تعریف توکل
توکل در لغت اعتماد، واگذاری و سپردن امور به کس دیگری است. «وكل فلان فلاناً»: «یعنی به او تکیه کرد و کار را به او محول کرد.» به عبارت دیگر توکل یعنی اظهار ناتوانی و تکیه کردن به غیر.
این لفظ در قرآن کریم با صیغههای مفرد، جمع، ماضی، مضارع و امر چهل و دو بار و همه به معنای تکیه و اعتماد به خدا و تفویض امور به او آمده است.از این ریشه واژهی تکلان در حدیث نیز آمده است: «و هذا الجهدُ وعلیك التكلان»:«این تلاش ما و بر تو توکل میکنیم». [۲٩٧]همچنین: «الله المستعانُ اللهم صبراً و علی الله التكلان»:«خداست یاریگر، خدایا شکیبایی به ما ارزانی دار و بر تو توکل میکنیم». [۲٩۸]
از این ریشه «وکالة» نیز به کار میرود. وکیل کسی است که کارهای دیگری را به عهده میگیرد. او را وکیل مینامند چون موکل انجام کارهایش را به او سپرده است.
از دیدگاه ابن قیم از وکالت دو منظور اراده میشود:
نخست: توکیل که عبارت است از واگذاری اختیار به کسی و سپردن امور به او.
دوم: توکل یعنی تصرف از طریق تکیه به موکل که این کاربرد دو جانبه است از یک سو خدا بنده را در نگهداری آن چه به او داده وکیل میکند و از دیگر سو بنده خدا را وکیل میکند و به او اعتماد و تکیه میکند. [۲٩٩]
وکالت پروردگار درحق بنده چنین است: ﴿أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ ءَاتَيۡنَٰهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحُكۡمَ وَٱلنُّبُوَّةَۚ فَإِن يَكۡفُرۡ بِهَا هَٰٓؤُلَآءِ فَقَدۡ وَكَّلۡنَا بِهَا قَوۡمٗا لَّيۡسُواْ بِهَا بِكَٰفِرِينَ٨٩﴾[الأنعام: ۸٩] «اگر نسبت به آن کفر ورزند گروهی را برآنها گماریم که انکارش نکنند» قتاده گفت: هجده پیامبری که پیش از این آیه نام بردهایم بر آن وکیل کردیم.
ابورجا عطاردی گفت: اگر اهل زمین به آن کافر شوند ما اهل آسمان- ملایکه- را بر آن وکیل کردیم.ابن عباس و مجاهد بر این نظرند آنها انصار یعنی اهالی مدینه هستند. درست این است که منظور کسانی است که در ایمان، دعوت و جهاد و پیروزی به آن اقدام کردند.خدا اینها را بر آن وکیل کرد.
بنابراین خدا کسانی را برای دعوت و دین وکیل میکند تا امر دعوت را به انجام برسانند، ازآن پشتیبانی کنند، بگسترانند و از بهر آن جهاد کنند. هر چند گروهی بروند گروهی دیگر این وظیفه را به عهده میگیرند. مانند خوابی است که وقتی معتزله علیه امام احمد به پا خاستند، دیده شد او را زندانی کردند، شکنجه دادند و از حدیث گفتن باز داشتند، حقوقش قطع شد. چنین بود که موقعیت ابن ابی دؤاد اهل بدعت بالا گرفت. گویند کسی پیامبر ج را به خواب دید که این آیه را خواند: ﴿فَإِن يَكۡفُرۡ بِهَا هَٰٓؤُلَآءِ﴾و در این حال به احمد بنابی داود معتزلی اشاره میکرد، و سپس خواند: ﴿فَقَدۡ وَكَّلۡنَا بِهَا﴾وبه امام احمد اشاره کرد. این از جمله رؤیاهای سودمند است.
آیا درست است بگوییم خدا یکی ازبندگانش را وکالت داده یا میدهد؟ در پاسخ باید گفت چنان چه دین را بر پای دارد، آری، آیا درست است بگویند: فلانی وکیل خداست؟ خیر. زیرا وکیل کسی است که به نیابت از موکل خود عمل میکند، و خدا هیچ نایبی ندارد و هیچکس جانشین او نمیشود، بلکه او جانشین بندگانش میشود، چنانکه پیامبر فرمود: «اللهم أنتَ الصّاحبُ فی السفرَ و الخلیفةُ فی الأهل»:«خدایا در مسافرت تو همراه و در خانواده تو جانشین هستی». [۳۰۰]یعنی به جای بنده امور خانواده و اموالش را که به جا گذاشته به عهده میگیرد. اما اینکه بنده پروردگار را وکیل کند با واگذاری امور به او و برکناری خود از عمل است. لذا گفتهاند توکل عبارت است از عزل خود از ربوبیت و پرداختن به عبودیت الله.
اینکه پروردگار وکیل بنده باشد بدین معناست که او را بسنده است و امور و منافع او را به انجام میرساند. بنابراین وکالت پروردگار بر امور بنده، سفارش، عبادت و احسان است نه از روی نیاز، بلکه از روی منت و وابستگیشان به او. «حسبنا الله و نعم الوكیل»او ما را بس است و تنها خداست که همگان را بسنده است و هر بدی و شری را دور میکند.
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ حَسۡبُكَ ٱللَّهُ وَمَنِ ٱتَّبَعَكَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ٦٤﴾[الأنفال: ۶۴] «ای پیامبر! خدا و مؤمنانی که از تو پیروی میکنند برایت کافی است».
[۲٩٧] ضعیف است، ترمذی (۳۴۱٩) بخش الدعوات روایت کرده و گفته حدیث غریبی است. البانی درصحیح الجامع (۱۱٩۴) آن را ضعیف دانسته است. [۲٩۸] صحیح است: احمد (۱٩۱۴۶)، بخاری (۳۶٩۳) بخش المناقب، باب مناقب عمر بن خطاب، و مسلم (۲۴۰۳) بخش فضائل الصحابه، باب من فضائل عثمان بن عفان روایت کردهاند. لفظ حدیث در این جا از احمد است. [۲٩٩] ن. ک: مدارج السالکین: ۲/۱۲۶. [۳۰۰] صحیح است: مسلم (۱۳۴۲) بخش الحج، باب مایقول إذا رکب الی سفر الحج و غیره.