نشانههای محبت بنده به خدا
به خاطر اینکه محبت در دل است و نمیتوان آن را دید، کار دشواری نیست که هرکس ادعای برخوداری از آن کند: یهود و نصارا گفتند: ﴿وَقَالَتِ ٱلۡيَهُودُ وَٱلنَّصَٰرَىٰ نَحۡنُ أَبۡنَٰٓؤُاْ ٱللَّهِ وَأَحِبَّٰٓؤُهُۥۚ قُلۡ فَلِمَ يُعَذِّبُكُم بِذُنُوبِكُمۖ بَلۡ أَنتُم بَشَرٞ مِّمَّنۡ خَلَقَ﴾[المائدة: ۱۸] «ما فرزندان خدا و دوستان او هستیم» بگو «پس چرا شما را به کیفر گناهانتان عذاب میکند؟» آری شما بشر و از آفریدگان او هستید».
ادعای چیزی کردن چه قدر آسان است و حقیقت چه قدر دست نایافتنی! انسان نباید فریفتهی تلبیس ابلیس و فریبکاری نفس خویش گردد. اگر ادعای محبت خدا کند بدون امتحان و آزمایش و درخواست نشان و برهان از آن نگذرد. محبت درخت پاکی است که ریشهی آن استوار و ثابت و شاخ و برگش در آسمان است. میوهها و ثمرههای آن در دل و اعضای انسان نمایان میشود و برآن دلالت میکند بسان دلالت میوه بر درخت و دود برآتش. این نشانهها زیادند، مانند: ۱- عشق به دیدارخدا؛ تصور نمیشود دلی کسی را دوست بدارد و خواستا دیدار و زیارت او نباشد! پیامبر ج فرمود: «مَن أحبَّ لقاءَالله أحبَّ الله لقاءهُ و مَن كرَهَ لقاءَ الله كرَه الله لقاءَهُ»:«هرکس دوستدار دیدار خدا باشد، خداوند نیز دیدار او را دوست دارد، و هرکس دوست نداشته باشد خدا را دیدن کند، خداوند نیز دوست ندارد او را ببیند». [۳۳۰]
عاشق راستین مدام به یاد محبوب خویش و وعدهی دیدار است و هرگز آنرا فراموش نمیکنید. اما این وعدهی دیدار کجاست و چیست؟ چند وعدهی دیدار هست؛ نخست مرگ و دوم روز رستاخیز، و سوم دیدار بهشت و نگریستن به روی پروردگار. مرگ وعدهی اول دیدار با خداست و البته بدین معنا نیست که انسان الان خواستار مردن است و آرزوی آن را دارد و دعا میکند بمیرد، بلکه منظور این است وقتی زمان مرگ بندهی صالح خدا فرا میرسد، با شادمانی و شور دیدار یار آن را لذتبخش مییابد، زیرا او را به لقای خدا و آن ثواب و نعمت جاودانی که برایش مهیا کرده و در حضور خودش است، میرساند ﴿إِنَّ ٱلۡمُتَّقِينَ فِي جَنَّٰتٖ وَنَهَرٖ٥٤ فِي مَقۡعَدِ صِدۡقٍ عِندَ مَلِيكٖ مُّقۡتَدِرِۢ٥٥﴾[القمر: ۵۴-۵۵] «به راستی پرهیزگاران در باغها و کنار نهرهایند. در مجلسی پسندیده نزد فرمانروایی مقتدر». او میخواهد نزد پروردگارش باشد و الطاف و آسایشی که مقدر کرده، به او برسد، سوای پاداش بیپایان که در بهشت دریافت میکند. خداوند چون اشتیاق بندگان محب و صاحب طاعت خود را ملاحظه کرد، برای وصال خویش موعدی تعیین کرد و آن مرگ است: ﴿مَن كَانَ يَرۡجُواْ لِقَآءَ ٱللَّهِ فَإِنَّ أَجَلَ ٱللَّهِ لَأٓتٖ﴾[العنكبوت: ۵] «هرکس به دیدار خدا امید دارد به راستی که وعده خواهد آمد».
