محاسبه در قرآن
خداوند در این آیه ما را به محاسبه سفارش نموده است: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَلۡتَنظُرۡ نَفۡسٞ مَّا قَدَّمَتۡ لِغَدٖۖ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ خَبِيرُۢ بِمَا تَعۡمَلُونَ١٨ وَلَا تَكُونُواْ كَٱلَّذِينَ نَسُواْ ٱللَّهَ فَأَنسَىٰهُمۡ أَنفُسَهُمۡۚ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ١٩﴾[الحشر: ۱۸-۱٩] «ای مؤمنان از خدا بترسید، هرکس باید بنگرد که برای فردایش چه پیش فرستاده است و از خدا بترسید که خداوند از کردارتان آگاه است. همچون کسانی نباشید که خدا را از یاد بردند و خدا نیز به خود فراموشی گرفتارشان کرد و آنها نافرمانند».
«لتنظر نفسٌ» یعنی هرکس به نفس خویش بنگرد، فکر کند و در آن اندیشه نماید.
شیخ عبدالرحمن بن سعدی میگوید: «خداوند بندگان ایماندارش را به هر چه که ایمان اقتضا کند و سودمند باشد سفارش میکند، از قبیل پایبندی به تقوای الهی در نهان و آشکارا و در هر حال و هر موقعیتی، رعایت دستورهای خداوند و اینکه بنگرند چه چیز به سودشان است و چه چیزی به زیانشان و چه کارها و اعمالی در کارنامهی خود به ثبت رساندهاند که برایشان سودمند است. و چه اعمالی مرتکب شدهاند که به ضررشان است، و اینکه بدانند خداوند هیچ گاه چیزی از آنها نمیخواهد که به زیانشان باشد، اگر آخرت را در برابر دیدگان خود، وجههی توجه دلهایشان قرار دهند و برای اقامت در آنجا همت کنند، در راستای افزایش حجم کارهایی که آنها را بدان میرسانند، بیشتر تلاش میکنند، و خود را از هر گونه بازدارنده یا موانعی که آنها را از سیر در این راه متوقف یا منحرف سازد، رها میکنند، واگر بدانند که خدا بر همهی اعمال و رفتارهایشان آگاه است و هیچ چیز بر او پوشیده نمیماند و هیچ تلاش و همتی نزد او به هدر نمیرود، کوشش و تکاپو را بر خود واجبتر میبینند».
شیخ دربارهی آیهی یاد شده میگوید: «این آیه برای محاسبهی نفس یک اصل به شمار میآید، انسان باید نفس خویش را دریابد، اگر درآن لغزشی حس کند، برای رفع آن و توبه، و روگردانی ازعوامل آن زود اقدام کند، اگر متوجه شود در یکی از اوامر خدا کوتاهی ورزیده برای جبران و تکمیل آن هرچه در توان دارد، به کار گیرد و از خدا کمک بطلبد، کوتاهیاش در حق خدا را با احسان و منتهای خداوند بر او مقایسه کند که بیگمان شرم به بار آورد. غفلت بنده از این امر خیلی چیزها را از دیدگانش پوشیده نگه میدارد، شبیه مردمانی میشود که خدا را فراموش کردند و از یادش غافل شدند و حقش را برپای نداشتند و به سوی بهرهمندی خود و برخورداری از شهوتهایشان روی آوردند، اما موفق نشدند و فایدهیی نبردند، حتی مصلحت خود را از یاد بردند؛ کارشان به زیادهروی کشید و عاقبت هر دو سرای دنیا وآخرت را باختند و چنان در ضرر غرق گشتند که هرگز امکان جبران نخواهد داشت، چون خود فاسقاند».
خداوند در کتاب گرانقدرش فرمود: ﴿وَتُوبُوٓاْ إِلَى ٱللَّهِ جَمِيعًا أَيُّهَ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ لَعَلَّكُمۡ تُفۡلِحُونَ﴾[النور: ۳۱] «ای مؤمنان همگی به سوی خدا باز گردید تا رستگار شوید.» پس شایسته است انسان به نفس خود بنگرد، به وضعیت خویش فکر کند، آن را ارزیابی کند و اگر کوتاهی و تقصیری در کارش هست توبه کند. محاسبه خود انسان را به توبه میرساند: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ ٱتَّقَوۡاْ إِذَا مَسَّهُمۡ طَٰٓئِفٞ مِّنَ ٱلشَّيۡطَٰنِ تَذَكَّرُواْ فَإِذَا هُم مُّبۡصِرُونَ٢٠١﴾[الأعراف: ۲۰۱] «پرهیزگاران وقتی گرفتار وسوسههاس شیطانی شوند خدا را یاد میکنند و بصیرت مییابند.» آن چنانکه دو شریک در پایان کار شراکت به حساب و کتاب کارها و اعمال خود میپردازند، انسان باید سختتر و جزئیتر از آن خویشتن را محاسبه کند تا در شمار پرهیزگاران درآید. [۳۶۱]
از عایشهلنقل است که ابوبکر در هنگام وفات به او گفت: «هیچکس را بیشتر از عمر دوست ندارم»، سپس پس از اندکی پرسید؟ چه گفتم؟ عایشهلسخنش را باز گفت: و او این بار گفت: «هیچکس برای من گرامیتر از عمر نیست.»
