جایگاه و منزلت تقوی
برای درک جایگاه والا و ارزش این مقام معنوی همین بس که تقوی وصیت اول وآخر خدا به گذشتگان و متأخران است: ﴿وَلَقَدۡ وَصَّيۡنَا ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ مِن قَبۡلِكُمۡ وَإِيَّاكُمۡ أَنِ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ﴾[النساء: ۱۳۱] «ما به شما و کسانی که پیش از شما دارای کتاب بودند سفارش کردیم که از خدا بترسید».
قرطبی میگوید: امر به تقوی در میان همهی امتها مشترک بوده است. [۴۰۴]و یکی از عالمان دینی بر دین نظر است که این آیه محور و قطب تمام آیه های قرآن است، زیرا بقیهی آیهها همه به گرد آن میگردد، هر گونه احسان و خیر زودرس یا دیررس، آشکار یا نهان که وجود دارد، تقوی راهی است برای رسیدن به آن، و ابزاری است برای دریافت آن، و هر گونه شر و بدی زودرس یا دیررس، آشکار یا پنهان، تقوی محافظی استور و دژی مستحکم است برای رهایی از گزند و ضرر آن.
شیخ الاسلام ابن تیمیه دربارهی حدیث «اتّقِ الله حیثُ كنتَ»:«هرکجا هستی از خدا بترس» میگوید: «هیچ وصیت و سفارشی سودمندتر و کارآمدتر از وصیت خدا و پیامبر برای انسان صاحب خرد، ندیدهام»، خداوند فرمود: ﴿وَلَقَدۡ وَصَّيۡنَا ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ مِن قَبۡلِكُمۡ وَإِيَّاكُمۡ أَنِ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ﴾[النساء: ۱۳۱] «ما به شما و کسانی که پیش از شما دارای کتاب بودند سفارش کردیم که از خدا بترسید». و پیامبر ج وقتی معاذ را به یمن فرستاد به او سفارش کرد: «یا معاذ اتقِّ الله حیثُما كنتَ و أتبع السیئة الحسنة تَمحُها و خالِقِ الناسَ بِخُلقٍ حَسَنٍ»:«ای معاذ هر جا هستی تقوای خدا پیشه کن، هر کردار بدی را با کار نیک جبران کن تا آن را پاک کند، و با مردم نیک رفتار باش». [۴۰۵]
مشهور است که معاذ نزد پیامبر ج جایگاه والایی داشت، به او گفت: «ای معاذ به خدا من تو را دوست دارم». [۴۰۶]
اکنون که محقق است او معاذ را دوست میداشته است، پیداست که وصیتش عمیق و با تأمل بوده است، چون انسان در وصیت و نصیحت به کسی که دوست میدارد نسبت به کسی که با او رابطهای دوستانهیی ندارد، بیشتر تلاش و جدیت میکند، معاذ کسی است که پیامبر برای ابراز محبتش به او به نام خدا سوگند یاد کرد، پس وصیتش به او معلوم است چه جایگاهی دارد! به علاوه معاذ خود یکی از بزرگان صحابه و از سروران مردم بود، در حلال و حرام بسیار بااطلاع و دانا بود، پیامبر به او اعتماد زیادی داشت، او را به مناطق زیادی فرستاد، همچنان که به عنوان امیر، قاضی و حاکم و مفتی او را به یمن گسیل ساخت. [۴۰٧]روز رستاخیز معاذ بن جبل یک گام جلوتر از علما محشور میشود. [۴۰۸]
معاذ شبیه ابراهیم÷بود، ابن مسعود میگفت: «معاذ یک امت عابد و بر دین حنیف بود، او از مشرکین نبود». [۴۰٩]ابن مسعود از مهاجران پیشگام بود که در علم و زهد جایگاه والایی داشت، و این چنین دربارهی معاذ سخن میگوید.
معاذ با آن موقعیت و جایگاه مرموق پیامبر به او گفت: «هر جا هستی تقوای خدا پیشه کن و هر رفتار اشتباه را با یک کار نیک جبران کن، و با مردم خوش رفتار باش!».
