرسلات: ۲۰-۲۲] «آیا شما را از آبی ناچیز نیافریدیم که برای مدتی معین در قرارگاهی استوار قرارش دادیم، ما بر این کار قدرت داشتیم»، ﴿أَوَ لَمۡ يَرَ ٱلۡإِنسَٰنُ أَنَّا خَلَقۡنَٰهُ مِن نُّطۡفَةٖ﴾[يس: ٧٧] «آیا آدمی نمیداند که او را از نطفه آفریدیم؟»، ﴿إِنَّا خَلَقۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ مِن نُّطۡفَةٍ أَمۡشَاجٖ﴾[الإنسان: ۲] «انسان را از اختلاط نطفه آفریدیم». و آن گه به یاد بیاورید چگونه نطفه را به خون و خون را به تکه گوشتی و تکه گوشت را به استخوان تبدیل کرد: ﴿وَلَقَدۡ خَلَقۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ مِن سُلَٰلَةٖ مِّن طِينٖ١٢ ثُمَّ جَعَلۡنَٰهُ نُطۡفَةٗ فِي قَرَارٖ مَّكِينٖ١٣ ثُمَّ خَلَقۡنَا ٱلنُّطۡفَةَ عَلَقَةٗ فَخَلَقۡنَا ٱلۡعَلَقَةَ مُضۡغَةٗ فَخَلَقۡنَا ٱلۡمُضۡغَةَ عِظَٰمٗا فَكَسَوۡنَا ٱلۡعِظَٰمَ لَحۡمٗا ثُمَّ أَنشَأۡنَٰهُ خَلۡقًا ءَاخَرَۚ فَتَبَارَكَ ٱللَّهُ أَحۡسَنُ ٱلۡخَٰلِقِينَ١٤﴾[المؤمنون: ۱۲-۱۴] «ما انسان را از گل خالص آفریدیم و او را به صورت نطفهای در قرارگاهی استوار کردیم، پس نطفه را به علقه تبدیل کردیم و بعد علقه را به مضغه، آن گاه مضغه را استخوانها گردانیدیم، سپس بر استخوانها پرده گوشت کشیدیم و با آفرینشی دیگر به آن موجودیت بخشیدیم. پاک و بزرگوار است خدایی که نیکوترین آفرینندگان است».
تکرار واژهی نطفه در قرآن کریم بیهوده نیست، لازم است در آن و معانیش تفکر کرد.
اکنون بنگرید به نطفه که قطره آبی چرکین است و اگر چند لحظه در معرض هوا قرار گیرد فاسد و بدبو میشود، تأمل کنید چگونه پروردگار یگانه آن را از پشت مرد و سینهی زن بیرون آورد؟ چگونه زن ومرد را با هم گرد آورد والفت و مهردوستی در دلشان انداخت؟ چطور با زنجیرهی محبت و شهوت آنها را به هم نزدیک گرداند و نطفه را از بدن مرد و خون حیض را از اعماق رگها، بدان گونه که اراده کرد، بیرون کشید و آن را در درون رحم گرد آورد؟ و آن گاه ببینید چگونه جنین را از نطفه آفرید و با آب حیض سیراب کرد، و بدین شکل او را تغذیه میدهد تا رشد کند و بزرگ شود؟ چگونه از نطفه که سفید و روشن است لختهی خون سرخ پدید آورد؟ آن را به تکه گوشتی تبدیل کرد و از تکه گوشت که دارای اجزای همسان و مساوی است، استخوانها، عصبها، رگها، زردپی و گوشت پدید آورد؟ سپس از گوشت و اعصاب و رگها اندامهای ظاهری را آفرید؟ سر را گرد ساخت، گوش، چشم، بینی ودهان را در آن ایجاد کرد، دست و پا را بلند آفرید و انتهای هر یک را به انگشت ختم کرد و سر انگشتان را به چنان حکمتی که میبینید آراست؟ و آنگه بنگرید چگونه اندامهای درونی از قبیل قلب، معده، جگر، طحال، شش، رحم، مثانه و رودهها را شکل داد؟ هرکدام به حالت و هیأتی ویژه، اندازهیی معین و برای کاری بخصوص؟ و هر یک از این اندامها را از اجزای کوچکتری ترکیب کرد؟ مثلاً چشم را از هفت لایه ساخته است که هر لایهی آن خصوصیات و اشکال معینی دارد که اگر هر لایه یا یکی از کارکردهای آن را از دست بدهد عمل دیدن برای چشم میسر نخواهد شد.
