شرایط ورع
پیامبر فرمود: «الإثم ما حاك فی الصدرِ وكرهتَ أن یطلع علیه الناس»:«گناه آن است که در سینه نقش بسته و دوست ندارید مردم بر آن آگاه شوند». [۴٧۳]اشاره به این دارد که گناه آن است که در سینه آشوب، نگرانی و آشفتگی به جای گذاشته است با این وجود در میان مردم زشت مینماید، بدین گونه که چون بر آن وقوف یابند آن را نپسندیده و زشت بدانند. اگر کسی در حلال یا حرام بودن چیزی شک داشته باشد، اما نفسش و درونش به آن آرامش نیابد، از او بپرسید: آیا اگر تو آن کار را انجام دهی و مردم بر آن آگاه شوند، میپسندند یا نه؟ و او بگوید نه، مردم آن را زشت میدانند، تعریف گناه بر چنین عملی منطبق است.
گاهی انسان به خاطر بیاطلاعی از چیزهایی نگران و آشفته میشود. در چنین مواردی باید هشیار بود، ازاهل علم بپرسیم اگر گفتند مشکلی ندارد، انسان با آن آرامش مییابد. اهمیت نظرخواهی و پرسش از دانایان مطمئن و مورد اعتماد در این امور آشکار میشود، برای مثال صحابه از خوردن گوشت شکار ابوقتاده خودداری کردند، اما پیامبر ج از آن خورد. [۴٧۴]
علما بین این دو مقوله تفاوت قایلاند اینکه چیزی به قصد کسی که در لباس احرام است و برای او شکار شود، و اینکه کسی که لباس احرام نپوشیده برای خود شکار کند، که در این صورت جایز است آن دیگری نیز که در لباس احرام است از آن بخورد.
گناه دلها را و نفس را تحریک میکند.در برابرآن باید به حلقهی استوار اطمینان وایمان چنگ زد. دروغ دام شک و ریب است.
کسب حلال بر هر مسلمانی فرض است. تعدادی از نادانان ادعا کردند که در زمین، حلال به پایان رسیده است و تنها حشیش مانده که در سرزمینهای خشک میروید، جایی که آب و رود نیست. در حالی که این سخن ناشی از جهل و ناآگاهی و به قصد در تنگنا گذاشتن بندگان خداست. پیامبر با قاعدهی محکم خود حلال را از حرام جدا کرده و واضح و آشکار این دو مقوله را تبیین کرده است. حلال به طور کلی پاکیزه و گوارا است، اما در میان خود درجاتی دارد، برخی از برخی دیگرگواراتر و پاکیزهتر است، کما اینکه حرام همه، پلید است، و بعضی از آن از بعضی دیگر پلیدتر. انسان مسلمان گاهی حلال نزد او از پیش مشخص شده و برایش معلوم بوده است، اما سپس دچار شک و تردید میگردد، ولی تا قرینه و دلیلی نباشد نباید به این وسوسه تن دهد. و همین طور از قبل حرام را میشناخته است. اما وسوسهیی در نفسش پدید میآید که این حرام نیست، در حالی که اطلاع دقیق و معتبری ندارد و از اهل علم خبر درستی مبنی بر حلال بودن آن دریافت نکرده است، لذا نباید به وسوسه توجه کند. فقها حکایتی نقل میکنند بدین مضمون که: دو نفر ایستاده بودند، که ناگاه پرندهیی آمد، آنها با هم به مشاجره پرداختند که آیا این پرنده کلاغ است یا خیر؟ یکی از آنها با گفتن سوگند طلاق گفت کلاغ است و دیگری نیز با جاری کردن سوگند طلاق گفت کلاغ نیست؟ وقتی خواستند برای کشف حقیقت به پرنده نزدیک شوند، پرواز کرد و نتوانستند آن را از نزدیک ببینند. مشکل بالا گرفت: همسر کدام یک از آنها بایستی طلاق میگرفت؟!
علما بر این نظرند که در این حالتها اصل، برقراری نکاح است، و زن برای مرد حلال است. احتمال طلاق وجوددارد، اما مورد شک است، که باعث میشود به تنگناهایی بیفتند که برونرفت از آن مشکل باشد، و دچار عذاب نفس و وجدان شوند.
گاهی بسیاری از مردم در مسایلی دچار شک میشوند که اصلاً از دیدگاه شرع سؤال در مورد آنها روا نیست. آیا رواست انسان به خانهی شخص مسلمان قابل اعتمادی که هیچ شک و شبههیی دربارهاش نیست، برود و چون برایش غذا بیاورند به او بگوید: پولی را که این غذا را با آن خریدهای از کجا آوردی؟ آیا باید این را ورع نامید؟! البته که نه، چه آزار و اذیتی بالاتر از این؟ این سؤال خود اتهام است! اتهام به یک مسلمان و ایجاد شک و شبهه در مورد او، و آن هم بدون دلیل وبدون هیچ گونه نشانی! بدگمانی و آزار در حق مسلمانان حرام است.
گاهی مواردی پیش میآید که باعث پرهیز و تورع میشود. مثل آمیختن مقدار اندکی حلال به مقدار زیادی حرام. در این گونه مواقع انسان به حقیقت باید جانب ورع را بگیرد.
در مسایل مربوط به مهریه و ازدواج نیز گاهی شبهههایی پیش میآید، مثلاً از دختری خواستگاری میکنید: زن قابل اعتمادی که به شما شیر داده است میآید و میگوید من به آن دختر یا خواهرش شیر دادهام، مطمئنم یکی از آنها را شیر دادهام، اما نمیدانم کدام یک! ورع اقتضا میکند که با هیچ کدام از آنها ازدواج نکنید.
نمونهی دیگر اینکه دو نفر یکی بودایی و دیگر مسلمان دو حیوان را ذبح میکنند، شما میخواهید گوشت بخرید و از این قضیه مطلعید، اما نمیدانید هر یک از آنها کدام یک از حیوانها را ذبح کردهاند! چون مسألهی گوشت حیوانها در شرع بسیار مهم است و بر آن تأکید شده، لذا بیشتر از هر چیزهای دیگر درآن احتیاط میشود، چاره این است که از آنها خرید نکنید. البته احتیاط در این موارد و موارد شبیه آن نباید به حد وسوسه برسد.
به پرهیز بیش از حد انسانهای وسواس نباید توجه کرد.ابن حجر در فتح الباری میگوید: «ورع وسواسان مانند اجتناب کسی از خوردن گوشت شکار که مبادا شکار از دست انسان دیگری گریخته باشد، و مانند کسی که چیزی را که به آن نیاز دارد از کسی که نمیشناسد و نمیداند مالش حرام است یا حلال، نمیخرد، در حالی که دلیلی بر حرام بودن مال او ندارد». [۴٧۵]
[۴٧۳] صحیح است: به روایت دارمی (۲۵۳۳) بخش البیوع، باب دع مایریبک إلی ما لایریبک، و احمد در مسند (۱٧۵۴۵)، البانی در صحیح الجامع به شمارهی (۲۸۸۰) آن را صحیح معرفی کرده است. [۴٧۴] پیشتر سند روایت ذکر شد. [۴٧۵] ن. ک: فتح الباری شرح صحیح البخاری (۴/۲٩۵) از ابن حجر عسقلانی.