ترس از خدا و ترس از عذابش
ترس از خدا به دو مسألهی مهم مربوط میشود:
نخست ترس از عذابش و دوم ترس از خودش (یعنی از الله).
در حالی که مردم عامی بیشتر به ترس از آتش گرایش دارند، اما اهل علم و دانایی پیش از اینکه از آتش بترسند از خدا میترسند. زیرا عامهی مردم چه بسا درک و داناییشان اندک و ساده است. لذا گاهی از کل مسأله جز عذاب آتش را به یاد نمیآورند، سوخته شدن، زنجیر و بندها را به یاد میآورند، گاهی حتی به این هم نمیرسد، نمیدانند که ترس از خدا مقدم بر ترس از آتش اوست، که خوفی بزرگتر و مهمتر است.
از همین روی ابن قدامه دربارهی دو جایگاه خوف گفته است:
«جایگاه نخست: ترس از عذاب الهی که ترس عامهی مردم است، این گونه ترس با ایمان به بهشت و جهنم و پاداش طاعت و گناه بودنشان حاصل میآید».این سخن کاستن از اهمیت جهنم نیست، بلکه ترس از آن واجب است.
اما جایگاه دوم: ترس از خودالله است. این ترس دانشمندان و عرفا است، زیرا آنها را سه کلمه بس است ﴿وَيُحَذِّرُكُمُ ٱللَّهُ نَفۡسَهُۥ﴾[آل عمران: ٢٨] «خداوند شما را از خودش برحذر میدارد» این کفایت میکند. به همین سبب پیامبر ج فرموده است: «أنا أعرفُهم بالله و أَشدُّهم له خشیةً»:«من بهتر از همهی آنها خدا را میشناسم و بیشتر از همه از خدا میترسم». [٩٩]
خداوند نیز فرموده است: ﴿إِنَّمَا يَخۡشَى ٱللَّهَ مِنۡ عِبَادِهِ ٱلۡعُلَمَٰٓؤُاْ﴾[فاطر: ٢٨] «در میان بندگان خدا تنها دانشمندان از او میترسند». زیرا وقتی شناختشان نسبت به پروردگار، نامه و صفتهایش کامل شود، خوف در درونشان پدید میآید، و بر دل تاثیر میکند، و آنگاه با این کارها در اندامهای بدنشان نمایان میشود. [۱۰۰]
۵- از چیزهای که ایجاد خوف میکند این است که بنگرید چه کسانی رستگار شدهاند و آن گاه ویژگیهای رستگاران را با خود بسنجید، آیا با آن مطابقت دارید یا خیر؟ مانند: خداوند فرمود: ﴿وَإِنِّي لَغَفَّارٞ لِّمَن تَابَ وَءَامَنَ وَعَمِلَ صَٰلِحٗا ثُمَّ ٱهۡتَدَىٰ ٨٢﴾[طه: ٨٢] «من نسبت به کسانی که توبه کنند، ایمان داشته باشند، کار نیک انجام دهند و هدایت گردند، بخشندهام».
خداوند در این آیه یادآوری میکند که بخشش چهار شرط دارد، اما چند نفر از ما این شرطها را داریم؟ پیداست که هر یک به ناچار در هرکدام از این شرطها نقصی دارد.
از این چهار شرط نخستین آن توبه است. بعد ایمان، کار نیک و بالاخره هدایت. چنانکه در سورهی عصر هست آنجا که خداوند سوگند یاد کرده که مردم به روشنی در زیان به سر میبرند. اما گروهی را از آن ها جدا کرده، بدین شکل ﴿إِلَّا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ وَتَوَاصَوۡاْ بِٱلۡحَقِّ وَتَوَاصَوۡاْ بِٱلصَّبۡرِ ٣﴾[العصر: ٣] «جز آنها که ایمان آوردند، کار نیک کردهاند یکدیگر را به راستی و شکیبایی سفارش کردهاند».
خداوند در این سوره برای رهایی از زیانمندی چهار شرط گذاشته است. اکنون جا دارد بپرسیم چند نفر از ما این شرایط را احراز کردهایم؟
در این آیه نیز: ﴿وَلَوۡ شِئۡنَا لَأٓتَيۡنَا كُلَّ نَفۡسٍ هُدَىٰهَا وَلَٰكِنۡ حَقَّ ٱلۡقَوۡلُ مِنِّي لَأَمۡلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ ٱلۡجِنَّةِ وَٱلنَّاسِ أَجۡمَعِينَ ١٣﴾[السجدة: ١٣] «اگر اراده میکردیم همه کس را هدایت مینمودیم، اما این وعدهی من حق است که جهنم را از جن و انس پر خواهم کرد». این آیه ایجاد خوف میکند چرا که خداوند سوگند یاد کرده که جهنم را پر میکند.
با این آیه دل ایمان دار به حقیقت فرو میریزد که میفرماید: ﴿وَإِن مِّنكُمۡ إِلَّا وَارِدُهَاۚ كَانَ عَلَىٰ رَبِّكَ حَتۡمٗا مَّقۡضِيّٗا ٧١﴾[مریم: ٧١] «همهی شما بیگمان به آن وارد میشوید، این وعده از جانب پروردگارت اجرا خواهد شد».