آدمی اگر بخواهد چیزی درست کند برای ساخت آن ناگزیر باید آن را دست بزند و لمس کند، در حالی که پروردگار بینیاز به این کار، میآفریند و شکل میدهد. مثلاً روند تشکیل جنین را به راحتی میتوان دید اما آیا کسی را میبینید که این کار را بکند؟
اکنون به استخوانها بنگرید که اجسامی مستحکم و قویاند، آن را از نطفهی نرم و رقیق و ناچیز آفرید، آن را پایه و ستون بدن قرار داد، از آن اندازهها و شکلهای گوناگون ساخت، برخی کوچک و برخی بزرگ، یا بلند و گرد، توخالی و توپر، کلفت و نازک. چون انسان گاهی به حرکت با تمام بدن و گاهی به حرکت با چند اندامش نیاز دارد، استخوانبندی بدنرا یک تکه قرار نداد، بلکه استخوانهای زیادی با فاصله و مفصلهای فراوان برای او گذاشت تا به راحتی حرکت و جنبش برایش میسر شود، و شکل هرکدام را متناسب با عمل و حرکت مورد نطر آن مقدر کرد، سپس مفاصل آن را به هم پیوند داد و آن را با زردپی و عصبهایی به هم مرتبط ساخت که از یک طرف یک استخوان به استخوان دیگر به عنوان رباط وصل میشود. در سر هر استخوان زائدههایی قرار داد و در استخوان روبهروی آن به اندازهی آن زائدهها حفرههایی ایجاد کرد تا کامل و بدون زیادتی دردرون هم قرار بگیرند و استفاده از آن اعجازآمیز گردد. چنانکه انسان وقتی بخواهد بخشی از بدنش را تکان دهد برایش امکانپذیر باشد. اگر مفاصل نبود این کار برایش مشکل آفرین میشد. و آنگه بنگرید چگونه استخوانهای سر راه آفریده است و چگونه آن را با هم ترکیب کرده است: استخوانبندی سر متشکل از پنجاه و پنج تکه استخوان دارای شکلها و گونههای مختلف است. آن را به هم مربوط ساخت به گونهیی که کرهی سر – به شکلی که میبینید- ایجاد شد در این جا قصد از ذکر تعداد استخوانها این نیست که با آمار و ارقام آشنا گردیم، این دانشی است بسیار دقیق که پزشکان و کالبد شکافان میدانند. بلکه منظور این است که به تدبیرگر و آفرینندهی آن تفکر و تأمل کنیم که چگونه آن را مقدر ساخته و تدبیر کرده و شکلها و اندازههای آن را متفاوت قرار داده است و به این تعداد مخصوص شکل یافته است که اگر از این تعداد بیشتر میشد، باری اضافی و عضوی زائد و موجب آزار و اذیت برای انسان میشد که نیاز بود برکنده شود یا اگر از این تعداد کمتر میشد نیاز به ترمیم بود. پزشک به این صنعت و این ساختار میاندیشد و آن را مطالعه میکند تا راه درمان نواقص آن را دریابد، اندیشمندان و صاحبان بصیرت به آن مینگرند تا بزرگی و عظمت آفریننده و صورتگر آن را بشناسند و این دو دیدگاه چه قدر متفاوتند!
اندیشیدن و تفکر در اعصاب، رگها، سرخرگها، سیاهرگها، تعداد، جایگاههای و چگونگی انشعاب یافتن آن در بدن موردی دیگر بر شگفتی آفرینش خداست.