۲- با خلوت گزینی، راز و نیاز با خدا وتلاوت قرآن انس داشته باشد. نماز شب برپا دارد، آرامش و صفای شب را مغتنم شمارد. خواب و سرگرم صحبت شدن نشان ازخلل در محبت است، کسی که این برایش لذتبخشتر از مناجات شبانه باشد، چگونه میتواند محبتش صحیح باشد، عاشق از خدمت به معشوق و پرداختن به طاعت او لذت میبرد و هر چه محبت بیشتر و استوارتر باشد لذت طاعت و خدمت کاملتر و وسیعتر است. پیامبر ج فرمود: «حُبّبَ إلی مِنَ الدنیا الطیبُ و النساءُ و جُعلت قرةُ عینی فی الصلاة»:«از متعلقات دنیا بوی خوش و زن برای من محبوب واقع شده، و روشنی چشم در نماز است». [۳۳۱]
ابن قیم میگوید: «روشنی چشمم ورای محبت است. زن و بوی خوش را نیز در شمار محبتش ذکر کرد و گفت که روشنی چشم که دل با دست یافتن به آن آرام میگیرد و لذت، شادمانی و نشاطش را کامل میکند، در نماز است که حلقهی ارتباطی با خدا، ایستادن در پیشگاه او، راز و نیاز با او و نزدیک شدن با او در خود دارد، با این وصف شایسته است که روشنی چشم باشد! و دور نمینماید که چشم عاشق با غیر آن روشن شود! هرکس با نماز در دنیا چشمش روش شود، در آخرت با نزدیکی به خدا چشمش روشن میشود، و هرکس چشمش به خدا روشن شود، هر چشمی با دیدن او روشن میشود، و آنکه در دیدار الهی به جایگاهی نرسیده باشد جانش در حسرت دنیا از دست میرود. بنابراین روشنی چشم محبت و آسایش روحش در طاعت محبوب نهفته است. برخلاف کسی که با اجبار به طاعت روی آورده، و انجام خدمت را سنگین مییابد و معتقد است اگر به اکراه زیردست واقع نمیشد، طاعتی انجام نمیداد. اما محب راستین طاعت محبوب را روزی و رستگاری و بلکه لذت و شادی میداند، و از روی ذلت و اجبار به طاعت خدا روی نیاورده است، گرایش و جذبههای قلبی او به اختیار، از روی عشق وایثار به سوی خدا متمایل شده است، چونان که آب از سرازیری جریان مییابد خود به خود و در عین سادگی و آسانی انجام میگیرد.
بنابراین فرق است میان کسی که به خاطر حس محبت عمل میکند، با آن کس که از روی اکراه و اجبار کاری را انجام میدهد. انسان وقتی پروردگارش را دوست بدارد آسان و با کرامت و رغبت طاعت میکند و از آن لذت میبرد.
اکنون چگونه باید این سخن را با این قضیه تطبیق داد که انسان در برخاستن برای نماز صبح سختیهایی را پیش رو دارد و نفس خود را به اموری دشوار و ناخوشایند وا میدارد، یا در برخی دیگر از طاعتها دشواریهایی میبیند، آیا این بدین معناست که او خدا را دوست ندارد؟
نباید از نظر دور داشت که رسیدن به مرحلهیی که انسان در عبادتها و اعمال پروردگارش مانند آب جاری از سراشیبی باشد، به زودی و در نخستین گام و با اولین عبادت و عمل حاصل نمیشود، بلکه با مراقبه، تمرین، تحمل رنج و سختی و زحمت این راه هموار میشود. بنابراین لذت و شادمانی از طاعت پس از شکیبایی بر ناحوشیها و خستگیها به دست میآید هرگاه در این راستا صادقانه شکیبایی پیشه کرد به مرحلهی لذتبخش بودن عبادت میرسد، به همین سبب از گذشتگان نقل است: بیست سال رنج و سختی عبادت در شب را بر خود هموار کردم و بقیهی عمرم از آن لذت بردم. [۳۳۲]با توجه به این سخن میتوان فهمید راه محبت خدا کدام است و سرآغاز و پایانش چگونه است و انسان به چه حاصلی میرسد.