اما اکنون در این روزگار ما از این سفارش پیامبر به شخصی که چنان مقام والایی داشته، چه فوایدی میتوانیم برگیریم؟
بدیهی است که انسان، ولو داناترین عالمان باشد، یا پرهیزکارترین متقیان، باز محتاج تقوی است، چرا که انسان حالات مختلفی را تجربه میکند، گاهی ضعیف میشود، که برای اثبات و پایداری به تقوی نیاز دارد. «هر جا هستید تقوا پیشه کنید» چه نهان و چه آشکار. وصیت پیامبر بسیار نغز و پرمعناست، «به دنبال هر رفتار بد، کار نیکی بکن تا آن را جبران کند» سیئه را مقدم کرد چون در این موقعیت مقصود آن است، زمان پاک سازی و پوشاندن است و سیئه، رفتار و کردار بد باید پاک شود، مقدم شدنش به خاطر فضلش نیست، بلکه به خاطر این است که مشکلی است که باید حل شود. «با مردم نیک رفتار کن»، چیزهایی بین انسان وآفریدگار و بین انسان با انسانهای دیگر هست. آدم زیرک پیوسته کارهای حسنهیی انجام میدهد تا سیئاتش را پاک کند، در این جا منظور تعلیم است، تعلیم اینکه مردم یاد بگیرند چگونه اشتباهات و خطاهای خود را از کارنامهی اعمال خود پاک کنند.
پزشک نیز اگر بیمارش چیز مضر خورده باشد، او را به چیزی سفارش میکند که بیماری و دردش را برطرف کند. گویی گناه برای بنده مقرر شده، اما او باید از آن دوری کند و به همین سبب فرمود: «هر جا هستی تقوای خدا پیشه کن» ابتدا بر تقوای حریص باشید، آن را حفظ کنید، و اگر به گناهی گرفتار شدید، راه را میدانید: نیکی کنید تا آن را پاک کند. بنابراین این وصیت هم برای حقوق خداوند است و هم برای حقوق انسانها. آن حضرت در آخرین وصیتهایش نیز همین سخن را به یارانش گفت.
عرباض حکایت میکند: «پیامبر ج روزی در هنگام چاشتگاه موعظهی غرّایی برای ما ایراد فرمودند که اشک از چشمها جاری ساخت و دلها را به ترس و نگرانی انداخت، یکی از حاضران گفت: این موعظهی شخصی است که وداع میکند، اکنون ای پیامبر خدا، چه توصیهیی برای ما دارید؟ فرمود: «اُوصیم بتقوی الله والسمع و الطاعة...»:«شما را به تقوای خدا و فرمانبرداری و طاعت او سفارش میکنم». [۴۱۰]
مردی نزد پیامبر جرفت وگفت: ای پیامبر خدا مرا نصیحتی بگو! فرمود: «تو را به تقوای خداوند توصیه میکنم که اصل هر کاری است» و در روایتی دیگر «تقوای خدا پیشه کن که زبدهی همهی خیرات است». [۴۱۱]
همچنین به ابوذر گفت:« ای ابوذر اندیشه کن در آن چه بعداً به تو میگویم». شش روز این سخن را خطاب به او گفت، چون روز هفتم فرا رسید، فرمود: «اُوصیك بتقوی الله فی سرّ أمرك و علانیته»:«در امور نهان و آشکارت تو را به تقوای خدا توصیه میکنم». [۴۱۲]
گذشتگان صالح پیوسته و مدام همدیگر را به تقوی توصیه میکردند، ابوبکر در خطبههایش میگفت: «أوصیكم بتقوی الله». [۴۱۳]و هنگامی که نزدیکی وفاتش را حس کرد، این وصیت را به حضرت عمر ارایه کرد که: «ای عمر تقوای خدا پیشه کن». [۴۱۴]عمر نیز همین وصیت را برای پسرش نوشت: «اما بعد، تو را به تقوای خدا سفارش میکنم». [۴۱۵]
حضرت علی بن ابی طالب مردی را به فرماندهی سپاهی منصوب کرد و به او گفت: «تو را به تقوای خدا- که بیگمان با او روبهرو خواهی شد- سفارش میکنم». [۴۱۶]
عمر بن عبدالعزیز در نامهیی خطاب بر شخصی نوشت: «تو را به تقوای خدا سفارش میکنم که غیر از آن چیزی را قبول نمیکند، و جز اهل تقوی به کسی رحم نمیکند و جز با وجود تقوی کسی را ثواب نمیرساند، سفارش کنندگان به آن زیادند، اما عمل کنندگان به آن اندک، امیدوارم خداوند ما را و شما را از شمار متقیان در آورد». [۴۱٧]او هنگامی که امیر شد، خداوند را ستایش و ثنا گفت، و افزود: «شما را به تقوای خدا سفارش میکنم، تقوای خدا جای همه چیز را پر میکند، اما هیچ چیز جای آن را نمیگیرد». [۴۱۸]تقوی میتواند جای هر چیز دیگری را بگیرد و کمبود را جبران کند، اما وقتی از دست برود چیزی جای خالی آن را پر نمیکند.