به شخص گفتند: چرا گریه میکنی؟ گفت: چون به یقین میدانم که وارد جهنم میشوم، اما یقین ندارم که از آن رهایی یابم.
همچنین در مسألهی قبول خداوند میگوید: ﴿إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ ٱللَّهُ مِنَ ٱلۡمُتَّقِينَ﴾[المائدة: ٢٧] «خداوند تنها از پرهیزکاران میپذیرد». اما چند نفر از ما از شمار پرهیزکاران هستیم تا کارهایمان مقبول افتد؟!
وقتی خوف برای بنده حاصل شود، مرحلهی بعدی تلاش برای به دست آوردن اسباب رهایی است یعنی توبه، ایمان، عمل صالح، هدایت و سفارش به درستی و شکیبایی با تقوا، این است حد مطلوب.
۶- از دیگر موارد، اندیشه در سخن خدای و پیامبر و تفکر در سیرهی اوست، چون او پیشوای پرهیزکاران و صاحبان خوف است و بیشتر از همهی مردم از پروردگار جهانیان میترسید. وقتی مسلمان در سخن خدا و سیرهی پیامبر ج و روش او اندیشه کند، دلش مواردی ازصفات جلال و عظمت و بزرگی خدا، و خشم وانتقام و خشنودی او را مشاهده میکند و میبیند چه مجازاتهایی برای ملتهای پیشین اجرا کرده و آنها را به عذاب خود گرفتار ساخته است- و عذاب پروردگار سخت و بس دردناک است- و ببیند پیامبران و ملایکه و نیکوکاران چگونه خوف خدا را در دل داشتهاند.
برای آدمی در زندگی دنیا و آخرتش هیچ چیز نزدیکتر به نجاتش و سودمندتر از تفکر در قرآن و اندیشهی دراز مدت در آن، و معنای آیههای آن کتاب گرانمایه نیست. معانی آن پیوسته بندگان را با وعدهی نیک به سوی پروردگارشان بر میانگیزاند، و با هشدار او از عذاب ناگوار آنها را برحذر میدارد و میترساند و آنها را به آمادگی و سبکباری برای روزی بس سخت تشویق میکند. این سخن از ابن قیم است. [۱۰۱]
ابن جوزی میگوید: «به خدا اگر مؤمن خردمندی سورهی حدید، آخر سورهی حشر و آیۀ الکرسی و سورهی اخلاص را با تفکر و اندیشه بخواند، از ترس خدا دلش پاره میشود و عقلش از عظمتش حیران».
٧- علاوه بر این از جمله مورادی که خوف از خدا را ایجاد میکند تفکر در عظمت خداست. هرکس به درستی در این مورد بیندیشد، ناگزیر از او میترسد، چرا که تفکر او را بر صفات و کبریایی خدا میآگاهاند. هرکس از اعماق دل شاهد عظمت و کبریای خدا باشد میزان این هشدار او را در مییابد که میفرماید: ﴿وَيُحَذِّرُكُمُ ٱللَّهُ نَفۡسَهُۥ﴾[آل عمران: ٢٨] «خداوند شما را از خودش برحذر میدارد». یعنی از او بترسید و به آن چه از صفات و نامها و عدالت خود که بر شما آشکار ساخته است، پروای او را داشته باشید.
خداوند خود دربارهی عظمتش میفرماید: ﴿وَمَا قَدَرُواْ ٱللَّهَ حَقَّ قَدۡرِهِۦ وَٱلۡأَرۡضُ جَمِيعٗا قَبۡضَتُهُۥ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ وَٱلسَّمَٰوَٰتُ مَطۡوِيَّٰتُۢ بِيَمِينِهِۦۚ﴾[الزمر: ٦٧] «آنها چنانکه شایسته است خداوند را نشناختهاند، روز قیامت زمین در دست اوست و آسمانهای به هم پیچیده در اختیار قدرت اوست». در حدیث نیز آمد ه است: «یُمجّد الربُّ نفسَه: أنا الجبارُ أنا الملك أنا المتكبر أنا العزیز أنا الكریم»:«پروردگار خودش را ستایش میکند: منم جبار، منم فرمانراو، منم صاحب بزرگی و منم توانای باعزت، منم بخشندهی بیمنت...» پیامبر ج این سخن را بر منبر در شرح سخن خداوند فرمود. راوی میگوید: منبر رسول خدا را تکان داد، به گونهیی که ما فکر کردیم میافتد. [۱۰۲]
پیامبر ج بر منبر در آن حال چنین گفت: «جبار آسمانها و زمینش را با دستش میگیرد- در این حال دستش را گرفت، مشت میکرد و باز میکرد- منم جبار، کجایند ستمکاران و جباران و کجایند خودپسندان؟» پیامبر به راست و چپ مایل میشد، راوی میگوید: دیدم منبر از پایینِ پایین تکان میخرود، تا جایی که گفتم: پیامبر خدا را میاندازد!! [۱۰۳]
همچنین در حدیث آمده است: «ما السّمواتُ السِّیُع فی الكرسی إلّا كحلقةٍ ملقاة بأرض فلاة و فضلُ العرش علی الكرسی كفضل الفلاة علی تلك الحلقة»: «آسمانهای هفتگانه در میان کرسی مانند حلقهیی است که در بیابانی افتاده باشد، بزرگی و برتری عرش بر کرسی همانند برتری و بزرگی آن بیابان در مقایسه با آن حلقه است». [۱۰۴]چون انسان بزرگی خدا را بشناسد آن ترس برای او پدید میآید.