رهگذر راه محبت الهی تا به این حالت دست یابد، پیوسته با سستی، دردمندی و آفت در کشاکش است بنابراین «دوران تحمل رنج و سختی همراه است با احتمالات بیماری، سستی، دلسردی و انواع آفتها. شخص گاهی ممکن است احساس کند از طاعت لذت میبرد، و گاهی انجام آن برایش دشوار میشود، نفس در حالتها و تحولها پیش میرود تا بر لذت بردن ازطاعت برای همیشه استقرار مییابد. با این توضیح روشن شد که عمل نیک و عبادت درجهها و مراتبی دارد. هرکس به آن پی ببرد میداند چگونه به مقصد برسد. اما آنکه از این موضوع بیخبر است عبادتهایش همه جنبهی تقلید دارد، با مردم روزه میگیرد، حج میکند، به مسجد میرود، ا ما از آغاز راه و مداومت و آفتهای طول راه و سپس رسیدن به این مرحله که هر گونه سختی و رنجی پس از آن آسان میشود، اطلاعی ندارد. در این صورت شادمانی و خوشحالیاش را در پیمودن راه، لذتش را در تلاش و مجاهده، و عذابش را در توقف و سستی میبیند. از دست دادن وقت و ایستادن از سیر برایش خیلی سخت است که راه رسیدن به این حال عشق است و محبتی که او را به کار و طاعت وا میدارد، «لذا میبینید برخی عابدان وقتی بیمار میشوند، بسیار ناراحت و بیقرار میشوند، نه به خاطر بیماری، بلکه به خاطر اینکه آنها را از عبادت باز میدارد، بدین ترتیب هر چه آنها را از اعمال و عباداتشان باز دارد بدترین و منفورترین چیز در نظر آنهاست، خداوند به همین خاطر به جای آن پاداش میدهد: «إذا مرض العبد أو سافرَ كتِبَ له مثلُ ما كان یعمل صَحیحاً مقیماً»:«انسان اگر بیمار شود یا به سفری برود، نظیر آن چه در هنگام سلامتی یا اقامت در منزل انجام میداد ثواب و پاداش برایش نوشته میشود». [۳۳۳]پس نشان محبت مأنوس شدن کامل بنده با راز و نیاز با محبوب، استفادهی بهینه از خلوت و پرهیز کامل از هرآن چه خلوتش را بر هم بزند، است.