شخصی از یونس بن عبید خواست او را نصیحت کند، او گفت: «تو را به تقوای خدا و نیکوکاری توصیه میکنم، چرا که خداوند با کسانی است که تقوا پیشه میکنند و نیکوکارند». [۴۱٩]
یکی از پیشینیان در نامهیی به برادرش نوشت: «تو و خود را به تقوا سفارش میکنم، که بهترین توشه برای دنیا وآخرت است، و آن را مسیرت به سوی هر خیر و گریزگاهت از هر شری بگردان، خداوند برای اهل تقوی رهایی از هر چه که از آن میترسند و روزی آنها را از جایی که گمان نمیکنند، تضمین کرده است». [۴۲۰]
ابن سماک واعظ نیز به برادرش نوشت: «اما بعد، تو را به تقوای خدا که همرازت در نهانخانهی دل و مراقب تو در دنیای بیرونت است، توصیه میکنم، همیشه و در همه حال، چه در روز و چه در شب، خداوند را در ذهن داشته باش، به اندازهی نزدیکی خدا به تو و قدرتش بر تو، از او بترس، و بدان که هرگز از زیر سلطهی او به زیر سلطهی کس دیگری نخواهی رفت، و هرگز از ملک او به ملک دیگری بیرون نمیروی، لذا ترس و حذرت از او خیلی باید زیاد باشد، و السلام». [۴۲۱]
پیامبر ج در دعای خود از خدا تقوای طلب میکرد: «اللهم أساالك الهدی و التقی و العفاف و الغنی»:«خدایا من، هدایت، پرهیزکاری، پاکدامنی و بینیازی را از تو میخواهم». [۴۲۲]
در دعای سفر نیز فرمود: «اللهم إنا نسألك فی سفرنا هذا البر و التقوی ومن العمل ما ترضی»:«خدایا در این سفرمان احسان و تقوی و کارهایی را که مورد خشنودی توست، از تو میخواهیم». [۴۲۳]همچنان که به یک شخص مسافر سفارش کرد: «أوصیك بتقوی الله و التكبیر علی كل شرفٍ»:«تو را به تقوای خدا و تکبیر گفتن بر روی هر جای بلندی توصیه میکنم». [۴۲۴]
لذا تقوی به ویژه در سفر ارزش مخصوصی پیدا میکند، مسافر مکان و احوالش عوض میشود، چه بسا در دیار غربت، در کشورهای بیگانهیی خواهد بود که از آن چه در کشور و شهر خود از آن میترسید، ترسی ندارد، اگر رازش آشکار شود، ترس فضیحت و رسوایی ندارد. اما در شهر خود از رسوایی میهراسد، از این روست که پایبندی وتمسک به تقوی در سفر بسیار مهم است و جایگاه والایی دارد. به هر حال انسان چه در سفر باشد و چه در حضر باید از خدا بخواهد به او تقوی عطا کند. چنانکه پیامبر ج میفرمود: «اللهم آتِ نفوسنا تقواها و زكها أنت خیرُ من زكاها أنت ولیُّها و موالاها»:«خدایا به ما تقوا عنایت فرما، نفس ما را پاکیزه بگردان، تو بهتریت تزکیه دهنده هستی و سرپرست و صاحب جانها و نفسهای مایی». [۴۲۵]