سوم: اندیشه در مرگ و سختی آن و اینکه هیچ راه گریزی از آن نیست، و اینکه وعدهی مرگ بدون هیچ گونه شک و گمانی میآید، در روز یا شب، زمستان یا تابستان، این مرگ ناچار باید فرا رسد چون خدا میفرمایید:
﴿قُلۡ إِنَّ ٱلۡمَوۡتَ ٱلَّذِي تَفِرُّونَ مِنۡهُ فَإِنَّهُۥ مُلَٰقِيكُمۡ﴾[الجمعة: ٨].
«بگو این مرگی که از آن میگریزید، حتماً شما را در مییابد» معروف است که آدمی چون از چیزی بگریزد آن چیز پشت سرش قرار میگیرد، امِا دِر مورد مرگ قضیه به این آسانی نیست، فرق میکند، او از مرگ فرار میکند و حال آنکه مرگ در پیشاپیش اوست، چنانکه از آن میگریزد و نمیداند از همان سمت به سویش میآید!
با این شرح یاد مرگ خوف از خدا را به بار میآورد. پیامبر ج هم فرموده:
«أكثِروا مِن ذكرِ هاذِمِِِ اللذاتِ: الموت، فإنَّه لم یَذكرُه أحد فِی ضیقٍ من العیشِ إلّا وسَّعَهُ علیه، ولاذَكرهُ فی سعةٍ إلا ضیَّقَها علیه».
«زیاد به یاد چیزی باشید که زود لذتها را قطع میکند. یعنی مرگ. چرا که هرکس در تنگنایی از زندگی آن را یاد کند برایش گشایش ایجاد میکند و هرکس در فراخی به یاد آن باشد. آن فراخی را بر او تنگ میگرداند». [۱۰۵]
ابوالعتاهیه گوید:
ألا رُبَّ ذی أجلٍ قدحضر
كثیر التمنی قلیل الحذَر
إذا هزَّ فی المـشی أعـطافَهُ
تَعرّفتَ من منكبیه البطَر
یُؤمّـل أكـثرَ مِـن عـمـره
و یزدادُ یومـاً بـیـومٍ أشَر
هان! چه بسا آدمی که مرگش فر رسیده، و حال آنکه او آرزوهای زیادی دارد و ترسی اندک. چون در راه رفتن خود شانههایش را تکان میدهد و بالا میاندازد، غرور و تکبر را از رفتارش تشخیص میدهید. امید دارد بیشتر زندگی کند و هر روزی را با روزی بدتر بر عمر خود میافزاید.
چهارم: اندیشه در پس از مرگ، در قبر و خطرهای آن. پیامبر ج فرمود:
«كنتُ قد نهیتُكم عَن زیارةِ القبورِ، ألا فَزوروها، فإنّه یُرقُّ القلبَ و تدمعُ العینَ و تذكر الآخرة و لاتقولوا هُجراً».
«پیشتر شما را از رفتن به قبرستان بازداشتم، اما اکنون میگویم: به آنجا بروید، چرا که با این کار دل نازل میگردد و چشم اشک میریزد، و انسان را به یاد آخرت میاندازد و سخنهای بیهوده بر زبان نرانید». [۱۰۶]
از براء نقل شده که ما در تشییع جنازهیی با پیامبر بودیم، بر کنارهی قبر نشست، آن قدر گریه کرد که زمین خیس شد، سپس گفت: «یا إخوانی! لمِثلِ هذا فَأَعِدُّوا»:«ای برادران! برای چنین چیزی آماده باشید». [۱۰٧]
آدمی آن گاه که به رستاخیز و وحشتهای آن میرسد و برانگیخته شدن و برخاستن تحقق مییابد، باید در سختیهای پس از برانگیخته شدن تا ذبح شدن مرگ، بیندیشد. یادآوری مینماید که روز قیامت مرگ سربریده میشود ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ ٱتَّقُواْ رَبَّكُمۡ وَٱخۡشَوۡاْ يَوۡمٗا لَّا يَجۡزِي وَالِدٌ عَن وَلَدِهِۦ وَلَا مَوۡلُودٌ هُوَ جَازٍ عَن وَالِدِهِۦ شَيًۡٔاۚ إِنَّ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقّٞۖ فَلَا تَغُرَّنَّكُمُ ٱلۡحَيَوٰةُ ٱلدُّنۡيَا وَلَا يَغُرَّنَّكُم بِٱللَّهِ ٱلۡغَرُورُ ٣٣﴾[لقمان: ٣٣].
«ای مردم تقوای پروردگار خود را پیشه کنید و از روزی بترسید که هیچ پدری به جای پسر مجازات نمیشود وهیچ فرزندی کیفر پدر را به عهده نمیگیرد. [و بدانید] که وعدهی خدا حق است. زندگی دنیا شما را فریفته نکند و شیطان فریبکار شما را نسبت به خدا مغرور نکند».
