اعمال دل و اعمال دیگر اندامها
اعمال دل بسیار مهم است، چرا که انسان با آن میتواند نزد خدا به درجههایی نایل شود، در حالی که نشسته باشد و عملاً کاری انجام نداده باشد، البته این بدین معنا نیست که هرگز کار نیکی انجام ندهد و هرگز نمازی نخواند، نه، بلکه ممکن است کسان دیگری باشند که بشتر از شما کار کنند، یعنی بیشتر نماز بخوانند، صدقه بدهند و حج کنند، مساجد را پاکیزه نگه دارند، و طاعتهای دیگر انجام دهند، اما از لحاظ مرتبه و درجه پایینتر از شما باشند، چرا؟!
زیرا شما با اعمال دل میتوانید نزد خدا مراتب بالاتری را به دست بیاورید، و از آن جهت که کار دل خود در بسیاری مواقع بیشتر از کار اندامان دیگر انسان را بالا میبرد.
برای نمونه ابوبکر صدیق به خاطر اینکه بیشتر از همه نماز شب، روزه و شب زندهداری داشت از امت اسلامی پیش نیفتاده است، زیرا چه بسا در میان آنها کسانی دیگری هم بودهاند که از ابوبکر عبادات و مراسم وفعالیت های مثبت بیشتر داشتهاند، اما ابوبکر به خاطر چیزی که در دلش آرام گرفته بود، گوی سبقت از آنها ربود.
پس اگر این اعمال در سینهی انسان تحقق یابد، او را از کسانی که آن را ندارند، بالاتر میبرد... این چیزهایی است که باید به آن توجه داشت. شما وقتی نماز میخوانید بر میخیزید و رکوع میکنید، روزه میگیرید، میآیید و میرویید، رمی جمرات میکنید، دور کعبه میگردید، وضو میگیرید، اینها اعمال اندامهای بدن است، در قضیهی دل کارهایی هست که از اینها کم اهمیتتر نیست، بلکه بالاتر و والاتر از آن است، با وجود اینکه لازم است این دو با هم جمع گردند.
اما گاهی انسان با زیرکی تأمل، تفکر و ایمان خویش به مراتبی میرسد بالاتر از کسی که بیشتر از او اعمال اندامی دارد. ابن قیم میگوید: «راه خشنودی و محبت انسان را حرکت میدهد هر چند او در بستر خود آرمیده باشد،و چند مرحله او را پیش میبرد!». [۱۶۵]
اگر انسان با خویشتن خویش بیندیشد و در درون خود بگوید که هر اتفاقی بیفتد از پروردگار خشنود است، مطمئن است که این برای او بهتر است و بگوید خدایا بهتر میدانی، من نمیدانم تو دانای مطلق هستی، من ناتوانم تو توانایی، تو صاحب عزت هستی ومن خوار و بیمقدار، و همچنان در دل خود این احساس را داشته باشد و با خود تکرار کند، در دلش این احساسات را بپروراند، یعنی تأمل و تفکر، همین او را نزد خدا به درجات والایی میرساند، او را به خدا نزدیک میگرداند، هر چند دیگران از لحاظ کارهای فیزیکی از او فعالتر باشند.
[۱۶۵] ن. ک. مدارج السالکین، (۲/۱٧۶) از ابن قیم.