کردارهای قلب - ترجمه اعمال القلوب

فهرست کتاب

تقوی به معنای شرعی یعنی:

تقوی به معنای شرعی یعنی:

- اینکه میان خود و آن چه خدا حرام کرده است، پرده و مانعی ایجاد کنید.

- فرمانبرداری و اطاعت از دستورهای خدا و پرهیز از نواهی‏اش. بنابراین متقین (پرهیزکاران) کسانی هستند که خداوند آن‌ها را چنان می‏بیند که خود دستور داده است و هرگز به آن چه از آن نهی کرده، اقدام نمی‏کنند.

- ترس از صاحب جلال و شکوه، عمل به قرآن، قناعت به اندک و آمادگی برای روز رفتن و رخت بربستن از این منزلگه.

- اینکه مسلمان میان خود و خشم، ناخرسندی و کیفر خداوند و هر چه از آن می‏ترسد مایه‏ای وقایت قرار دهد که خود را با آن حفظ کند، و این امر با انجام طاعت‌ها و پرهیز از معصیت‌ها امکانپذیر است.

عمر از ابی بن کعب پرسید: تقوی چیست؟ ابی پاسخ داد:ای امیرالمؤمنین آیا از راهی رفته‏ای که خار در آن باشد؟ گفت: آری، ابی گفت: چه کار کردی؟ عمر گفت: لباسم را بالا می‌گرفتم و به جایی که می‏خواستم قدم بگذرام به دقت نگاه می‏کردم، مبادا خاری به پایم اصابت کند. ابی بن‏کعب گفت: تقوی همین است...! [۳٩۲]

بنابراین تقوی کمر همت بستن برای طاعت ودقت در حلال و حرام و دوری از لغزش و ترس و خشیت از خداوند بزرگ است.

تقوی اساس دین است با آن می‏توان به مراتب یقین رسید، توشه‏ی دل‌ها و روحهاست، از آن تغذیه می‏کنند، و نیرو می‏گیرند، و در راه وصال و رهایی بر آن تکیه می‏کنند. ابن معتز گوید: خَلِّّ الذُّنـوب صـغـیرَهـا و كبیـرَها ذاك التّقـی واصنع كماشٍ فوقَ أرضِ الشَّوك یحـذَر مایــری لـاتَــحـقـرنَّ صـغـیـــرةً إنَّ الجبالَ مِنَ الحــصی یعنی: گناه را کنار بگذار، هم کوچک و ناچیز آن و هم بزرگ، این است تقوی./ مانند کسی عمل کن که در زمینی پر از خار راه می‏رود، با پرهیز گام بر می‏دارد، از آن چه می‏بیند، حذر می‏کند./ هیچ گناه کوچکی را ناچیز مپندار، و بدان که کوه‌ها از سنگریزه‏ تشکیل شده‏اند. [۳٩۳]

ابن رجب گوید: تقوی در اصل چنان است که انسان در مابین خود و آن چه که از آن می‏ترسد و پرهیز می‏کند، چیزی قرار بدهد که با آن خود را حفظ کند.

گاهی تقوی به نام خدا اضافه می‌شود: ﴿وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ[البقرة: ۱۸٩] «تقوای خدا پیشه کنید». در این گونه موارد منظور این است که خود از خشم و نارضایتی او حفظ کنید، کاری نکنید که در معرض خشم و ناخرسندی خدا واقع شوید، منظور این نیست که از نزدیک شدن به او یا دینش بپرهیزید، بلکه ترس و پرهیز از عذاب و ناخرسندی و غضب او مدنظر است. کیفر دنیوی و اخروی خدا نیز از همین جا ناشی می‏شود: ﴿وَيُحَذِّرُكُمُ ٱللَّهُ نَفۡسَهُۥ[آل عمران: ۲۸] «خدا شما را از خودش بیم می‏دهد».

خداوند فرمود: ﴿هُوَ أَهۡلُ ٱلتَّقۡوَىٰ[المدثر: ۵۶] ﴿هُوَ أَهۡلُ ٱلتَّقۡوَىٰ[المدثر: ۵۶] «او اهل تقواست» یعنی شایسته است که تقوای او را داشته باشید و از او بترسید، در دل باشکوه، عظمت و با هیبت از او یاد کنید، تا او را عبادت کنید و اطاعت. چرا که او مستحق تجلیل و اکرام و عبادت است، بزرگی و شکوهمندی و اقتدار مطلق مخصوص اوست.

گاهی تقوی به کیفر و مجازات خدا یا به جایگاه آن در آتش اضافه می‏شود: ﴿وَٱتَّقُواْ ٱلنَّارَ[آل عمران: ۱۳۱] «از آتش بپرهیزید.» یا به زمان آن اضافه می‏شود: ﴿وَٱتَّقُواْ يَوۡمٗا تُرۡجَعُونَ فِيهِ إِلَى ٱللَّهِ[البقرة: ۲۸۱] «از روزی که به سوی خدا باز می‏گردید، بترسید».

انجام واجبات، فرو گذاشتن محرمات و شبهه‏ها بخشی از تقوای کامل است و چه بسا انجام مستحبات و ترک مکروهات نیز در محدوده‏ی آن در آید، و فرموده‏ی خدا ﴿الٓمٓ١ ذَٰلِكَ ٱلۡكِتَٰبُ لَا رَيۡبَۛ فِيهِۛ هُدٗى لِّلۡمُتَّقِينَ٢[البقرة: ۱-۲] «الف. لام. میم. بی‏تردید این کتاب راهنمای پرهیزکاران است» تمام این‌ها را شامل می‏شود.

ابن قیم درباره‏ی تقوی و تعریف شرعی آن گوید: «حقیقت تقوی عبارت است از عمل به طاعت خدا همراه با ایمان راستین، امید به حساب، اجرای امر و نهی الهی. هر چه خداوند دستور می‏دهد با ایمان به او تصدیق وعده‏اش انجام دهد، و از هر چه او نهی کرده، با ایمان به او و از ترس هشدارهایش، دوری کند».

طلق بن حبیب می‏گوید: «هرگاه آشوبی برپا شود، با تقوی آن را خاموش کنید، گفتند: تقوی چگونه است؟ گفت: اینکه در پرتو نور خدا طاعت او را انجام دهید، به ثواب و پاداش او امیدوار باشید و در پرتو نورش از معصیتش حذر کنید و از کیفرش بترسید». [۳٩۴]این سخن بهترین تعریفی است که برای تقوی بیان شده است.

[۳٩۲] ابن کثیر در تفسیرش (۱/۴۱)، قرطبی در تفسیرش (۱/۱۶۲) و ابن رجب حنبلی در جامع العلوم و الحکم (۱/۱۶۰) این روایت را آورده‏اند. [۳٩۳] ابن نعیم در حلیة الاولیاء، (۵/۴۶۵) به شماره‏ی (٧۳۰۱) این ابیات را آورده و به ابن معتز نسبت داده است. ابن کثیر در تفسیرش (۱/۴۱) قرطبی در تفسیرش (۱/۱۶۲) و نیز ابن رجب حنبلی در تفسیرش (۱/۱۶۰) آن را روایت کرده‏اند. [۳٩۴] ابن مبارک در الزهد (۱/۴٧۴) به شماره‏ی (۱۳۴۳) و ابن ابی شیبه (۶/۱۶۴) به شماره ی (۳۵۶-۳) روایت کرده‏اند.