بنگرید چگونه پس از پایان سخنش در آن دقت کرد و یک کلمه از آن را به کلمهی دیگر عوض کرد، چون آن را مناسبتر، دقیقتر و برای مقصودش درستتر میدانست. [۳۶۲]
حسن بصری گفت: «انسان ایماندار امر نفس خود را به عهده دارد، به خاطر خدا آن را مورد بازخواست قرار میدهد، بازخواست روز واپسین بر مردمانی که در دنیا خویشتن را محاسبه میکنند، آسان است و برای کسانی که در دنیا این امر را نادیده گرفتهاند، سخت خواهد بود، سپس گفت: «گاهی مؤمن به ناگاه با چیزی روبه رو میشود که آن را دوست دارد، اما میگوید: به خدا من به تو نیاز دارم و خیلی برایم مفید و موردپسند هستی. اما هیهات! بعید است تو را بردارم! بین من و تو مانع ایجاد شده است، و آن چیز از دستش میرود، سپس به نفس خویش مراجعه میکند و به آن میگوید به چه کارت میآید؟!». [۳۶۳]
این تنها نمونهیی است از بازخواست انسان از نفس خود دربارهی چیزی که برایش پیش میآید و به دلش مینشیند و خواستار آن میشود، اما آن را رها میکند، زیرا به مصلحت آخرتش نیست. «و آن چیز را از دست میدهد، و به نفسش مراجعه میکند و میگوید این را برای چه میخواستی؟!!» و با تأکید میگوید هرگز دیگر بار به آن فکر نمیکند.
انس بن مالک س حکایت میکند روزی با عمر بن خطابس بیرون رفته بودم او وارد خانهیی شد و من از بیرون صدایش را شنیدم که میگفت: «ای امیرالمؤمنین! به به! امیر المؤمنین [۳۶۴]به خدا سوگند باید تقوای خدا پیشه کنی و از او بترسی والا عذابت میدهد!». [۳۶۵]او با آن ایمان و تقوا که بدان مشهور است به نفس خود تذکر میداد که این لقب امیرالمؤمنین در پیشگاه خدا هیچ نیازی را برایش برآورده نمیسازد و او را هیچ سودی نمیبخشد.
حسن بصری دربارهی این آیه ﴿وَلَآ أُقۡسِمُ بِٱلنَّفۡسِ ٱللَّوَّامَةِ٢﴾[القيامة: ۲] «سوگند به نفس ملامتگر» میگوید: «انسان مؤمن همیشه و در همه حال خود را سرزنش میکند: منظورم از این حرف چه بود؟ آن خوراک را که خوردم یا آن نوشیدنی را که نوشیدم بهر چه بود؟ چرا چنین کردم؟ اما انسان بدکار از کنار همه چیز میگذرد و نه خود را سرزنش میکند و نه به نفس خویش میاندیشد».
مالک بن دینار (/) گوید: رحمت خدا بر آن بندهیی که به نفس خود میگوید تو بودی که چنان کردی؟- یعنی اشتباهاتی که مرتکب شده- تو فلان گناه را مرتکب شدی؟ تو فلان کار را کردی؟ سپس به سرزنش آن میپردازد و آن را تحت مراقبت خود میگیرد، کتاب خدا را ملازم و همراهش میگرداند، محاسبهی نفس این چنین است. [۳۶۶]
میمون بن مهران گوید: «انسان پرهیزکار سختتر از سلطان غاصب و شریک آزمند خود را محاسبه میکند».