خداوند مردم را به تقوای خود به انجام دستورهایش وپرهیز از نواهی امر میکند وبه آنها یادآوری میکند که از روز رستاخیز بترسند، روز سختی که هرکس به فکر خویش است. بنابراین توجه به این روز ترسانگیز و اهمیت دادن بنده به آن باعث رشد مراقبت او نسبت به پروردگار و خشیت داشتن از او میشود.
ششم: چون جهنمیان وارد آتش شوند، چه خطرهای و ترسهایی در آن میبینند؟ سختی عذاب آتش و اهمیت آن و آن چه خدا برای مشرکان و نافرمانان آماده کرده است. پس انسان باید در ترسها و خطرهای آتش اندیشه کند، آن را در ذهن خود تکرار و در دلش حاضر گرداند. این، خوف از خدا و از آتش که عذاب اوست، برای بنده فراهم میکند. ﴿إِنَّهَا لَإِحۡدَى ٱلۡكُبَرِ ٣٥﴾[المدثر: ٣٥] «این یکی از بزرگترین نشانههاست» بزرگترین هشدار است، نشانهیی ترساننده، پرخطر و بس بزرگ است، بزرگترین مصیبت است. حسن گوید: «آفریدگان هرگز به چیزی زشتتر و سختتر از این هشدار داده نشدهاند».
و كیفَ قَرّت لِأهل العَلم أَعیُنهم
أَو استلذُّوا لذیذَ النومِ أَو هَجَعُوا
وَ المـوتُ یُنـذرُهم جهراً عـلانیـةً
لَو كان لِلقوم أَسماعٌ لقَد سمـعُوا
وَ الـنارُ ضاحــیةٌ لابدَّ مـوردُهـم
و لیسَ یَدرُونَ مَن یَنجو و مَن یَقعُ
أَفـی الجـنانِ و فـوزٌ لـا انقطاعَ له
أَم الجــحیم فَلاتبقَــی و لا تــدعُ
لیـنفع العـلمُ قبـلَ المـوتِ عالمَـه
قَد سأل قومٌ بها الرُّجعی فما رجعُوا
چگونه چشمان اهل علم روشن میگردد، یا خوابی را خوش میدانند یا شبی را آرام میگیرند. در حالی که مرگ آشکارا آنها را هشدار میدهد. اگر مردم گوش شنوا داشتند حتماً میشنیدند. و آتش هم آشکار است و بیگمان وارد آن میشوند. و نمیدانند چه کسی رهایی مییابد یا چه کسی در آن میافتد. آیا در بهشت هستند که یک پیروزی بیپایان است، یا در جهنم که نه باقی میگذارد و نه رها میکند. دانش باید پیش از مرگ به دانشمند سود برساند. گروهی خواستار بازگشت شدند. اما هرگز برنگشتند.
هفتم: از دیگر عوامل ایجاد خوف اندیشیدن بنده در گناهان خود است. اینکه او آن را فراموش کرده، ولی خداوند آنها را برشمرده و ثبت کرده و به او نشان میدهد و از او بازخواست میکند، نه گناه کوچک وانهاده است و نه گناه بزرگ را ، بلکه همه را آورده است اینکه خداوند ممکن است در سرای فانی نعمتهایی به او بدهد به صورت تدریجی- هر چند نافرمان باشد- تا بیشتر در نافرمانی بیفتد، او گمان میکند خداوند از او راضی است، میگوید: اگر خشنود نبود به من نعمت ارزانی نمیداشت. ﴿وَلَئِن رُّجِعۡتُ إِلَىٰ رَبِّيٓ إِنَّ لِي عِندَهُۥ لَلۡحُسۡنَىٰ﴾[فصلت: ٥٠] «اگر به پیش پروردگارم باز گردم حتماً به او گمان نیک دارم». ﴿وَلَئِن رُّدِدتُّ إِلَىٰ رَبِّي لَأَجِدَنَّ خَيۡرٗا مِّنۡهَا مُنقَلَبٗا﴾[الکهف: ٣٦] «اگر به سوی پروردگارم باز گردانده شوم جایگاهی بهتر از این جا خواهم یافت» چنانکه صاحب آن دو باغ معروف که در این سوره آمده میگوید: ﴿وَمَآ أَظُنُّ ٱلسَّاعَةَ قَآئِمَةٗ﴾[الکهف: ٣٦] «گمان نمیکنم قیامتی برپا گردد» تا اینکه به ناگاه عذاب فرا میرسد وآنها سرگردانند».
هشتم: همچنین تفکر در عاقبت گناهان کوچک و ناچیز که مردم آن را بیمقدار میدانند، میتواند باعث ایجاد خوف باشد. پیامبر ج آن را نمایان ساخته است: «[مثلها] بِقومٍ نَزلوا بطنَ وادٍ، فجاء ذا بعودٍ و جاء ذا یعودٍ، حتی جمعُوا ما أَنضجوا به خبزَهم»:«مردمی که در درهیی فرود آمدند، هر یک چوبی آوردند تا مقداری جمع کردند و با آن نانشان را پختند». [۱۰۸]
پس پیوندی بین چوبها و برافروختن آتش وجود دارد، همچنان که میان گناهان و آن چه باعث سرخ شدن پوست نافرمانان میشود پیوندی هست.﴿كُلَّمَا نَضِجَتۡ جُلُودُهُم بَدَّلۡنَٰهُمۡ جُلُودًا غَيۡرَهَا لِيَذُوقُواْ ٱلۡعَذَابَ﴾[الانساء: ٥٦] «هر وقت پوستهایشان پخته گردد، پوستهای دیگری به آنها میدهیم تا به طور کامل عذاب را بچشند».