۳- از نشانههای محبت بنده به پروردگار آن است که در برابر ناخوشیها صبور باشد. صبر در راه عشق، یکی از مؤکدترین و لازمترین درجات برای عاشقان است که بیشتر از هر درجه و امتیاز دیگری به آن نیاز دارند. اگر کسی بپرسد چگونه با اینکه با کمال محبت منافات دارد، محب نیاز ضروری به آن دارد؟ چرا که صبر همراه است با درگیریهای نفس با خواستهی محبوب؟ درپاسخ گفتهاند: این جان موضوع و مقصود و فایدهیی است که به خاطر آن صبر از مؤکدترین درجهها در راه محبت شده است، با آن محبت راستین از محبت ناخالص تشخیص داده میشود. از این نقطه نظر محبت بیشتر مردم دروغین است، زیرا همه ادعای محبت خدا را دارند، در حالی که وقتی آنها را با رویداد ناخوشایندی میآزماید، پرده از روی حقیقت بر میدارند و جز شکیبایان ثابت قدم نمیمانند، پس اگر تحمل سختیها و مصیبتها به کمک صبر نباشد درستی ادعا به اثبات نمیرسد. آن چه پیداست کسانی که محبت عظیمتر و بیشتری به خدا دارند همانها هستند که شکیبایی بیشتری دارند. خدا دوستان و خاصگان خود را به آن وصف کرده است. دربارهی بندهی خود ایوب وقتی او را آزمود میگوید: ﴿إِنَّا وَجَدۡنَٰهُ صَابِرٗاۚ نِّعۡمَ ٱلۡعَبۡدُ إِنَّهُۥٓ أَوَّابٞ﴾[ص: ۴۴] «ما او را شکیبا یافتیم، چه بندهی خوبی، همواره روی به درگاه ما داشت.» صبر و محب این چنین پیوند استواری با هم دارند. محبوبترین آفریدگانش را امر کرد که در برابر حکم الهی صبر پیشه کند، ودر ضمن اشاره کرد که صبر جز به کمک خدا امکانپذیر نیست. ﴿وَٱصۡبِرۡ وَمَا صَبۡرُكَ إِلَّا بِٱللَّهِۚ وَلَا تَحۡزَنۡ عَلَيۡهِمۡ وَلَا تَكُ فِي ضَيۡقٖ مِّمَّا يَمۡكُرُونَ١٢٧﴾[النحل: ۱۲٧] «صبر کن که صبر تو جز به توفیق خدا نیست و به خاطر آنها غمگین مشو و از نیرنگ آنان دلتنگ نباش».
۴- هیچ محبوبی را بر خداوند ترجیح ندهد، خدا و پیامبرش از هر چیز دیگر برایش دوست داشتنیتر باشد. [۳۳۴]عمر گفت: ای پیامبر خدا تو از هر چیز برای من محبوبتر، جز جانم فرمود: «حتی أكونَ أحبَّ إلیك من نفسك»:«باید از جانت برایت محبوبتر باشم!» گفت: تو برای من دوست داشتنیتر از هر چیزی هستی حتی جانم، فرمود: «الآن یا عمر: اکنون درست شد، ای عمر». [۳۳۵]
با توجه به این سخنان نشان محبت آن است که انسان هیچ چیزی را بر خدا ترجیح ندهد، نه فرزند، نه پدر، نه مردم و نه چیز محبوب دیگری. هرکس چیزی را از خدا و پیامبرش دوستتر بدارد، دلش بیمار است. اما اگرآن چه را که خدا دوست میدارد بر چیزی که خود دوست دارد، ترجیح دهد، در برابر هوا و هوس استوار، از تنبلی رویگردان و برطاعت و عبادت پایدار خواهد بود، و با طاعتهای نافله نزدیکی بیشتری به خدا میطلبد. به قول شاعر:
تَعصی الإله و أنتَ تزعُم حبَّه
هذا محالٌ فی القیاس بدیعُ
لو كان حبُّك صادقاً لَأطـعتُه
إن المَحُـبَّ لِمنَ یُحِبُّ مُطیعُ
از خدا نافرمانی میکنی و ادعا میکنی دوستش داری، این محال است و بدعت.
اگر محبتت راستین و صادقانه باشد، بیگمان از او اطاعت میکنی، چرا که محب مطیع کسی است که دوست دارد.
در اینجا باید نکتهیی را یادآوری کنیم که برای داعیان در رفتار با دعوت شوندگان مهم است، اینکه عصیان با اصل محبت منافات ندارد، با کمال آن هماهنگ نیست.
اگر کسی شراب بنوشد آیا میتوانید به او بگویید اصلاً خدا را دوست ندارد! خیر، نمیتوان چنین قضاوت کرد. محبت نیز مانند ایمان اساسی دارد و کمالی. به میزان گناه و معصیت از کمال آن کاسته میشود. هرگاه انسان وارد مرحلهی شک و نفاق بزرگ بشود اصل آن خلل میپذیرد، کنده میشود و از بین میرود. کسی که هیچ محبتی به خدا در دلش نیست، کافر منافق و مرتد است و از دین بینصیب است.