ابراهیم بن تیمی نیز در این باره چنین میگوید: «خودم را در بهشت تصور کردم که از میوههای رنگارنگ آن میخورم، از جویبارهایش مینوشم و با دوشیزگانش هماغوش میشوم، سپس خود را در آتش دوزخ تصور کردم که از غذای سمی و کشندهی آن میخورم، از چرک وکثافتش مینوشم و با زنجیرها و یوغهایش دست و پنجه نرم میکنم. آن گاه از نفسم پرسیدم: ای نفس چه میخواهی؟ گفت: میخواهم به دنیا باز گردانده شوم و کار نیک بکنم، گفتم: آرام و مطمئن باش و کار کن تا در بهشت در آن شادمانی و سعادت باشی». [۳۶٧]
ابن قیم در کتاب إغاثة اللهفان میگوید: «بیشتر بیماری قلب از نفس ناشی میشود، زیرا تمام مواد فاسد در نفس گرد آید، سپس به دیگر اندامها پخش میشود و نخستین عضو که به آن میرسد قلب است». [۳۶۸]
پیامبر خدا در رابطه با این موقعیتها میگوید: «الحمد لله نَستعیُنه و نَستهدیه و نَستغفرهُ و نعوذُ بالله مِن شُرور أنفسنا و مِن سَیئاتِ أعمالنا»:«سپاس برای خدا، از او یاری، هدایت و مغفرت میخواهیم و از شر و شور نفس و کارهای نادرست به او پناه میبریم». [۳۶٩]
پیامبر ج به طور عموم از شر نفس و از شر اعمال و ناپسندیها و کیفرهای ناشی از آن به خدا پناه میبرد. در این فرموده بدیها و اشتباهات نفس و کارهای نادرست را با هم آورده است که دو نکته ازآن فهمیده میشود: نخست اینکه از این گونه اعمال به تو پناه میبرم و دوم منظور کیفر کارهایی است که به صاحب آن زیان میرساند، زیرا او فرمود: «از شر و بدی نفس و بدیهای کارهایمان به خدا پناه میبریم».
از صفت نفس و عمل آن یا از کیفرها و موجبات آن به خدا پناه برد، کار زشت زیر مجموعهی شر نفس است، زیرا نفس بد سرشت کار زشت را حاصل میآورد. لذا از هر دو به خدا پناه جست.
به همین خاطر باید هر دو را تا فرصت هست محاسبه کرد. سالکان راه خدا با وجود اختلاف راهها و شیوههایشان اتفاق نظر دارند که نفس رابطهی میان قلب و پروردگار را قطع میکند و کسی به خدمت خدا نمیرسد مگر پس از تسلط بر نفس و بازداشتن آن از بدی. از این دیدگاه مردم دو گروهند: گروهی نفس بر آنها چیره شده و کنترل آنها را در اختیار گرفته و به نابودی کشانده است. و خود مطیع نفس بدکار امر کننده به بدی و تحت فرمان آناند و طبق خواست آن عمل میکنند. و دیگری گروهی که بر نفس خود سلطه یافته و آن را در اختیار گرفتهاند. لذا نفس مطیع و گوش به فرمان آنهاست.
یکی از حکیمان اهل ایمان گفته است: «پایان سفر طالبان حق تسلط بر نفس است، هرکس نفس خود را درا ختیار بگیرد و تحت فرمان خود در آورد، موفق و رستگار شده است و هرکس زیر فرمان و سلطهی نفس در آید، زیان میبیند و هلاک میشود».
﴿فَأَمَّا مَن طَغَىٰ٣٧ وَءَاثَرَ ٱلۡحَيَوٰةَ ٱلدُّنۡيَا٣٨ فَإِنَّ ٱلۡجَحِيمَ هِيَ ٱلۡمَأۡوَىٰ٣٩ وَأَمَّا مَنۡ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِۦ وَنَهَى ٱلنَّفۡسَ عَنِ ٱلۡهَوَىٰ٤٠ فَإِنَّ ٱلۡجَنَّةَ هِيَ ٱلۡمَأۡوَىٰ٤١﴾[النازعات: ۳٧-۴۱] «آن کس که به طغیان زندگی دنیا را مقدم داشته بیتردید در دوزخ مقام دارد، آن کس که از وقوف پروردگارش ترسیده و نفس را از هوی دور داشته باشد در بهشت مقام دارد».
هرکس خود را محاسبه نکند خیر و نیکی بسیاری را از دست میدهد. مسلمان باید خود را از محرمات نگه دارد، از شبههها دوری کند، به ویژه مسلمانان اهل علم، چرا که هرکس نفس خود را کنترل نکند، علمش هیچ فایدهیی به او نمیرساند، زیرا علم برای عالم مانند اسلحه برای مجاهد است، اگر از آن استفاده نکند، چه فایدهیی برایش دارد؟ یا مانند غذاهای ذخیره شده برای انسان گرسنه، اگر آن را نخورد، چگونه او را سود میرساند؟
یُحاولُ نیلَ المجدِ و السیفُ مغمدٌ
و یأملُ إدراك العُلا و هو نائمُ
یعنی با شمشیر خفته در غلاف میخواهد به بزرگی و شرف دست یابد، و امیدوار است به بلندی و جاه برسد، در حالی که خوابیده است!