نگاه به ظاهر و باطن انسان، بدن و مشخصات و ساختار معجزهآسای آن موجبات شگفتی و را در انسان ایجاد میکند، به ویژه اینکه به یاد داشته باشیم خداوند آن را از یک قطره آب چرکین پدید آورده است، با این نگرش میتوان تصور کرد کسی که این ساختار و مخلوقِ او از یک قطره آب است، خلقت و آفرینش او در آسمانها و ستارگان چگونه میتواند باشد؟ در احوال و اشکال، اندازهها و شمارگان، تجمع یا جدایی از هم، اختلاف هیأتها و طلوع و غروب آنها چه حکمتهایی نهفته است؟ هرگز چنین گمان مبر که حتی یک ذزه از ملکوت آسمانها بیحکمت باشد، زیرا او (سبحانه و تعالی) در آفرینش و شکلدهی نهایت حکمت و مهارت را به کار گرفته است: ﴿ءَأَنتُمۡ أَشَدُّ خَلۡقًا أَمِ ٱلسَّمَآءُۚ بَنَىٰهَا٢٧﴾[النازعات: ۲٧] «آیا آفرینش شما سختتر است یا آفرینش آسمان»، ﴿لَخَلۡقُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ أَكۡبَرُ مِنۡ خَلۡقِ ٱلنَّاسِ﴾[غافر: ۵٧] «بیگمان خلقت آسمانها و زمین سختتر از خلقت انسان است» اکنون باز به تأمل و تعمق در نطفه برگردید و حالات نخستین و وضعیت آن در مراحل بعدی را از نظر بگذرانید، با این ذهنیت که اگر جن و انس به کمک هم میآمدند ومیخواستند برای آن، گوش و چشم، عقل و قدرت، دانش و روح بیافرینند یا استخوان، رگ، عصب، پوست و مو از آن خلق کنند، آیا میتوانستند؟ پاسخ به تحقیق منفی است. حتی اگر بخواهند به کنه حقیقت آن پی ببرند، چند گام بیشتر در این راه نمیتوانند بردارند. شگفت این است که اگر به تصویر انسانی که بر دیواری کشیده شده نگاه کنید، در حالی که نقاش در کشیدن آن نهایت دقت و مهارت را به کار گرفته باشد به گونهیی که به شکل واقعی انسان بسیار نزدیک باشد و کسی که به آن مینگرد گمان کند واقعاً انسان است، از توانایی، مهارت، سبکدستی و تردستی او متحیر میشوید، به دلتان مینشیند و او را تحسین میکنید، با وجود اینکه میدانید آن تصویر تنها با رنگ، قلم مو و دست نقاش کشیده شده و تمام کار او این بوده که رنگ را به ترتیب مخصوصی بر دیوار نقش داده است. اکنون که شما از نقاش و کارهایش متحیر میشوید، با کارها و تصویرگریهای کسی که از نطفهی ناچیز که عدم بود، آن را از مرد و زن بیرون آورد، باید چه کار کنید؟ او که ازآن این شکل بینظیر را آفرید، به بهترین و زیباترین صورت، رگها و عصبهایش را مرتب ساخت، مجراهایی برای غذایش درست کرد تا شرایط بقایش را فراهم سازد، شکم را جایگاه وسایل تغذیه و سر را جایگاه عمدهی حواس قرار داد؛ حس بویایی را در بینی قرار داد تا انسان با استنشاق، بوها و غذاها و طعمها را تشخیص دهد، پاک و تمیز و آلوده را بشناسد، یا در لبها و زیبایی رنگ و شکل آن تأمل کنید، آن را بدین گونه ترکیب کرد تا دهان را بپوشاند و حروف و کلمهها به کمک آن ادا شود، حنجره را ساخت و آن را برای پدید آمدن صداها مهیا کرد. به زبان قدرتی بر حرکتها و هجاها داده تا صوتها در مخرجهای گوناگون مجزا گردد و حروف مانند هم نباشد، تا شیوههای سخن گفتن فراوان و گسترده باشد. وآن گاه حنجرهها را از لحاظ بزرگ و کوچکی، لطافت و خشنی، سفتی و نرمی گوهرهی آن و بلندی و کوتاهی آن با شکلهای مختلف آفرید تا بدین گونه صداها مختلف باشد و دو صوت مانند هم نباشد و شنونده مردم را در تاریکی به کمک صدای آنها بشناسد. این قطرهیی از دریای نعمتهای پروردگار است.
