ورع در لغت
از مادهی «وَرعَ یَرع» به معنای کنترل و انقباض است، به پاکدامنی و عفت نیز گفته میشود، که عبارت است از کنترل نفس از هر چیز ناشایست، میگویند: «تورّعَ» یعنی پرهیز کرد، از این منظر ورع هممعنای تقوی است.
اما در اصطلاح شرعی: ورع عبارت است از خودداری کردن از آن چه در انسان شک ایجاد میکند، دوری از هر چه که مذمت و عیب به دنبال داشته باشد، پرداختن به آن مورد اطمینان است، واداشتن نفس به احتیاط و پرهیزاز شبههها.
شیخ الاسلام ابن تیمیه دربارهی ورع میگوید: «دوری از آن چه از عاقبتش میترسید: که یا به حرام بودنش واقفید یا مشکوک، ضرر و زیان پرهیز از آن کمتر از انجام آن است. این قید در موارد شک بسیار مهم است». [۴۴۵]
ابن قیم چنین ورع را تعریف میکند: «پرهیز از آن چه ترس زیانبخشی در آخرت از آن میرود». [۴۴۶]ازجمله منازل ﴿إِيَّاكَ نَعۡبُدُ وَإِيَّاكَ نَسۡتَعِينُ٥﴾[الفاتحة: ۵] «تنها تو را میپرستیم و تنها از تو کمک میخواهم» ورع است. خداوند فرمود: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلرُّسُلُ كُلُواْ مِنَ ٱلطَّيِّبَٰتِ وَٱعۡمَلُواْ صَٰلِحًاۖ إِنِّي بِمَا تَعۡمَلُونَ عَلِيمٞ٥١﴾[المؤمنون: ۵۱] «ای رسولان ازپاکیزهها بخورید و کارهای شایسته انجام دهید که من به آنچه انجام میدهید آگاهم». در جایی دیگر فرمود: ﴿وَثِيَابَكَ فَطَهِّرۡ٤﴾[المدثر: ۴] «و لباست را پاکیزهدار» یعنی نفس و درونت را از گناه پاک بگردان، «ثوب» یا لباس کنایه از نفس است، چنانکه گروهی از محققان حوزهی تفسیر گفتهاند.
غیلان ثقفی میگوید: «بحمدالله من نه لباس ناپاکی پوشیدهام و نه نقاب دورویی بر چهره دارم!». [۴۴٧]
بیگمان پاکسازی نفس از شوائب و لکههای ناپاک در شرع و دین سفارش شده و مورد تأکید قرار گرفته است، و اعمال و اخلاق با آن صلاح مییابد. ورع تیرگیها و ناپاکیهای قلب را میزداید، آن گونه که آب ناپاکی و کثافت لباس را از بین میبرد. لباس وقلب تناسب آشکاری به هم دارند.
پیامبر ج در سخنی گزیده ورع را معنی کرده است: «مِِِن حُسن إسلام المرء تَركهُ ما لایَعنیه»:«از جمله نشانه های کمال دین در انسان این است که از هر چه به او مربوط نمیشود، دوری کند». [۴۴۸]این سخن کامل و مفید همه چیز را در بر میگیرد: دوری از هر چه که به انسان مربوط نمیشود، از جمله سخن گفتن، نگاه کردن، گوش دادن، رفتن، اندیشه و دیگر رفتارهای آشکار و نهان.
ابراهیم ورع را «پرهیز از هر گونه شبهه، رها کردن چیزهای اضافی و زاید و هر آن چه که ارتباطی به ما ندارد» میداند.
این سخن با استناد خطاب به ابوهریره رایت شده است: «یا أباهریرة كن ورعاً تكن أعبدَ الناس»:«ای ابوهریره ورع داشته باش، تاعابدترین مردمان باشی». [۴۴٩]
انسان تا آن چه را که به ظاهر ممنوعیتی ندارد، از ترس اینکه ایرادی داشته باشد، رها نکند به تقوای حقیقی نمیرسد. [۴۵۰]
برخی از پیشینیان میگفتند: «ما هفتاد مورد حلال را ازترس دامنگیر شدن به چیزهای حرام رها میکردیم». [۴۵۱]
[۴۴۵]ن. ک: مجموع الفتاوی (۱۰/۵۱۲) از شیخ الاسلام ابن تیمیه. [۴۴۶] ن. ک: الفوائد: ۱۱۸. [۴۴٧] ابن عبدالبر در التمهید (۲۲/۲۳۶) و ابن جریر طبری در تفسیرش (۲٩/۱۴۵) ازغیلان ثقفی روایت کردهاند. [۴۴۸] صحیح است: ترمذی (۲۳۱٧) بخش الزهد، باب فیمن تکلم بکلمة یضحک بها الناس، ابن ماجه (۳٩٧۶) بخش الفتن، باب کف اللسان فی الفتنة، مالک در موطا (۱۶٧۲) بخش الجامع، باب ما جاء فی حسن الخلق، و امام احمد (۱٧۳۴) در مسند روایت کردهاند. البانی در صحیح الجامع (۵٩۱۱) آن را صحیح دانسته است. [۴۴٩] با درجهی نیکو، ابن ماجه – که لفظ از اوست- (۴۲۱٧) بخش الزهد، باب الورع و التقوی، و ترمذی مضمون آن را (۲۳۰۵) بخش الزهد، روایت کردهاند، البانی در صحیح الجامع به شماره ی (٧۸۳۳) آن را نیکو دانسته است. [۴۵۰] روایت ضعیف است ترمذی (۲۴۵۱) بخش صفة القیامة و الرقائق و الورع، باب ما جاء فی صفة أوانی الحوض، ابن ماجه (۴۲۱۵) بخش الزهد، باب الورع و التقوی، و طبرانی در الکبیر (۱٧/۱۶۸) به شمارهی (۴۴۶) روایت کردهاند البانی در صحیح الجامع (۶۳۲۰) آن را ضعیف دانسته است. [۴۵۱] عبدالرزاق در کتابش (۸/۱۵۲) به شمارهی (۱۴۴۸۳) و دیلمی در الفردوس (۱/۱٩۶) به شمارهی (٧۳۸) و ابن رجب در جامع العلوم و الحکم (۱/٧۴) روایت کردهاند.