پس بیمحاسبه رسیدن به مقصد ممکن نیست، آن کس که نفس خود را از چیزی که انسانیت را خدشهدار میکند دور نسازد و از زشتیها باز ندارد و حفظ نکند، رو به تباهی میرود.
حفظ نفس پایهی دیگر فضیلتهاست. کسانی که با تکیه بر علمی که دارند نفس خود را رها میکنند وآن را کنترل نمیکنند- این آفتی است که برخی طالبان علم به آن گرفتار میشوند- از محاسبهی خود در این دنیا باز میمانند، و از این نظر چه بسا نادانان یا اشخاص عامی بهتر باشند، زیرا آنها احساس میکنند که کوتاهی کردهاند، لذا به حساب و بررسی میپردازند، اما برخی از اهل علم با چنان رفتارهایی در باتلاق زشتیها و صفات منفی از قبیل حسد، پیروی هوا و هوس و امیتاز و تبعیض در فتوا میافتند.
با توجه به آفتهایی که متوجه دانشمندان و دانش پژوهان است، باید محاسبهیی که این قشر برای خود به انجام میرسانند، بسیار سختتر باشد. زیرا با محاسبه هم خود بهرهمند میشوند. و هم مردم از آنها استفاده میکنند، اما اگر خود را محاسبه نکنند به بیراهه میروند و دیگران را نیز به دنبال خود میکشند. کسی از شخص نادان پیروی نمیکند، اما دانشمند و عالم دینی که خود را الگو معرفی میکند اگر از محاسبهی نفس باز بماند، تباه میشود!
أیها العالمُ إیـــاك الـزلـل
واحذَرِ الهفوةَ و الخطبَ الجـلل!
هَفوةُ العالم مَستــــعظمةٌ
إذ بـهـا أصـبحَ فـی الخلـقِ مَثَل!
و عَلَی زِلّتِهِ عـمـــــدتُهُم
فـبـها یحتـج بِها مَن أخطأ و زَلّ
لاتَقُل یستر علیَّ العـلمُ زلّتی
بَل بها یحصلُ فی العلم الخلل
إن تكن عندك مستـحـقـرةً
فَهـی عنـدالله و الـناس جَـبَل
لیس مَن یَتـبـعـه الـعالـم فی
كلّ مـا دقَّ مـن الـأمرِ و جـلّ
مثل مَن یـدفـعُ عنــه جـهله
إن أتـی فـاحـشةً قیل قَدجَهل
انظر الأنجمَ مَهـما سَقـطــت
مَـن رأهـا و هـی تَهـوی لَم یُبل
فإذا الشمـس بـدَت كـاســفةً
وجـل الخـلقُ لَهـا كلّ الوجل
و تَراءت نَحوها أبـصارُهــم
فی انزعاجٍ و اضطرابٍ و وجل
و سری النقصُ لَهم مِن نقصِها
فَغَدت مُظـلـمةً مِـنهـا السـبل
یعنی: ای عالم از لغزش و اشتباه و مصیبت بزرگ برحذر باش، بترس! لغزش عالم سنگین است، زیرا مردم از او پیروی میکنند./ آنها بر لغزش و خطای او تکیه میکنند، به آن استناد میکنند، لذا به اشتباه و لغزش میافتند./ نگو علم اشتباهم را میپوشاند، این چنین علمت نیز خدشهدار میشود./ اگر اشتباهت به نظر خودت ناچیز است، نزد خدا و برای مردم مانند کوه است./ کسی که در هر امر کوچک یا بزرگ از دانشمند و شخص عالمی پیروی میکند، مثل کسی نیست که نادانیاش به دادش برسد و اگر کار زشتی انجام دهد، بگویند نادان است./ در ستارهها دقت کنید، هر چند بیفتند، کسی توجهی نمیکند./ اما اگر خورشید کمرنگ یا گرفته شود، مردم به خاطر آن به شدت نگران و آشفته میشوند و میترسند./ با ناآرامی، پریشانی و ترس به آن چشم میدوزند./ نقص خورشید به آنها نیز میرسد، راههایشان تاریک میشود./ دانشمند و عالم دینی نیز این چنین است، اگر اشتباه کند تمام دنیا را گرفتار و گمراه میکند!
