برخی از گفتههای پیشینیان دربارهی تفکر
* از محمد بن واسع نقل است که شخصی از اهالی بصره پس از وفات ابوذر نزد همسرش رفت و از او دربارهی عبادت ابوذر پرسید. گفت: او تمام روز در گوشهی خانه مینشست و تفکر میکرد. [۲۵۳]
* حسن گفت: «یک ساعت تفکر بهتر از قیام یک شب است». [۲۵۴]
* فضیل گفت: «تفکر آینهیی است که خوبیها و بدیها را به شما مینمایاند». [۲۵۵]
* به ابراهیم بن ادهم گفتند تو خیلی فکر میکنی، گفت: «اندیشیدن خمیرمایهی خرد است». [۲۵۶]
* سفیان بن عینیه بسیاری از اوقات به این سخن عمل میکرد: «انسان اگر تفکر داشته باشد، هر چیزی برای او آینهی عبرتی است». [۲۵٧]
* حسن گفت: «هر کس سخنش از حکمت بهرهیی نبرده باشد، بیهوده است، هرکس سکوتش به خاطر تفکر نباشد، درست نیست و هرکس نگاه عبرتآموز نداشته باشد، فایدهیی بر نخواهد گرفت». [۲۵۸]
* در این فرمودهی خداوند: ﴿سَأَصۡرِفُ عَنۡ ءَايَٰتِيَ ٱلَّذِينَ يَتَكَبَّرُونَ فِي ٱلۡأَرۡضِ بِغَيۡرِ ٱلۡحَقِّ﴾[الأعراف: ۱۴۶] «کسانی را که به ناحق درروی زمین تکبر میورزند به زودی از آیات خود باز میداریم». گفتهاند: یعنی دلهایشان را از تفکر در امور الهی باز میدارم. [۲۵٩]
* عبدالله بن مبارک روزی به سهل بن علی که او را ساکت و در اندیشه دید، گفت: به کجا رسیدی؟ او پاسخ داد: به صراط!!
بشر نیز گفت: «مردم اگر در شکوه و عظمت خداوند اندیشه کنند هرگز عصیان نمیکنند». [۲۶۰]
ابن عباس گوید: «دو رکعت نماز با تفکر و اندیشه بهتر از قیام یک شب بدون حضور دل است». [۲۶۱]
* ابوشریح روزی در راهی میرفت که ناگاه نشست و عبایش را به سر کشید و شروع به گریستن کرد، به او گفتند چرا گریه میکنی؟ گفت: «در گذر عمر، به نداشتن عمل و نزدیکی اجلم تفکر کردم».
* ابوسلیمان دارانی گفت: «چشمانتان را به گریه و دلهایتان را به تفکر عادت دهید». [۲۶۲]
همچنین گفت: «مشغول شدن فکر به امور دنیوی آخرت را از انسان پوشیده میدارد و برای اهل دنیا کفر است، اما تفکر در امور اخروی حکمت در انسان میآفریند و دلها را زندگی میبخشد، ذکر خدا دوستیاش را میافزاید و تفکر خوف را». [۲۶۳]
ابن عباس گفت: «تفکر در احسان و خیر باعث عمل کردن به آن میشود و پشیمانی از بدی و شر منجر به ترک آن، و چون همت و اشتیاق بنده به خدا معطوف گردد، خداوند سکوتش را تفکر و سخنش را حمد میگرداند».