اما به عصیانگران نمیتوان گفت به خداوند هیچ محبتی ندارند، بلکه باید گفت محبتشان ناقص است دلیل آن قضیهی نعیمان است که روزی در حالی که مست بود، او را نزد پیامبر ج آوردند، به خاطر شراب نوشی او را حد زد، مردی او را لعنت کرد و گفت چه قدر او را با این حال میآورند، پیامبر ج فرمود: «لاتَلعنهُ فإنّه یحبّ اللهَ و رسولَه»:«او را لعنت نکن، چرا که خدا و پیامبرش را دوست دارد». [۳۳۶]یعنی او اصل محبت را از دست نداده است، اما به اندازهی عصیانش نقص پیدا کرده است و از شمار محبان بزرگ خدا نیست. او یک صحابی بود وما را مقام سخن گفتن بیش از این دربارهی او نیست، تنها به عنوان نمونه برای این بحث به او اشاره کردیم، تا بیان کنیم که معصیت اصل محبت را منتفی نمیسازد، چه بسا شخص خود توبه کرده باشد و عاقبت خیری پیدا کرده باشد، موقعیت و حقوق صحابه را رعایت میکینم، حتی آنان که عصیان کردهاند. هر چند معروف است که حد معصیت را پاک میکند.
این چنین باید با یاران پیامبر رفتار کرد، آنها نزد خدا جایگاه والایی دارند، حتی آنکه معصیتی از او سرزده بود، او نیز در راه خدا به جهاد میرفت، جان و مالش را فدای خدا و پیامبر میکرد. طاعتهای بزرگی داشتهاند که چه بسا خیلی بیشتر و عظیمتر از سیئاتشان باشد.
۵- شیفتهی یاد خدا باشد، زبانش از ذکرش نایستد، و دلش از آن خالی نگردد. هرکس چیزی را دوست بدارد، بسیارآن را یاد میکند، دلش در بند آن میافتد، عبادت، سخن گفتن با او، ذکر، طاعت و حتی دوستان او را دوست میدارد، خدا امر فرموده: بندگانش در هولانگیزترین جاها او را یاد کنند: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا لَقِيتُمۡ فِئَةٗ فَٱثۡبُتُواْ وَٱذۡكُرُواْ ٱللَّهَ كَثِيرٗا لَّعَلَّكُمۡ تُفۡلِحُونَ٤٥﴾[الأنفال: ۴۵] «ای مؤمنان هنگامی که با گروهی (از دشمن) روبرو شدید پایدار باشید و خدا را بسیار یاد کنید تارستگار شوید».
یعنی در زیر سایهی شمشیرها و چکاچک آن از یاد خدا غافل نباشید. نشان محبت راستین، یاد محبوب در هنگام آسایش و هراس است. درمیان مردمان عرب دورهی جاهلیت شخص افتخار میکرد که در جنگ زیر ضربههای اسلحههای جنگی محبوبهاش را یاد کرده و دراشعارش به آن اشاره کرده است. [۳۳٧]اکنون ایمانداران سزاوارترند که محبت رحمان را در هر حال و در هر مجالی در دل داشته باشند، بیشتر ازآن که آن عاشقان و هواپرستان محبوبههایشان را یاد میکردند.
ذکری که نشان از صداقت محبت دارد، آن است که انسان به محض اینکه از خواب بیدار میشود قبل ازهر چیز دلش یاد محبوب کند و زبانش آن را بیان کند، و نیزآخرین چیزی که پبش ازخواب انجام میدهد ذکر او باشد.