در این روزگار کم نیستند نمونههایی از به گمراهی کشاندن مردم با فتواهای سهل انگارانهی برخی از این کسان! خود را محاسبه نمیکنند، در نتیجه به لغزشها دچار میشوند و در دامهایی میافتند که بدخواهان برایشان نصب کردهاند و آنها به نام دین از آن چشم پوشیدهاند.
مردم همه لازم است خود را مورد محاسبه و بازخواست قرار دهند، چه آنهایی که خود را عالم میدانند و چه آنهایی که در مسیر علم و فن نیستند، آن کس که علمی کسب کرده باید از خود بپرسد آیا به آن عمل کرده است؟ و آیا برای خدا آن را اجرا میکند؟ آن را تبلیغ میکند؟ یا میپوشاند؟ در آن کوتاهی کرده است؟ آیا با علمش خدا را عبادت کرده است؟ آن را درست به مردم یاد داده است، یا مصلحت برخی را دخالت داده و به پندار خود در بعضی جاها تسامح داشته است؟ کسی که دانشی کسب نکرده باید از خود بپرسد با این حال چگونه خدا را عبادت کند؟ چه هنگام به حوزهی علم گام مینهد؟ چگونه به علم برسد؟ تا کی در بیاطلاعی میماند؟ چگونه چیزی یاد بگیرد؟ از کجا شروع کند؟... و ...
با این همه نفس انسان را به سرکشی و برگزیدن زندگی دنیا فرا میخواند، و پروردگار به خوف از او و بازداشتن نفس از هوس، دعوت میکند و قلب در کشاکش بین این دو یک بار به این و دیگر بار به آن یکی تمایل مییابد، و این جاست جایگاه آزمایش و محنت.
خدا در قرآن نفس را به سه صفت وصف کرده است: نفس مطمئنه، لوامه و نفس اماره.
وقتی با یاد نام خدا آرام گیرد و آسوده گردد و به او توکل کند و مشتاق دیدارش شود، به جوار او انس گیرد، نفس مطمئنه است، این است که هنگام وفات خطاب به آن میگویند:
﴿يَٰٓأَيَّتُهَا ٱلنَّفۡسُ ٱلۡمُطۡمَئِنَّةُ٢٧ ٱرۡجِعِيٓ إِلَىٰ رَبِّكِ رَاضِيَةٗ مَّرۡضِيَّةٗ٢٨ فَٱدۡخُلِي فِي عِبَٰدِي٢٩ وَٱدۡخُلِي جَنَّتِي٣٠﴾[الفجر: ۲٧-۳۰] «ای نفس با اطمینان! خشنود و پسندیده به سوی پروردگارت باز گرد و در مسلک بندگان من وارد شو و در بهشت قدم بگذار».
ایمانداران به وعدهی الهی اطمینان و آرامش خاطر یافتهاند، نفس مطمئنه آن است که با توکل بر خدا و ایمان به اینکه خدا پروردگار اوست، دل را به دستورهای او استوار کرده و به طاعتش گردن نهاده و به دیدارش یقین یافته است، این نظر ابن عباس، قتاده، حسن و مجاهد است.
طمأنینه در اصل آرامش و استقرار است، نفس در نتیجهی طاعت و ذکر خدا و پیروی از اوامرش آرام گرفته است وجز از این طریق آرامش نخواهد داشت.
به محبت و عبودیت و ایمان به دیدارش اطمینان خاطر پیدا کرده است و نیز از تصدیق حقیقتهای نامها و صفتهایش مطمئن شده است.
با اطمینان و خشنودی قبول کرده که خدا پروردگار او، اسلام دین او و محمد پیامبر خداست، به قضا و قدر، سرپرستی و بسندگی خدا آرامش یافته است، و اینکه خداوند از او دفاع میکند بدیها را و نیرنگ نیرنگبازان و حسودان و دشمنان را از او دور میکند، اطمینان یافته که او تنها پروردگار، الاه، معبود، پادشاه و مالک نفس است، و به نزد او باز میگردد و حتی در یک چشم به هم زدن از او بینیاز نیست.
برعکس نفس اماره صاحبش را به پیروی شهوتها وا میدارد، این نفس پناهگاه هر گونه زشتی و بدی است و شخص را به رفتار و کردارهای زشت و ناپسند میکشاند.