نهم: اینکه بنده بداند ممکن است با مرگ ناگهانی از توبه باز ماند، میتواند خوف را در او پدید آورد، یا به آشوبی گمراه کننده یا به تأخیر افتادن یا شبههها و اصرار بر گناه ازتوبه باز بماند، شبهه و شهوت و در آن زمان حسرت دردی را دوا نمیکند. «تا اینکه مرگ یکی از آنها فرا رسد گوید پروردگارا مرا برگردان تا شاید به جای آن چه وانهادهام کار نیکی انجام دهم». ﴿وَأَنذِرۡهُمۡ يَوۡمَ ٱلۡحَسۡرَةِ﴾[مریم: ٣٩] «آنها را از روز حسرت بترسان».
دهم: اندیشه در بدفرجامی، اگر شخص پایان ناخوشایندی داشته باشد چه خواهد شد؟...
﴿وَلَوۡ تَرَىٰٓ إِذۡ يَتَوَفَّى ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ يَضۡرِبُونَ وُجُوهَهُمۡ وَأَدۡبَٰرَهُمۡ وَذُوقُواْ عَذَابَ ٱلۡحَرِيقِ ٥٠﴾[الانفال: ٥٠].
«اگر ببینی هنگامی که ملایکه جان کافران را میستانند، روی و پشت آنها را میزنند و میگویند، عذاب آتش را بچشید». و اگر در خود فرشتهی مرگ بیندیشد که چگونه روح انسان تبهکار را میستاند و هر رگ و عصبی را قطع میکند، و چگونه در کفنی از آتش و موی جهنمی گذاشته میشوند... اگر انسان به اینها بیندیشد تسلیم میشود و از بدفرجامی میترسد و به خود میآید.
از این موراد زیاد شنیده و زیاد دیدهایم که چون سپیدهی روز یکی از آنها بدمد بر میخیزد، و چون خورشید روزهاش رو به غروب بنهد افطار میکند... به همین خاطر پیشینیان که سخت در خوف به سر میبردند، همیشه تا آخرین لحظهی زندگیشان در نگرانی و اضطراب بودند... میگفتند: تا دم واپسین از آزمایش خدا در امان نیستیم. آنها میدانستند خدا بین انسان و دلش حایل میشود و هر روز مشغول به کاری است. بالا میبرد، پایین میآورد، راه مینماید و از راه به در میکند. میدیدند که پیشوای راستین آنها ج با وجود جایگاه و مرتبهی مخصوص که داشت بیشتر از همه دعا میکرد، میگفت: «اللّهمَّ یا مقلب القلوب ثَبِّت قَلبی علی دیِنك»: «خد ایا ای دگرگون کنندهی دلها دلم را بر دینت استوار بدار».
از دیگر امور ارزشمند و یاریگر همنشینی با آدمهایی است که خوف وخشیت از خدا را در انسان بیدار میکنند، اما اینان چه کسانیاند؟ آنها نیکوکاران و دانشمندان پرهیزگارند.... ﴿وَٱصۡبِرۡ نَفۡسَكَ مَعَ ٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ رَبَّهُم بِٱلۡغَدَوٰةِ وَٱلۡعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجۡهَهُۥ﴾[الكهف: ٢٨].
«با آنان که شبانگاهان و صبحگاهان پروردگارشان را میخوانند و خشنودی او را میخواهند خود را شکیبا بدار». با اهل خشیت همنشین و همراه باش آنان که دلهای نرم و لطیفی دارند چنانکه چون یاد خدا بشنوند، دلشان به لرز در آید و بگریند. ﴿ثُمَّ تَلِينُ جُلُودُهُمۡ وَقُلُوبُهُمۡ إِلَىٰ ذِكۡرِ ٱللَّهِ﴾[الزمر: ٢٣] «آن گاه با یادآوری نام خدا پوست و دلشان آرام گیرد».
پس دنبال اینها بگردید، زندگی و احوالشان را بخوانید و همهی آنها را بجویید.
أهلُ الحدیت هُم أهل الرَّسولِ و إن
لم یَصحبُوا نفسه أنفاسَه صحبوا
اهل حدیث همان یاران پیامبرند، هرچند با خودش همراه و دوست نبودند، اما نفسهای او را همراهی کردند.
اگر در اطراف خود گروه نیکوکاران را نیافتند، شیوهی ترسندگان از خدا را دنبال کنید... امام احمد و ترس او از خدا... پیش از او نیز امثال ابن عباسس که در زیر چشمش دو خط بود مانند دو دام پوسیده، جای ریزش اشک بود... نیز عمر بن خطابس چند آیاتی از قرآن خواند، بیمار شد، چنانکه مردم به عیادتش رفتند.