وانگهی در آفرینش جنین و آن چه برایش رخ میدهد در سه لایه از تاریکی بیندیشید. اگر پرده و پوشش برداشته میشد و دید چشم فراتر میرفت، ملاحظه میکردید که آثار و شکل اندک- اندک برآن آشکار میگردد، در حالی که نه تصویرگر را میبینید و نه ابزارهایش را. آیا تاکنون تصویرگر یا صاحب فنی را دیدهاید که وسایل کارش قابل دیدن نباشد؟
به اقتضای لطف و مهربانی بیپایان خداوند هنگامی که جنین رشد میکند و رحم از گنجایش آن باز میماند، به تدرج واژگون میشود و آمادهی بیرون آمدن میگردد، تکان میخورد و از آن مکان کوچک بیرون میآید، میبینید خداوند چگونه راه را به او نشان میدهد، گویی عاقلی بیناست و هر چه نیاز دارد میداند. سپس وقتی به غذا نیاز پیدا کرد راه مکیدن پستان مادر را به او نمایاند. به خاطر اینکه بدنش نازک و لطیف است و غذاهای درشت را بر نمیتابد. در شیر گوارای مادر که از میان خونها و مایعهای زاید بدن تولید میشود برایش غذای روان و خالصی مهیا ساخت. دو پستان مادر را با شگفتی زیادی آفرید و شیر را در آن جای داد و برای هر یک نوکی به اندازهیی متناسب با دهان نوزاد، از آن رویاند، و بر روی آن سوراخ کوچکی ایجاد کرد به گونهیی که شیر از آن بیرون نتراود مگر پس از مکیدن تدریجی، زیرا نوزاد همین اندازه میتواند بنوشد، همان طور که مکیدن را به نوزاد آموخت تا هنگام گرسنگی از آن منفذ باریک شیر کافی را استخراج کند. بعد به مهربانی و رحمت و فضل الهی بنگرید که چگونه درآمدن دندانها را دو سال به تأخیر انداخت، چون در این دو سال تنها از شیر تغذیه میکند و نیازی به دندان ندارد و از دیگر سو وجود دندان موجب آزار و درد برای مادر است و چون بزرگتر شود شیر مادر دیگر غذای مناسب او نیست، به غذای غلیظ نیاز دارد و غذاهای دیگر جویدن و خرد کردن میخواهد، بدین سان دندانها را برای وقت مناسب خود آفرید.
سبحان الله! چگونه مهرش را در دل پدر و مادر نهاد تا در زمانی که از تدبیر امور خویش عاجز است، کارهای او را به عهده بگیرند، اگر خداوند مهر و رحمت را بر دل آنها چیره نمیکرد، در آن شرایط بچه ناتوانترین مخلوقات به انجام امور خود بود، با گذشت زمان به طور تدریجی به او قدرت، عقل، حس تشخیص و هدایت عطا کرد تا خلقتش کمال یابد و شکرگزار یا ناسپاس به سن بلوغ، نوجوانی، جوانی و پیری برسد: ﴿هَلۡ أَتَىٰ عَلَى ٱلۡإِنسَٰنِ حِينٞ مِّنَ ٱلدَّهۡرِ لَمۡ يَكُن شَيۡٔٗا مَّذۡكُورًا١ إِنَّا خَلَقۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ مِن نُّطۡفَةٍ أَمۡشَاجٖ نَّبۡتَلِيهِ فَجَعَلۡنَٰهُ سَمِيعَۢا بَصِيرًا٢ إِنَّا هَدَيۡنَٰهُ ٱلسَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرٗا وَإِمَّا كَفُورًا٣﴾[الإنسان: ۱-۳] «روزگارانی بر انسان گذشت که چیزی قابل ذکر نبود. انسان را از اختلاط نطفه آفریدیم تا او را بیازماییم و شنوا و بینایش کردیم، راه را به او نشان دادیم، خواه شاکر باشد، خواه ناسپاس».