خداوند گفت نفس امارة، نگفت نفس آمرة. به صیغهی مبالغه آورد که بلیغتر و کاملتر است، زیرا بسیار به بدی و زشتی امر میکند، مگر آن گاه که خدا رحم کند و آن را پاکیزه گرداند تا صاحبش را به احسان و نیکی سفارش کند. که در این صورت چیز دیگری خواهد شد. نفس در اصل ستمکار و نادان آفریده شده است، مگر مواردی که رحمت خدا به میان آمده باشد، انسان بسیار ظالم و ناسپاس است: ﴿وَٱللَّهُ أَخۡرَجَكُم مِّنۢ بُطُونِ أُمَّهَٰتِكُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ شَيۡٔٗا﴾[النحل: ٧۸] «خداوند شما را از شکم مادرانتان بیرون آورد در حالی که چیزی نمیدانستید.» البته به آنها یک استعداد فطری داد تا حق را اگر بدون تاثیرهای مخرب بیرونی دیدند، بپذیرند ﴿فِطۡرَتَ ٱللَّهِ ٱلَّتِي فَطَرَ ٱلنَّاسَ عَلَيۡهَاۚ﴾[الروم: ۳۰] «این آفرینشی است که خدا مردم را به آن شیوه آفرید.» نفس بدون آموزش نادان و مستور باقی خواهد ماند. اگر بدون تربیت و تمرین رها شود، به طغیان فرا میخواند و به شر و بدی گرایش دارد، عدالت و علم بر آن نفس عارض هستند اصل نیستند، اصل در نفس جهالت و ظلم است، انسان بسیار ظالم و نادان است- چنانکه دانای کل خبر داده است- مگر کسی که با علم جهالت را و با عدالت ظلم آن را برطرف سازد و این دو خصیصه را در نفس عملی کند، در این صورت نفس به رشد و هدایت مطلوب میرسد، و از ظلم و جهل پرهیز میکند. بیگمان اگر فضل و رحمت خدا در حق مؤمنان نبود، هیچ نفسی پاکیزه نمیشد، هرگاه خدا بخواهد خیر و احسان به نفس برساند، آن را در مسیر دانش و در تلاش برای عدالت قرار میدهد.
انگیزهی ظلم در نفس اماره یا جهل است و یا نیاز. از این رو امر کردن صاحبش به بدی لازمهی آن است، مگر رحمت خدا آن شخص را دریابد، با توجه به این اصل انسان میداند که همیشه گریزگاهش رحمت خدا و مدام به پروردگارش نیازمند است: ﴿إِنَّ ٱلنَّفۡسَ لَأَمَّارَةُۢ بِٱلسُّوٓءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّيٓۚ﴾[يوسف: ۵۳] «نفس انسانی پیوسته به بدیها فرمان میدهد مگرآنچه را پروردگار رحم کند» تا شر و بدی را از او دور سازد، و به او نزدیک باشد، پناهش او باشد، نیازش را به او بگوید، تنها از او بخواهد که در مقابل شر نفسش یاریاش دهد، نیاز مبرم انسان به پروردگار بالاتر و شدیدتر از هر ضرورتی است، حتی بیشتر از غذا، نوشیدنی و نفس کشیدن!
نفس سوم- لوامه- به اعتقاد برخی از «تلوّم» آمده که عبارت است از ب رنگهای مختلف در آمدن و ناپایداری. گروهی آن را از ریشهی «لوم»- سرزنش- دانستهاند که این نظر بهتر است. زیرا اگر از معنای نخست گرفته شده باشد، مناسبتر بود که قرآن میگفت «و لا أقسم بالنفس المتلوّمة»اما درستتر این است که از لوم گرفته شده و صاحبش را به خاطرکار خیر و کار بد سرزنش میکند. حتی در روز رستاخیز نیز ممکن است او را سرزنش کند، اگر از شمار محسنین باشد چرا بیشتر احسان نکرده است؟ در حالی که مراتب بهشت در برابر اوست، اگر بدکار و خطاکار باشد، به او میگوید چرا کارهای بد کرده است، در حالی که این آتش در انتظار اوست؟ این نفس هم در دنیا و هم در آخرت صاحبش را نکوهش و سرزنش میکند! بدکار را طعنه میزند که از بدکاری خود دست برنداشته و نیکوکار را سرزنش میکند که کارهای نیکوی بیشتری انجام نداده است، پس این نفس، مرکب از خیر و شر است.