۶- محب راستین وقتی در خلوتگه دل خویش خدا را یاد میکند دلش به لرزه درمیآید و چشمانش از خشیت خدا اشک درآن حلقه میزند: ﴿إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٱلَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ ٱللَّهُ وَجِلَتۡ قُلُوبُهُمۡ وَإِذَا تُلِيَتۡ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتُهُۥ زَادَتۡهُمۡ إِيمَٰنٗا وَعَلَىٰ رَبِّهِمۡ يَتَوَكَّلُونَ٢﴾[الأنفال: ۲] «مؤمنان کسانی هستند که هر وقت نام خدا برده شود، دلهاشان بترسد و چون آیاتش بر آنها خوانده شود ایمانشان فزونی یابد و به پروردگارشان توکل کنند». اهل دنیا وقتی معشوق و محبوبشان را یاد میکنند ضربان قلبشان شتاب میگیرد، عاشقان خدا حالشان چگونه باید باشد وقتی یاد خدا کنند؟
٧- نسبت به خدا حمیت و حماسه داشته باشد، اگر کسی حریم خدا را بشکند، خشمگین شود، یا کسی حقوق خدا رانادیده بگیرد، آسان از کنار آن نگذرد، این به حق غیرت محب است. دین به طورکامل زیر پوشش این غیرت و حمیت قرار دارد. دیندارترین و استوارترین مردم درمحبت خدا، غیرتمندترین آنها بر حریمهای خداوندند. آنان که از روی غیرت و حمیت از منکرات گریزانند و اگر ببینند، از آن باز میدارند، زیرا محبوب آن را نمیپسندد.
۸- دوست داشتن سخن خدا. اگر میخواهید بدانید چه میزان از محبت خدا برخوردارید. به جایگاه قرآن در دلتان بنگرید. پیداست که هرکس کسی را دوست بدارد، سخن و کلامش محبوتترین چیز برای اوست، لذت قلب و نهایت خواستهاشان است. از این رو محبان خدا توجه خود را به کتاب او معطوف میدارند، تلاوت میکنند، تفسیر میکنند و در آن تدبر میکنند و در هر جایگاهی به آن رجوع میکنند. برای تأمل و حفظ کردن آن زیاد میخوانند. زیاد آن را تلاوت میکنند، چون محبت وابستگی و دلبستگی به سخن محبوب را ایجاد میکند. چنانکه میبینید مردم وقتی کسی را دوست میدارند، ازسخنانش گلچین میکنند، به آن اشاره میکنند و از آن مثال میآورند، پس حال محبان الهی با کتاب خدا چگونه میتواند باشد؟!
٩- اگر ذکری و طاعتی را ازدست بدهد، اندوهگین شود. سختترین چیز هدر رفتن وقتش است. اگر یک شب ورد [۳۳۸]را انجام ندهد، درد سنگینی به خاطرآن احساس میکند، سختتر و سنگینتر از درد آدم حریصی که اموالش را از دست بدهد، و در اولین فرصت آن را به قضا ادا میکند. چنانکه آن راستگوی راستین ج این گونه عمل میکرد. عایشهلمیگوید: «پیامبر ج وقتی عملی عبادی انجام میداد، از آن پس بر آن مداومت میکرد، او اگر شب به خواب میرفت یا مریض میشد، روز دوازده رکعت نماز میخواندم. [۳۳٩]
۱۰ – هرکاری که در حق محبوبش انجام داده است، اندک بداند و آن را چیز قابل ذکری نپندارد، گمان نکند با عبادتهایی که به انجام رسانده، طول داده و برآن صبر کرده است، کار شاقی کرده و زیاد خود را خسته کرده است. جز با نگاه نقصان و ناچیزی به آن ننگرد. شأن و مقام محبوبش را بزرگتر و گرانقدرتر از تمام کارهایی بداند که به خاطر او انجام داده است. و به عمل خود بسنده نکند، با چشم اعتراض به آن بنگرد، آن را اندک و ناچیز بداند و بترسد که حق محبوبش را ادا نکرده باشد و از کوتاهی و نقصان در عمل توبه کند.
