زمینههای شکیبایی
۱- شکیبایی در مصیبتها و گرفتارهای دنیا: ﴿لَقَدۡ خَلَقۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ فِي كَبَدٍ ٤﴾[البلد: ٤] «انسان را در سختی آفریدیم»، شکیبایی در رنج و آزمایش و آشوبهای دنیا، خداوند فرمود: ﴿وَلَنَبۡلُوَنَّكُم بِشَيۡءٖ مِّنَ ٱلۡخَوۡفِ وَٱلۡجُوعِ وَنَقۡصٖ مِّنَ ٱلۡأَمۡوَٰلِ وَٱلۡأَنفُسِ وَٱلثَّمَرَٰتِۗ وَبَشِّرِ ٱلصَّٰبِرِينَ ١٥٥﴾[البقرة: ١٥٥] «شما را به ترس، گرسنگی و کاهش اموال و میوهها و مرگ اطرافیان میآزماییم، مژده بده به شکیبایان».
۲- شکیبایی بر آرزوهای نفس: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تُلۡهِكُمۡ أَمۡوَٰلُكُمۡ وَلَآ أَوۡلَٰدُكُمۡ عَن ذِكۡرِ ٱللَّهِ﴾[المنافقون: ٩] «ای ایمانداران اموالتان یا فرزندانتان شما را از یاد خدا باز ندارد». به همین خاطر برخی از پیشینیان گفتهاند: «به زیان و سختی آزموده و دچار شدیم، شکیبایی پیشه کردیم، اما چون به رفاه و فراوانی آزمایش شدیم، شکیبایی را از دست دادیم». [۲۰۰]
برخی از مردم چون به زندان گرفتار شوند صبر پیشه میکنند و زآن پس اگر با رفاه و فراوانی مورد آزمایش قرار گیرند، دنیا، دارایی و خانواده بر او گرد آیند و... شکیبایی را فراموش میکنند! پس همهی مردم از این دیدگاه یکسان نیستند، و گویند: «مصیبت وگرفتاری هر چه باشد، انسان مؤمن میتواند بر آن شکیبا باشد، اما سلامتی و رفاه جز انسان صدیق نمیتواند با وجود آن شکیبایی پیشه کند.
شکیبایی در برابر آرزوهای نفس ناگزیر – چنانکه ابن قیم گفته است- به چهار گونه است:
أ- انسان به آن آرزوها و شهوتها متمایل نشود وفریفتهی آن نگردد.
ب- مشغول رسیدن به آن نشود و در دنبال کردن آن زیادهروی نکند.
ج- بر ادای آن چه خدا در مورد آن بیان کرده، شکیبایی بورزد.
د- حق نفس را از راه حرام ادا نکند.
اگر کسی بپرسد چگونه در برابر اموال و زیورهای دنیا که مایهی فریفتگی است، صبور باشیم؟ در پاسخ او را به توجه به این چهار مورد که یاد شد، سفارش میکنیم. به آرزوها و هوسهای نفس فریفته نشود و غرق در تلاش برای رسیدن به آن نباشد، چنانکه برخی ثروتمندان میکنند، به گونهیی که حتی وقتی برای نماز و یاد خدا در زندگیشان نمیماند، تنها به گردهماییها، سفرها و رفت وآمدها میپردازند.
برخی کارمندان نیز از حرص انجام کارهای اداری عبادات و واجبات شرعی را رها میکنند و به خاطرآن مرتکب کار ناروا میگردند، آنها سخت سرگرم کار هستند، کار برایشان یعنی همه چیز. شغل و کار همهی زندگی آنها را پر کرده و آن را میپرستند. چنانکه یکی از حکیمان انگلیس میگوید: (مردم در بریطانیا شش روز در هفته بانک مرکزی را میپرستند وآن گاه روز هفتم – یک شنبه- به کلیسا میروند).
نتیجه اینکه انسان نباید در به دست آوردن آرزوهای نفسانی زیادهروی کند، بلکه باید در راستای ادای حقی که خدا در این زمینه تعیین کرده عمل کند، زکات بدهد، حقوق خویشاوندان را بدهد، صدقه بپردازد و این است شکیبایی در برابر هوای نفس.
همچنین صبر و خودداری از چشم دوختن به آن چه دیگران دارند، و پرهیز از فریفته شدن به ناز و نعمتی که دیگران در آن غرق گشتهاند، وارد در این بحث است. مثلاً گروهی از قوم قارون شکیبایی پیشه نکردند و گفتند: ﴿يَٰلَيۡتَ لَنَا مِثۡلَ مَآ أُوتِيَ قَٰرُونُ﴾[القصص: ٧٩] «ای کاش ما نیز مانند آن چه قارون دارد، داشتیم». خداوند میفرماید: ﴿أَيَحۡسَبُونَ أَنَّمَا نُمِدُّهُم بِهِۦ مِن مَّالٖ وَبَنِينَ ٥٥ نُسَارِعُ لَهُمۡ فِي ٱلۡخَيۡرَٰتِۚ بَل لَّا يَشۡعُرُونَ ٥٦﴾[المؤمنون: ٥٥ – ٥٦] «گمان میکنند که آن مال و فرزندان که به آنها میدهیم برایشان در خوبیها میشتابیم ولی آنها نمیفهمند»، ﴿وَلَا تَمُدَّنَّ عَيۡنَيۡكَ إِلَىٰ مَا مَتَّعۡنَا بِهِۦٓ أَزۡوَٰجٗا مِّنۡهُمۡ زَهۡرَةَ ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا لِنَفۡتِنَهُمۡ فِيهِ﴾[طه: ١٣١] «به آن چه آنها را از آن برخوردار کردهایم از همسر و اموال که زینت زندگی دنیایی است توجه نکن، آن برای آزمایش آنهاست»، تنها برای فریفته شدن و آزمودنشان چیزهایی به آنها دادهایم و ﴿وَرِزۡقُ رَبِّكَ خَيۡرٞ وَأَبۡقَىٰ﴾[طه: ١٣١] «روزی پروردگارت بهتر و ماندگارتر است».
شکیبایی بر انجام طاعت خدا نیز نوعی دیگر از شکیبایی است که در واقع بزرگترین نوع آن و سختترین مورد برای نفس است ﴿فَٱعۡبُدۡهُ وَٱصۡطَبِرۡ لِعِبَٰدَتِهِۦ﴾[مریم: ٦٥] «او را بپرست و در راه عبادتش شکیبا باشد» «اصطَبر» یعنی شکیبایی کامل داشته باش و آن از نظر معنی و مفهوم کاملتر و رساتر از «اصبر» است، اضافه بودن حرف در ساختار واژه نشان از داشتن معنای بیشتری است. ﴿وَأۡمُرۡ أَهۡلَكَ بِٱلصَّلَوٰةِ وَٱصۡطَبِرۡ عَلَيۡهَا﴾[طه: ١٣٢] «خانوادهات را به نماز فرمان بده و بر انجام آن شکیبا باش». یعنی در ادای نماز شکیبا باش و خانوادهات را به آن سفارش کن.
[۲۰۰] ترمذی (۲۴۶۴) بخش صفة القیامة و الرقائق و الورع، روایت کرده و گفته است: حدیث مورد پسندی است، ضیاء مقدسی در المختارة (۳/۱۲۱) به شمارهی (٩۲۱)، ابونعیم در حلیة الاولیاء (۱/۱۰۰) و ابن مبارک در الزهد (۱/۱۸۲) و هناد در الزهد (۲/۳۸٩) از سخن عبدالرحمن بن عوف آوردهاند.