* حسن بصری گفت: «خردمندان پیوسته در ذکر و فکرند، تا اینکه دلهایشان را به سخن میآورند و حکمت از آن جاری میگردد». [۲۶۴]
* داود طائی در شبی مهتابی بر روی بام خانهیی بود، به اندیشه در ملکوت آسمانها و زمین پرداخت و به آسمان مینگریست و گریه میکرد. ناخواسته حرکت کرد و به خانهی همسایهیی افتاد. صاحب خانه از بستر جهید و شمشیر برگرفت، پنداشت دزد است. وقتی فهمید داود است، درنگ کرد و شمشیر را گذاشت و گفت چرا افتادی؟ گفت: افتادن را حس نکردم. [۲۶۵]
با ارزشترین و والاترین نشستها، با تفکر و تأمل نشستن و اندیشیدن در نامها و صفتهای خدا، بهشت و دوزخ، آسودگی و عذاب، آخرت و نعمتها، آیات نگاشته کتابش و آیات پراکنده در هستیاش و آفریدگانش است، چنین نشستهایی چه قدر لذیذ و شیرین و پاکیزه است برای هرکس که نصیبش شود! شافعی گفت: از سکوت برای سخن گفتن و از اندیشه برای استنباط کمک بگیرید. [۲۶۶]
شافعی خود از کسانی بود که نصیبی فراوان از عقل و استنباط داشتند. او همچنین فرمود: درست نگریستن به امور رهایی از غرور و استواری در اندیشه و دوری از کوتاهی است، پشیمانی و تفکر پرده از دوراندیشی و زیرکی بر میدارند، مشورت با خردمندان نشان از پایداری دل و قدرت نگرش است، پس پیش از تصمیم اندیشه کنید، و پیش از حمله تدبر داشته باشید و پیش از اقدام مشورت کنید. [۲۶٧]
نیزگفت: «فضایل چهار چیز است: حکمت که بر پایهی تفکر استوار است، پاکدامنی که پایهی آن چیرگی بر شهوت است، قدرت که پایهی آن چیرگی بر خشم است، و عدالت که بر پایهی میانه روی و درستی نیروهای درون و روان است». [۲۶۸]
[۲۵۳]ابونعیم در حلیة الأولیاء (۱/۱۶۴) آورده است. [۲۵۴] ابن ابی شیبه در مصنفش (٧/۱٩۰) به شمارهی (۳۵۲۲۳)، احمد در الزهد (۱/۲٧۲) هردو از حسن بصری روایت کردهاند. بیهقی در شعب الإیمان (۱/۱۳۶) به شمارهی(۱۱۸) و احمد در زهد (۱/۱۳٩) هردو از ابودرداء روایت کردهاند. ابوالشیخ در کتاب العظمة (۱/۲٩۸) و دیلمی در الفردوس (۲/٧۱) به شمارهی (۲۴۰۰) هردو از ابن عباس نقل کردهاند. [۲۵۵] ابوالشیخ در کتاب العظمة (۱/۲۲۸) از سخن حسن بصری روایت کرده و مناوی در فیض القدیر (۴/۳۶٧) از سخنان فضیل بن عیاض، و ابن کثیر در تفسیرش (۱/۴۳٩) از فضیل و او به نقل از حسن آوردهاند. [۲۵۶] مناوی در فیض القدیر (۴/۳۶٧) از سخن ابراهیم بن ادهم آورده است. [۲۵٧] ابونعیم در حلیة الاولیاء، (٧/۳۰۶) روایت کرده است. [۲۵۸] مناوی در فیض القدیر (۴/۳۶٧) از سخن حسن بصری یاد کرده است. [۲۵٩] ن. ک. طبری (٩/۶۰-۵٩) و تفسیر القرآن الکریم از ابن کثیر (۲/۲۴۸) و الجامع لأحکام القرآن از قرطبی (٧/۲۸۳). [۲۶۰] ابونعیم، حلیة الاولیاء (۸/۳۲٧). [۲۶۱] ابن مبارک در الزهد (۱/٩٧) به شمارهی (۲۲۸) و ابوالشیخ در کتاب العظمة (۱/۳۰۲) روایت کردهاند. [۲۶۲] ابونعیم، حلیة الاولیاء، ٩/۲٧۴. [۲۶۳] ابونعیم، همان، ٩/۲٧۸. [۲۶۴] ابونعیم، همان، ۱۰/۱٩. [۲۶۵] ابونعیم، حلیة الاولیاء، ٧/۳۵۸. [۲۶۶] مناوی در فیض القدیر (۲/۳۱۴) از سخن شافعی آورده است. [۲۶٧] مناوی در فیض القدیر (۲/۳۱۴) از سخن شافعی آورده است. [۲۶۸] مناوی، همان ۲/۳۱۴.