«مؤمن را در هر حال چنان میبینید که نفسش را سرزنش میکند، در هر کاری که میکند آن را مقصر میداند، لذا پشیمان میشود و خود را سرزنش میکند، اما انسان بدکار از کنار همه چیز میگذرد و نفس خود را سرزنش نمیکند». [۳٧۰]
سرزنش ویژگی این نفس است، با این توضیح روشن شد که نفس انسان گاهی اماره به بدی است، و گاهی سرزنشگر و گاهی مطمئنه. و این طور نیست که یک نفر نفسش همیشه مطمئنه باشد یا اماره. هر لحظه به حالی است، گاهی مطمئنه است، گاهی اماره و زمانی لوامه! در یک روز و حتی در یک ساعت چند بار از این به آن عوض میشود، در حالتهای مختلف هرکدام از نفسها غالب باشد،آن حاکم است.
از جهتی دیگر صفت مطمئنه برای نفس مدح است و اماره، ذم، و صفت لوامه بر اساس نوع سرزنش گاهی مدح است و گاهی ذم.
مردم در هر سه حالت مختلفند، انسان مسلمان در حالت عادی میتواند نفسش مطمئنه باشد، مثل مواقعی که عبادت میکند، مانند نماز تراویح، در حال احرام، در سفر حج عمره یا تمتع، و گاهی میتواند اماره باشد مثل حالتهای گناه، سفرهای سیاحتی، مناظر وسوسهانگیز، و گاهی لوامه است و صاحبش را به خاطر احسان و نیکی و یا به خاطر شر و بدی سرزنش میکند.
محاسبهی نفس یکی از راه چارههای مرض قلب است، زیرا بیماری و آلودگی قلب را جز با محاسبهی نفس و مخالفت با آن نمیتوان رفع کرد. بنابراین در رفتار و برخورد با نفس دو اصل پدید میآید یا محاسبه که مخالفت نفس را به دنبال دارد، و یا تباه شدن قلب بر اثر سستی و سهلانگاری در محاسبهی نفس و پیروی کردن از هوا و هوس آن. بر این اساس انسان ناتوان کسی است که دنبال هوای نفس بیفتد و آرزوهای دورو دراز و گوناگون از خدا داشته باشد...! یعنی نفسش به هر چه تمایل دارد و به هر جا برود او نیز میرود و مطیع است.
عمر بن خطاب با هشدار از سستی در محاسبهی نفس و اینکه سهلانگاری در این کار موجب نابودی در روز رستاخیز میشود، سخن زیبا و مشهوری دارد: «مَن نوقش الحسابَ عُذِّبَ»:«هرکس در حساب و بازخواست مورد مناقشه و جدل قرار بگیرد، عذاب میشود». [۳٧۱]انسان چگونه مناقشه و جر و بحث محاسبهی روز واپسین را تلافی کند؟ با محاسبهی نفس در این دنیا . عمر گفت: «نفس خود را محاسبه کنید، پیش از اینکه از شما بازخواست شود، اعمال خود را سبک سنگین کنید، پیش از اینکه ارزشیابی شوید، اگر امروز خود را محاسبه کنید، حساب و بازخواست فردا برایتان آسانتر خواهد بود». [۳٧۲]
هرکس فردا آسان محاسبه شود رهایی مییابد: ﴿فَسَوۡفَ يُحَاسَبُ حِسَابٗا يَسِيرٗا٨ وَيَنقَلِبُ إِلَىٰٓ أَهۡلِهِۦ مَسۡرُورٗا٩﴾[الانشقاق: ۸-٩] «آن کس که نامهی اعمالش را به دست راستش دهند به آسانی محاسبه خواهد شد و خوشحال و مسرور نزد خانوادهاش خواهد رفت.» اما کسی که حالتش چنین است: ﴿فَحَاسَبۡنَٰهَا حِسَابٗا شَدِيدٗا وَعَذَّبۡنَٰهَا عَذَابٗا نُّكۡرٗا﴾[الطلاق: ۸] «ما به دقت حساب آنها را رسیدیم و به سختی عذابشان کردیم» این حساب و بازخواست سخت نتیجهی عدم محاسبهی امروز است.
عمر سپس گفت: «برای نمایش بزرگ خود را بیارایید، آن روز که به نمایش در میآیید و هیچ چیز را نمیتوانید پوشیده نگه دارید.» حسن بصری گفت: «مؤمن در همه حال نفس خود را محاسبه میکند، چرا، به چه منظوری این کار را کردی؟ چرا، به چه منظور میخوری؟ و برای چه مینوشی؟». [۳٧۳]
قتاده دربارهی فرمودهی خدا: ﴿وَكَانَ أَمۡرُهُۥ فُرُطٗا﴾[الكهف: ۲۸] «کارش به تباهی کشید» گفت: «نفس خود را هدر داد و زیان کرد» اموالش را نگه میدارد و دینش را بر باد میدهد.