- عایشهلچون در نمازش این آیه را میخواند: ﴿فَمَنَّ ٱللَّهُ عَلَيۡنَا وَوَقَىٰنَا عَذَابَ ٱلسَّمُومِ ٢٧﴾[الطور: ٢٧] «خداوند بر ما منت نهاد و ما را از عذاب ویرانگر حفظ کرد» گریه میکرد و ... گریه میکرد... پیش از او نیز پیامبر ج وقتی این آیه را میخواند: ﴿إِن تُعَذِّبۡهُمۡ فَإِنَّهُمۡ عِبَادُكَۖ وَإِن تَغۡفِرۡ لَهُمۡ فَإِنَّكَ أَنتَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ ١١٨﴾[المائدة: ١١٨] «اگر آنها را عذاب دهی بندگان تو هستند اگر هم ببخشایی تویی توانای حکیم». و آیات زیاد دیگری را وقتی میخواند چنان حالتی به او دست میداد.
- ابوبکرس زبانش را میگرفت و میگفت: «این است که مرا به جایگاههای خطرناک کشانده است». [۱۰٩]و «ای کاش من گیاهی بودم که خورده میشود». [۱۱۰]
- عمر بن خطابسمیگوید: «ای کاش من به جای این پر کاه بودم، کاش اصلاً چیزی نبودم، کاش مادرم مرا به دنیا نمیآورد». [۱۱۱]«اگر شتری بر کنارهی رودخانه فرات بمیرد، من میترسم پروردگار روز رستاخیز از من به خاطر آن باز خواست کند». [۱۱۲]
نیز میگوید: «اگر سروشی از آسمان ندا سر دهد، ای مردم، شما همه به بهشت میروید جز یک نفر، میترسم آن یک نفر من باشم»!!
- عثمان بن عفانس میگوید: «دوست دارم اگر بمیرم برانگیخته نشوم». [۱۱۳]در حالی که او شب را با یاد خدا وقرآن میگذراند، نسخهی قرآنش از زیادی خواندن پاره میشد، حتی وقتی شهید شد خونش بر قرآن ریخته شد.
- ابوعبیدهسگوید: «دوست داشتم قوچی میبودم که خانوادهام مرا ذبح میکردند و گوشتم را میخوردند و مثل سوپ سر میکشیدند». [۱۱۴]
- عمران بن حصین گوید: «کاش خاکستری بودم و باد مرا به هوا پخش میکرد». [۱۱۵]
- حذیفهسگوید: «دوست داشتم کسی در کنارم باشد، در را به رویم میبست، تا کسی بر من وارد نشود تا به خدا بپیوندم». [۱۱۶]
- عایشهلاین آیه را میخواند: «یا لیتَنی کنتُ نسیاً منسیاً»: «ای کاش فراموش میشدم». [۱۱٧]
- ابوهریرهسوقتی این حدیث را باز میگفت: «أَولُ ثلاثةٍ تُسعرُ بِهم النّارَ»:«اولین نفر از سه نفری که آتش جهنم با آنها روشن میشود» تا سه بار بیهوش میشد. [۱۱۸]
- علیسنیز میگوید: «من یاران محمد ج را دیدهام، امروز مانند آنها را نمیبینم، آنها صبحگاهان ژولیده و خاکآلود بودند، در پیشانی آنها آثاری مانند اثر زانوی شتر دیده میشد، چون شب را به سجود و قیام برای خدا گذرانده بودند- لذا در پوستشان نشانههایی پیدا میشد که خشن و زبر شده بود- کتاب پروردگارشان را میخواندند، گاهی پیشانی بر زمین مینهادند و گاه پهلو، صبح که میشد، همچنان خداوند را یاد میکردند، مانند درختی که در روزی طوفانی خم شود با نشاط و پرتحرک بودند، چشمانشان اشک میریخت چنانکه لباسهایشان خیس میشد، به خدا گویی مردم اکنون در غفلت فرو رفتهاند». [۱۱٩]
- عمر بن عبدالعزیز: گریه میکرد، گریه میکرد تا اینکه چشمانش فرو میماند و به خواب میرفت، سپس بیدار میشد، باز میگریست و میگریست. همسرش از او میخواست به خاطر اینکه خلیفهی مسلمانان شده است بیشتر از پیش بر او ببخشد، او میگفت: ﴿إِنِّيٓ أَخَافُ إِنۡ عَصَيۡتُ رَبِّي عَذَابَ يَوۡمٍ عَظِيمٖ﴾[الانعام: ١٥] «من اگر از فرمان خدا سرپیچی کنم از عذاب روزی سخت میترسم».با این آیه همسرش فاطمه نیز به گریه میافتاد و میگفت: «خدایا او را از آتش دور بدار».
انسان مسلمان نباید از شنیدن سخنان و خواندن کتابها دربارهی این نیکوکاران نخستین و یا معاصرین که اهل خوفاند، باز بماند.
- دوستان خدا آنان هستند که چون مردم آنها را ببینند خداوند را یاد میکنند.