پس بنگرید و نظر کنید در عظمت پروردگار! آن چه ذکر شد در یک مورد از آفریدگانش بود- انسان. هر چند در انسان چیزهای بسیار زیاد دیگری هست که بیشتر آن تاکنون شناخته نشده است. با این وصف در آن چه در زمین و گوشه و کنار آن، رودخانه، دریا و کوههای آن نهاده، چه گمان دارید؟ او آرامش و آسایش را بهرهی ساکنان آن کرد، زمین را مانند بستر و فرشی مهیا ساخت، آن را جایگاه موجودات زنده و مرده قرار داد و با کوههای استوارآن را محکم کرد، آبها را در آن به ودیعت نهاد، چشمهها را در دل آن بیرون آورد، جویبارها و رودها در آن جاری ساخت و معدنها و مخزنهایی در درونش جای داد: ﴿وَمَآ أَنتُمۡ لَهُۥ بِخَٰزِنِينَ﴾[الحجر: ۲۲] «در صورتی که شما توانایی نگهداری آن را ندارید» در بیابانها نیز چنین آثار شگفتی میتوان دید. شکوفهها، میوهها، فلزات و جواهر با گونههای نفیس و گونههای کم ارزش آن همه از زمین بر میآیند. از رحمت و هدایت او انسان برای ر فع نیاز خود از آن، همه چیز میسازد حتی پوشش، زیورآلات، نفت، گوگرد، قیر و نمک - برای مزه دار کردن غذایش- از زمین استخراج کند.
در حیوانات دیگر شگفتیهای زیادی هست با تناسب هندسی دقیق که در آنها مشاهده میشود.مثلاً میبینید عنکبوت خانهاش را بر یک طرف جویبار میسازد.در مرحلهی اول این حشره دنبال جایی میگردد که فاصلهیی در حد یک ذراع یا کمتر بین دو کنارهی آن باشد تا بتواند با تارهایش آن را به هم بپیوندد. سپس شروع به ریختن آب دهانش – که خمیر مایهی همان تار است- بر یک طرف میکند تا به آن بچسبد. و به طرف دیگر میرود و تار را محکم میکند. چندین بار میآید و میرود و فاصلهی دو طرف تارهایش را در یک اندازهی هندسی مناسبی قرار میدهد. وقتی محل پیوند و گرهها و تارها را استوار ساخت به پودهای لانهاش میپردازد و آن را بر تارها میکشد و به هم میبافد، محل اتصالها را محکم میبندد. از این توری میسازد و خود در گوشهیی مینشیند و منتظر است تا شکاری در آن بیفتد و آن را بگیرد و بخورد. اگر به این شکل چیزی شکار نکند گوشهی دیواری را انتخاب میکند تاری را بین دو طرف میبندد و خود را با تار دیگری آویزان میکند و واژگون در هوا منتظر میماند تا مگسی پرواز کند و آن را بگیرد و با تارهایش آن را محکم ببندد و بخورد. بنابراین تمام حیوانها و جاندارها چه کوچک و چه بزرگ شگفتیهای بیشماری دارد. آیا به نظر شما این کارها و صنعتها را از خود آموخته یا آدمی به او یاد داده است؟
انسانهای عبرت بین در این جاندار کوچک عظمت و شکوه، حکمت و قدرت بیمثال خداوند را به وضوح مشاهده میکنند چنانکه خرد و عقل راحیران و شگفتزده میکند.این در حالی است که انسان خود عجیبترین حیوانات است، و چون حیوانی میبیند تعجب میکند و حیران میماند اما از خود تعجب نمیکند!
اینها غیر از آفرینش خدا در دریاها و قعر اقیانوسها و در ابرها و بارانهای آن است.