حسن گفت: انسان پیوسته سلامت و در خیر و امان خواهد بود تا زمانی که خود را پند دهد، و برای محاسبه همت کند. [۳٧۴]
هر انسان مسلمانی در قلب خود یک واعظ دارد که هرگاه بخواهد در حرامی را باز کند و وارد شود، به او میگوید: «وای بر تو، باز نکن، اگر آن را باز کنی به آن وارد میشوی، پرده را از روی در حرام کنار نزن، اگر نگاه کنی به سوی آن کشیده میشوی، وای بر تو باز نکن، اگر باز کنی به آن وارد میشوی». [۳٧۵]
میمون بن مهران گوید: «نفس مانند شریکِ خیانتپیشه است، اگر آن را محاسبه نکنی، دار و ندارت را به یغما میبرد».
محاسبه در هنگام آسودگی نسبت به زمان سختی و تنگنا آسان است، خداوند رحمت میکند بندهیی را که به نفسش بگوید تو فلان کار را کردی؟ تو بودی چنین رفتار کردی! این گونه بازخواست به خاطر اشتباهها و گناهان است، بازخواست و محاسبه به خاطر نیتها مانند اینکه بگویید منظورت از این کار، خوردن و نوشیدن چه بود؟
[۳۶۱] هناد در الزهد (۲/۵۸۰) به شمارهی (۱۲۲۸) این سخن را آورده است. [۳۶۲] شایستهتر آن بود که پیامبر ج را استثنا میکرد. و این گونه سخن گفتن از چنان شخصیتی بعید مینماید، لذا باید با دیدهی تردید به چنین روایتهایی نگاه کرد.(م) [۳۶۳] ابن ابی شیبه در کتابش (٧/۱۸۸) به شماره ی(۳۵۲۰٩)، ابن مبارک در الزهد (۱/۱۰۳) به شمارهی (۳۰٧)، ابونعیم در حلیة الاولیاء (۲/۱۵٧) ومزی در تهذیب الکمال (۳۱/۵۳۱) به شمارهی (۶٩۱٧) روایت کردهاند، ابن جوزی در صفة الصفوة (۳/۲۳۴) آن را آورده است. [۳۶۴] در مقام عبرت و توجه به دل که مبادا دچار غرور شود. (م). [۳۶۵] مالک در موطا (۲/٩٩۲) به شمارهی (۱۸۰۰) احمد در الزهد (۱/۱۱۵) و ابن سعد در طبقات کبری (۳/۲٩۲) روایت کردهاند. [۳۶۶] احمد در الزهد (۱/۲۸۱) روایت کرده است. [۳۶٧] ابونعیم در حلیة الاولیاء (۴/۲۱۱) روایت کرده است. [۳۶۸] ن. ک: اغاثة اللهفان، ۱/٧۴. [۳۶٩] صحیح است: ابوداود (۲۱۱) بخش النکاح، باب فی خطبه النکاح، نسائی (۱۴۰۴) بخش الجمعة، باب کیفیة الخطبة، دارمی (۲۲۰۲) بخش النکاح، باب فی خطبة النکاح، و احمد در مسند (۳٧۱۲) روایت کردهاند، شیخ البانی در صحیح سنن ابوداود آن را تصحیح کرده است. [۳٧۰. ] احمد در الزهد، ۱/۲۸۱ این سخن را نقل کرده است. [۳٧۱] صحیح است: بخاری (۶۵۳۶) بخش الرقاق، باب من نوقش الحسابَ عُذِّبَ و مسلم (۲۸٧۶) بخش الجنة و صفة نعیمها و أهلها، باب اثبات الحساب روایت کردهاند. [۳٧۲] ترمذی (۲۴۵٩) بخش صفة القیامة و الرقائق و الورع، نقل کرده و آن را نیک دانسته است. ابن ابی شیبه (٧/٩۶) به شمارهی (۳۴۴۵٩) وابن مبارک در الزهد (۱/۱۰۳) به شماره ی (۳۰۶) آن را آوردهاند. [۳٧۳] احمد در الزهد (۱/۲۸۱) نقل کرده است. [۳٧۴] ابن مبارک در الزهد (۱/۳۸٩) به شمارهی (۱۱۰۳) و ابونعیم در حلیة الاولیاء (۲/۱۴۶) نقل کرده است. [۳٧۵] صحیح است: ترمذی (۲۸۵٩) بخش الأمثال، باب ما جاء فی مثل الله لعباده، و احمد در مسند (۱٧۱۸۲) آوردهاند. البانی در صحیح الجامع (۳۸۸٧) آن را صحیح دانسته است.