سرشتی یا اکتسابی بودن خرسندی
وقتی به این قضیه میپردازیم، سؤالی پیش میآید، آیا خرسندی فطری است یا اکتسابی؟ آیا در ذات انسان هست، خداوند به او میبخشد؟ یا انسان میتواند خود آن را به دست بیاورد؟ یا با تلاش و تربیت روح کسب میکند؟
در پاسخ باید گفت خشنودی با توجه به سبب آن اکتسابی و با توجه به حقیقت آن فطری است. هرگاه انسان اسباب آن را فراهم کرد و درخت خرسندی در دلش کاشت میوهی آن را نیز میچیند. زیرا خشنودی نقطهی پایان توکل است. به عبارت دیگر چون توکل حاصل آید، خشنودی به بار آید وهر کس در راه توکل گامش استوار گردد، به خشنودی میرسد، لذا اگر کسی بگوید: میخواهیم به خشنودی برسیم، باید چه کار کنیم؟ میگوییم: باید نخست توکل درست داشته باشید، تسلیم پروردگار باشید و کارها را به او واگذارید، و آن گاه خشنودی خود به وجود میآید.
به هیمن سبب منازلی والا و درجههای بالای خشنودی را خداوند بر بندگانش واجب نکرده است، زیرا بسیار دشوار است، و بیشتر مردم چه بسا به این مقام نرسند پس چون بنده به چیزی دست یابد، لاجرم همراه با دو نوع خرسندی بوده است: یک خرسندی پیش از آن و یکی پس از آن.
همچنین خرسندی خداوند از بنده نتیجهی خشنودی بنده از پروردگار است، پس هرگاه از خدا راضی باشیم خدا نیز از ما راضی خواهد بود. خرسندی از خدا دری بزرگ است که به بهشت باز میشود، جایگاه آسایش عارفان، زندگی دوستداران، جایگاه پرنعمت خداپرستان است، و در واقع یکی از بزرگترین کارهای دل است.
وقتی از یحیی بن معاذ پرسیدند: انسان چه وقت به مقام خرسندی میرسد؟ پاسخ داد: «آن گاه که نفس خود را بر چهار اصل در معامله با پروردگار قانع سازد: بگوید: اگر به من بدهی، میپذیرم، اگر روزیام را کاهش دهی، خشنودم، اگر رهایم کنی عبادت میکنم و اگر مرا فرا خوانی لبیک میگویم...». [۱۶۴]
[۱۶۴] ابونعیم در حلیة الأولیاء (۱۰/۶۶) روایت کرده است.