پس از نماز، ذکر استغفرالله را بخواند. [۳۴۰]و مدام از نقصی که در عبادت پروردگا دارد طلب مغفرت کند. هرچه محبتش به خدا افزایش یابد شناختش به حق وحقوقش بر خود بیشتر میشود و اعمال خود را کمتر میداند ﴿وَٱلَّذِينَ يُؤۡتُونَ مَآ ءَاتَواْ وَّقُلُوبُهُمۡ وَجِلَةٌ أَنَّهُمۡ إِلَىٰ رَبِّهِمۡ رَٰجِعُونَ٦٠﴾[المؤمنون: ۶۰] «و از آنچه داده شده بهرهای را میدهند و در دلهایشان بیم است به راستی که به سوی پروردگارشان بازمیگردند».
[۳۳۰] صحیح است: بخاری (۶۵۰٧) بخش الرقاق. باب من أحب لقاءالله، أحب الله لقاءه و مسلم (۲۶۸۳) بخش الذکر و الدعاء، باب من أحبّ لقاءالله أحب الله لقاءه روایت کردهاند.
[۳۳۱] صحیح است: به روایت نسائی (۳٩۳٩) بخش عشرة النساء، باب حبّ النساء و احمد در مسند (۱۱۸۸۴). البانی در صحیح الجامع به شمارهی (۳۱۲۴) آن را صحیح دانسته است.
[۳۳۲] ابونعیم در حلیة الاولیاء (۲/۳۲۱) در زندگینامهی ثابت بنانی و ذهبی نیز در سیر اعلام النبلاء (۵/۲۲۴) در شرح زندگی ثابت بنانی روایت کردهاند.
[۳۳۳] صحیح است: بخاری (۲٩٩۶) بخش الجهاد و السیر، باب یکتب للمسافر مثل ماکان یعمل فی الإقامة، روایت کرده است.
[۳۳۴] روایت صحیح است: بخاری (۱۶) بخش الإیمان، باب حلاوة الإیمان، و مسلم (۴۳) بخش الإیمان، باب بیان خصال من اتصف بهن وجد حلاوة الإیمان، آوردهاند.
[۳۳۵] صحیح است: بخاری (۶۶۳۲) بخش الایمان و النذور، باب کیف کانت یمین النبی، روایت کرده است.
[۳۳۶] صحیح است: به روایت بخاری (۶٧۸۰) بخش الحدود، باب مایکره من لعن شارب الخمر و إنه لیس بخارج من الملة.
[۳۳٧] به عنوان بارز یک نمونهی بارز میتوان از عنترة بن شداد عبسی یاد کرد که در وصف صحنهی نبرد میگوید:
و لقد ذكرتك و الرماحُ نواهلُ
منی و بیض الهندِ تقطر من دمی
فوودتُ تـقبیلَ السیـوف لأنها
لمـعت كبارقِ ثغـرك المتـبسـمِ
هنگامی که نیزهها از خون من سیراب شده بود و از شمشیرهای هندی خون من میچکید، تو را یاد میکردم. در آن حال به دل دوست داشتم شمشیرها را ببوسم چون همانند دندانهای تو به هنگام خنده میدرخشید. (م)
[۳۳۸] ورد بخش یا مقدار معینی ازعمل، عبادت یا نماز و یا قراءت قرآن است در شب که انسان آن را برای خود در نظر گرفته و پایبند آن است و همیشه انجام میدهد.
[۳۳٩] صحیح است: به روایت مسلم (٧۴۶) بخش صلاة المسافرین، باب جامع صلاة اللیل و من نام عنه أو مرض.
[۳۴۰] روایت صحیحی است: مسلم (۵٩۱) بخش المساجد، باب استجباب الذکر بعد الصلاة و بیان صفته، آورده است.