إنَّ القریرة عینه عــبدُ
خَشیَ الإلهَ و عیشُهُ قصدُ
عبدٌ قلیلُ الَنوم مجتهداً
لِله كــلُّ فـــعالِه رشــدُ
نَزهَ عَنِ الدُّنیا و باطلِها
لا عرضَ یشغلُه و لانـقدُ
متــذلّلٌ لِلهِِ مـــرتـــقـــبٌ
مـا لــــیسَ مِن إیتانِه بـــدُّ
رفضَ الحیاةَ علی حلاوتــها
و اخـتارَ مـــا فـــیهِ الخلــدُ
فَاشدُد یدَیك و إن ظفرتَ بِهِ
ما العیشُ إلَّا القصدُ و الزهدُ
انسان شادمان دارای چشمانی مطیع است، از خدا میترسد ودر زندگی در مسیر خشنودی او تلاش میکند. بندهیی که خواب اندک دارد، برای خدا کار میکند، تمام کارهایش در راستای هدایت اوست. از دنیا و امور ناپایدار آن دوری گزیده، هیچ چیزی نیست که او را به خود مشغول بدارد. در برابر خدا فروتن و از او بیمناک است و منتظر چیزی است که بیگمان میآید. از زندگی با آن شیرینی رویگردان است، و چیزی را برگزیده که مایهی جاودانی است. پس اگر به چنین کسی دست یافتی ملازم او باش، زندگی همان تلاش و زهد است.
از جمله چیزهای مهم پدیدآورندهی خوف گوش دادن به موعظهها و برخی خطبهها است. انسان باید به پیش کسانی برود که موعظههای مفید را به خوبی و زیبایی بیان کند، و مایهی تذکر و خوف گردد.
همچنین شناخت خدا، نامها و صفتها و سخن او و نیز سخن پیامبرش ج همه از آن جمله است که خوف از خدا را باعث میشود.
از مهمترین اسباب پدیدآورندهی این مقصود دعا است اینکه انسان از خدا بخواهد خوف را روزی او گرداند، این خواسته مقصود دعای پیامبر ج بود. وقتی از خدا خواست که خشیت را روزی او کند: «ربِّی أعنِّی و لاتعن علیّ،و انصرنی و لاتنصُر علیِّ، وامكرلی و لاتمكر علیِّ، واجَعلنی لك شَكاراً، لك ذكاراً، لك رهّاباً، لك مِطواعاً، لك مخبتاً إلیك أَوّاهاً مُنیباً، ربِّی تَقبل توبتی، واغَسل حَوبتی، و أَجِب دَعوتی، و ثَبِّت حُجتی، و سدِّد لسانی، واهدِ قلبی، و اسللُ سخیمةَ صدری»: «پروردگارا مرا یاری کن نه علیه من، مرا پیروز گردان نه بر من، چارهیی برایم بیندیش رهایی یابم نه گرفتار شوم، مرا چنان کن که بسیار تو را سپاسگویم، یاد کنم، از تو بترسم، اطاعت کنم، در برابر تو فروتن باشم ، با آه و ناله به سوی تو بازگردم، پروردگارا توبهی مرا بپذیر، گناهم را پاک کن، دعایم را قبول کن، برهانم را استوار گردان و زبانم را پایدار، دلم را راه بنمای، کینه و ناپاکی سینهام را بزدای». [۱۲۰]
پیامبر ج همچنین دعا میکرد: «اللّهمَّ اقسِم لنا مِن خشیتِك ما تحولُ به بینَنا و بینَ معصیتِك»: «الهی از ترس و خشیت خود بهرهیی به ما ببخش که بین ما و نافرمانی از تو مانع شود». [۱۲۱]
«اللّهمَّ إنِّی أَسالُك خشیتَك فی الَغیب و الشَّهادةِ»:«خدایا از تو میخواهم چه در نهان و چه در آشکار خشیت خود را بر من ببخشای». [۱۲۲]
[٩٩] صحیح است. بخاری (۵۰۶۳) بخش نکاح، باب الترغیب فی النکاح، مسلم (۱۴۰۱) بخش النکاح، باب استحباب النکاح، لمن تاقت نفسه الیه. [۱۰۰]ن. ک. مختصر منهاج القاصدین، از ابن قدامه مقدسی (۳۰٧). [۱۰۱] ن. ک. مدارج السالکین: ۱/۴۵۲. [۱۰۲] حدیث صحیحی است به روایت احمد در مسندش (۵۳٩۱)، ابن حبان در صحیحش (۱۶/۳۲۲) شمارهی (٧۳۲٧) بیهقی در السنن الکبری (۴/۴۰۲) شمارهی (٧۶٩۵) حاکم در المستدرک (۲/۲٧٧) شمارهی (۲٩٩٩) و گفته است: حدیث درستی است اما [بخاری و مسلم] نیاوردهاند. [۱۰۳] صحیح است بخاری (۶۵۱٩) بخش الرقائق، باب یقیض الله الأرض یوم القیامة، و مسلم (۲٧۸۸) بخش صفة القیامة و الجنة و النار». [۱۰۴] صحیح