به علاوه قبل از پیامبر گرامی اسلام همهی فرستادگان و پیامبران الهی به تقوی سفارش کردهاند: ﴿إِذۡ قَالَ لَهُمۡ أَخُوهُمۡ نُوحٌ أَلَا تَتَّقُونَ١٠٦﴾[الشعراء: ۱۰۶] «هنگامی که برادرشان نوح به آنها گفت: «آیا نمیپرهیزید؟»، ﴿إِذۡ قَالَ لَهُمۡ أَخُوهُمۡ هُودٌ أَلَا تَتَّقُونَ١٢٤﴾[الشعراء: ۱۲۴] (چون برادرشان هود گفت: «آیا نمیترسید؟»)، ﴿إِذۡ قَالَ لَهُمۡ أَخُوهُمۡ صَٰلِحٌ أَلَا تَتَّقُونَ١٤٢﴾[الشعراء: ۱۴۲] (چون برادرشان صالح به آنها گفت «آیا پرهیز نمیکنید؟»)، ﴿إِذۡ قَالَ لَهُمۡ أَخُوهُمۡ لُوطٌ أَلَا تَتَّقُونَ١٦١﴾[الشعراء: ۱۶۱] (چون برادرشان لوط به آنها گفت: «آیا نمیترسید؟») حضرت شعیب به صاحبان بیشه که داستانش مشهور است، گفت: ﴿إِذۡ قَالَ لَهُمۡ شُعَيۡبٌ أَلَا تَتَّقُونَ١٧٧﴾[الشعراء: ۱٧٧] «چرا نمیترسید؟» یعنی چرا تقوی پیشه نمیکنید؟ برای موسی÷دستور آمد: ﴿ٱئۡتِ ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِينَ١٠ قَوۡمَ فِرۡعَوۡنَۚ أَلَا يَتَّقُونَ١١﴾[الشعراء: ۱۰-۱۱] «به سوی قوم ستمکار برو، قوم فرعون، آیا آنها نمیترسند؟»
[۴۰۴] ن. ک: تفسیر قرطبی، الجامع لأحکام القرآن، ۵/۴۰۸. [۴۰۵] درجهی حدیث حسن است: ترمذی (۱٩۸٧) بخش البر و الصلة، باب ما جاء فی معاشرة الناس، دارمی (۲٧٩۱) بخش الرقاق، باب فی حسن الخلق، و احمد در مسند (۲۰۸۴٧) روایت کردهاند، البانی در صحیح الجامع (٩٧) آن را صحیح دانسته است. نیز ن. ک: مجموع الفتاوی (۱۰/۶۵۴) از شیخ الاسلام ابن تیمیه. [۴۰۶] صحیح است: ابوداود (۱۵۲۲) بخش الصلاة، باب فی الاستغفار، نسائی (۱۲۰۳) بخش السهو، باب نوع آخر من الدعاء، و احمد در مسند (۲۱۶۱۴) روایت کردهاند. البانی در صحیح الجامع (٧٩۶٩) آن را صحیح دانسته است. [۴۰٧] اشاره به روایتی دارد که بخاری (۴۳۴٧) بخش المغازی، باب بعث أبی موسی و معاذ الی الیمن قبل حجة الوداع و مسلم (۱٩) بخش الإیمان، باب الدعاء الی الشهادتین و شرائع الإسلام آوردهاند. [۴۰۸] روایت صحیحی است: حاکم در مستدرک (۳/۳۰۱) به شمارهی (۵۱٧۰) طبرانی در معجم کبیر (۲۰/۲٩) به شمارهی (۴۰) آوردهاند. البانی در صحیح الجامع به شمارهی (۵۸۸۰) آن را صحیح دانسته است. [۴۰٩] حاکم در مستدرک (۲/۳٩۰) به شمارهی (۳۳۶٧) این سخن را اآورده است و گفته است: بنا به نظر بخاری و مسلم حدیث صحیحی است. نیز طبرانی در معجم کبیر (۱۰/۵٩) و طبرانی در تفسیرش (۱۴/۱٩۱) آوردهاند. [۴۱۰] صحیح است: ابوداود (۴۶۰٧) بخش السنة، باب فی لزوم السنة، و ترمذی (۲۶٧۶) بخش العلم، باب ما جاء فی الاخذ بالسنة و اجتناب البدع روایت کردهاند، ترمذی آن را حدیث عالی و درستی میداند، نیز ابن ماجه (۴۲) بخش المقدمة، باب اتباع سنة الخلفاء الراشدین المهدیین و احمد در مسند (۱۶۶۶٩۲) آن را ذکر کردهاند. البانی درصحیح الجامع (۲۵۴٩) آن را صحیح دانسته است. [۴۱۱] حدیث نیکویی است: امام احمد در مسند (۱۱۳۶۵) آن را نقل کرده است، البانی در صحیح الجامع به شمارهی (۲۰۴۳) آن را نیکو دانسته است. [۴۱۲] حدیث نیکویی است: امام احمد در مسند (۲۱۰۶۳) نقل کرده و آلبانی درصحیح الجامع به شمارهی (۲۵۴۴) آن را نیکو دانسته است. [۴۱۳] ابونعیم در حلیة الاولیاء (۱/۳۶) و ابوجعفر طبری در الریاض النضرة (۲/۲۴۴) روایت کردهاند. [۴۱۴] ابونعیم در حلیة الاولیاء (۱/۳۶) و ابوجعفر طبری در الریاض النضرة (۲/۲۴۴) روایت کردهاند. [۴۱۵] ابن رجب جنبلی در جامع العلوم و الحکم (۱/۱۶۱) آورده وآن را به عمر نسبت داده که در وصیت به پسرش بیان کرده است. [۴۱۶] خلال در کتاب السنة (۱/۱۱۴) روایت کرده است. [۴۱٧] ابونعیم در حلیة الاولیاء (۵/۲۶٧) ذکر کرده است. [۴۱۸] ابونعیم در حلیة الاولیاء (۵/۲٩٧) و ابن رجب حنبلی در جامع العلوم و الحکم (۱/۱۶۱) این سخن را آوردهاند. [۴۱٩] ابن رجب حنبلی در جامع العلوم والحکم (۱/۱۶۱) روایت کرده است. [۴۲۰] ابن رجب حنبلی، همان (۱/۱۶۱). [۴۲۱] ابونعیم در حلیة الاولیاء، (۸/۲۰۶) و ابن جوزی در صفة الصفوة (۳/۱٧۵)، ابن رجب حنبلی در جامع العلوم و الحکم (۱/۱۶۲) از سخنان ابن سماک واعظ آوردهاند. [۴۲۲] صحیح است: مسلم (۲٧۲۱) بخش الذکر و الدعاء، باب التعوذ بالله من شر ما عمل و من شر ما لم یعمل، آورده است. [۴۲۳] صحیح است: مسلم (۱۳۴۲) بخش الحج، باب مایقول إذا رکب الی سفر الحج و غیره. [۴۲۴] صحیح است: ترمذی (۳۴۴۵) بخش الدعوات، باب ما یقول إذا ودع انساناً، روایت کرده و آن را حدیث نیکو دانسته است، ابن ماجه (۲٧٧۱) بخش الجهاد، باب فضل الحرس و التکبیر فی سبیل الله، و احمد در مسند (۸۱۱۱) آن را آوردهاند. البانی در صحیح الجامع به شمارهی (۱۲۸۶) آن را صحیح دانسته است. [۴۲۵] صحیح است: مسلم (۲٧۲۲) بخش الذکر و الدعاء، باب التعوذ بالله من شر ما عمل و من شر ما لم یعمل روایت کرده است.