است ابن حبان در صحیح خود (۲/٧٧)، عبدالله بن احمد در السنة (۱/۲۴٧)، ابونعیم در حلیة الاولیاء (۱/۱۶٧) و ابوشیخ اصبهانی در کتاب العظمة (۲/۵٧۰) از حدیث ابوذرسآوردهاند. شیخ آلبانی در السلسلة الصحیحة (۱/۲۳۳) آن را صحیح دانسته است. [۱۰۵] حدیث حسن است به روایت ابن حبان (٧/۲۶۰) از حدیث ابوهریره، آلبانی در صحیح الجامع (۱۲۱۱) آن را پسندیده است. [۱۰۶] صحیح است. به روایت حاکم در المستدرک (۱/۵۳۲) شمارهی (۱۳٩۳) از حدیث انس. البانی در صحیح الجامع (۴۵۸۴) آن را صحیح معرفی کرده است. [۱۰٧] حدیثی حسن است. ابن ماجه (۴۱٩۵) بخش زهد، باب الحزن و البکاء، و احمد در مسندش (۱۸۱۲٧) نقل کردهاند. البانی در صحیحش (٧۸۴۴) آن را نیک دانسته است. [۱۰۸] صحیح است. به روایت امام احمد در مسندش (۱/۴۰۲) حدیث (۳۸۱۸)، طبرانی در المعجم الأوسط (٧/۲۱٩) حدیث شمارهی (٧۳۲۳) و بیهقی در شعب الإیمان (۵/۴۵۶) به شمارهی (٧۲٩٧) آلبانی در صحیح الجامع به شمارهی (۲۶۸۶) آن را صحیح دانسته است. [۱۰٩] امام مالک در مؤطأ (۱۸۵۵) بخش جامع، باب ما جاء فیما یخاف من اللسان، این سخن را از ابوبکرسنقل کرده است. [۱۱۰] با سند به صورت «ای کاش من گیاهی بودم که بریده میشد» روایت شده است. از ابوذرسبه صورت موقوف نقل شده است. ترمذی به هردو شیوه (۲۳۱۲) بخش زهد، باب فی قول النبی ج لو تعلمون ما أعلم آورده است. ابن ماجه تنها به صورت مرفوع در (۴۱٩۰) بخش زهد، باب الحزن و البکاء، روایت کرده است. حاکم در مستدرک (۲/۵۵۴) حدیث (۳۸۸۳) نیز به صورت مرفوع آورده، همچنین بیهقی در السنن الکبری (٧/۵۲) حدیث (۱۳۱۱۵)، و ابن ابی شیبه ازقول ابوذر (٧/۱۲۳) به شمارهی (۲۴۶۸۲) آوردهاند. [۱۱۱] ابن ابی شیبه در مصنفش (٧/٩۸) حدیث (۳۴۴۸۰) بیهقی در شعب الإیمان (۱/۴۸۶) به شمارهی (٧۸٩) و ابن المبارک در زهد (۱/٧٩) شمارهی(۲۳۴) آورده است. [۱۱۲] خلال در کتاب السنة (۲/۳۱٧) به شمارهی (۲٩۶) روایت کرده است. [۱۱۳] ابن ابی شیبه در مصنفش (٧/۱۰۵) شمارهی (۳۴۵۳٩) آورده، ابن جوزی نیز در صفة الصفوة (۱/۴۰۶) از سخن عبدالله بن مسعودسذکر کرده است. [۱۱۴] ابن مبارک در زهد (۱/۸۱) به شمارهی (۲۴۱) و ابن سعد در طبقات (۳/۴۱۳). [۱۱۵] به روایت ابن مبارک در زهد (۱/۸۱) شمارهی (۲۴۱) از عمران بن حصینس. [۱۱۶] ابن ابی شیبه در مصنفش (٧/۱۳٩) به شمارهی (۳۴۸۰۲) و ابن مبارک در زهد(۱/۵). [۱۱٧] ابونعیم در حلیة (۲/۴۵)، بیهقی در شعب الإیمان (۱/۴۸۶) به شمارهی (٧٩۱). [۱۱۸] این داستان ابوهریره را ترمذی (۲۳۸۲) بخش زهد، باب ما جاء فی الریاء و السمعة نقل کرده است. [۱۱٩] این سخن از علی بن ابی طالبسروایت شده است. ابن جوزی در صفة الصفوة (۱/۳۳۱) و ابونعیم در حلیة(۱/٧۶) آوردهاند. [۱۲۰] حدیث درستی است. به روایت ابوداود (۱۵۱۰) بخش الصلوة، باب ما یقول الرجل إذا سلم، ترمذی (۳۵۵۱) بخش الدعوات، باب فی دعاء النبی ج و گفته است: حدیث خوب و درستی است. ابن ماجه (۳۸۳۰) بخش الدعاء، باب دعاء رسول الله، و احمد در مسندش (۱٩٩۸). آلبانی در صحیح الجامع (۳۴۸۵) آن را صحیح دانسته است. [۱۲۱] حدیث خوبی است. به روایت ترمذی (۳۵۰۲) بخش الدعوات، باب ما جاء فی عقدالتسبیح بالید، و گفته است: حدیث خوبی (حسن) است. آلبانی نیز در صحیح الجامع (۱۲۶۸) آن را پسندیده است. [۱۲۲] درست است. نسائی (۱۳۰۶) بخش السهو، و احمد در مسندش (۱٧۸۶۱) روایت کردهاند. آلبانی در صحیح الجامع به شمارهی (۱۳۰۱) آن را صحیح دانسته است.