توکل در اصطلاح شرعی
توکل در شرع یعنی اعتماد راستین قلب به خدا در جلب منافع و دفع زیانها و در امو دنیا و آخرت- چنانکه ابن رجب گفته است- به اعقتاد حسن بصری توکل این است که انسان بداند خدا مورد اعتماد و اطمینان اوست. شیخ بن عثیمین گوید: توکل اعتماد راستین به خدا در گردآوری سود و برداشتن زیان با فراهم کردن اسباب و شرایطی که خدا دستور داده است. این، تعریف مناسب و جامعی است.
بنابراین حقیقت توکل عبادت و کمک خواهی است: ﴿فَٱعۡبُدۡهُ وَتَوَكَّلۡ عَلَيۡهِ﴾[هود: ۱۲۳] «او را بپرست و بر او توکل کن»، ﴿عَلَيۡهِ تَوَكَّلۡتُ وَإِلَيۡهِ أُنِيبُ﴾[هود: ۸۸] «به او توکل دارم و به سوی او باز میگردم»، ﴿عَلَيۡهِ تَوَكَّلۡتُ وَإِلَيۡهِ مَتَابِ٣٠﴾[الرعد: ۳۰] «بر او توکل کردم و بازگشتم به سوی اوست»، ﴿رَّبُّ ٱلۡمَشۡرِقِ وَٱلۡمَغۡرِبِ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ فَٱتَّخِذۡهُ وَكِيلٗا٩﴾[المزمل: ٩] «آفریدگار شرق و غرب که معبودی جز او نیست، او را کارساز خویش برگزین»، ﴿رَبِّي عَلَيۡهِ تَوَكَّلۡتُ وَإِلَيۡهِ أُنِيبُ﴾[الشورى: ۱۰] «و به اوتوکل دارم و به سوی او باز میگردم» پس توکل کاملتر و شاملتر از استعانت است و برای جلب منافع و دفع زیان است هر چند در امور دنیوی باشد.
خداوند در چند جا این دو اصل را با هم آورده است ﴿إِيَّاكَ نَعۡبُدُ وَإِيَّاكَ نَسۡتَعِينُ٥﴾[الفاتحة: ۵] «تنها تو را میپرستیم و تنها از تو یاری میجوییم» عبادت کردن او و کمک خواستن از او و توکل به او که تنها و بیشریک است، در این حال خداوند برای بنده کافی است، چه در گرفتاریها، غم و اندوه یا در مورد دشمن و جنگ.
وقتی خدا به پیامبرش فرمود: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ حَسۡبُكَ ٱللَّهُ وَمَنِ ٱتَّبَعَكَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ٦٤﴾[الأنفال: ۶۴] «ای پیامبر! خدا و مؤمنانی که از تو پیروی میکنند برایت کافی است» برخی از مردم گمان میکردند بدین معناست که خدا تو را بس است و مؤمنان نیز برای تو کافیاند، یعنی آنها همراه با خدا تو را بساند. این اشتباه است و درست چنین است که خدا برای تو وآنان که از تو پیروی کردند کافی است، تو را کفایت میکند، آنها را نیز، برای تو بسنده است برای آنها نیز بر معنای اول درست نیست و برخلاف دیدگاه صحیح و مشهور است.
لذا درآیهی دیگری فرمود: ﴿وَإِن يُرِيدُوٓاْ أَن يَخۡدَعُوكَ فَإِنَّ حَسۡبَكَ ٱللَّهُۚ هُوَ ٱلَّذِيٓ أَيَّدَكَ بِنَصۡرِهِۦ وَبِٱلۡمُؤۡمِنِينَ٦٢﴾[الأنفال: ۶۲] «اگر بخواهند فریبت دهند خدا برای تو کافی است، اوست که با نصرت خود و یاری مؤمنان تو را تأیید کرد» دربارهی معنای این آیهی میتوان گفت: خدا تو را بس است او است که با پیروزی و با مؤمنان تورا توانا کرد، زیرا مؤمنان به تو کمک کردند و توانمند ساختند.
حسب و تأیید با هم فرق دارند، بنده نمیتوان کافی (حسب) باشد، بلکه میتواند یاریگر (مؤید) باشد. «أیدّك بالمؤمنین»یعنی آنها تو را یاری کردند در این اشکالی وجود ندارد و ضد توحید نیست.
اما اگر بگویید «یكفونك»این سؤال پیش میآید که چه کسی این کفایت را دارد؟ کیست که میتواند کافی باشد هر گونه بدی و شری را از دیگران دور کند؟ جز خدا کسی این توانایی را ندارد.
ابن قیم دربارهی معنای آیه گفته است: حسبک الله یعنی خداوند برای تو بسنده است، و هرکس خدا برای او کافی و نگهدارش باشد، دشمن هیچ طمعی در او نخواهد داشت و نمیتواند زیان وآزاری به او برساند. [۳۰۱]
استثنا در عبارت ﴿لَن يَضُرُّوكُمۡ إِلَّآ أَذٗى﴾[آل عمران: ۱۱۱] «هرگز به شما زیان نمیرسانند مگر اندک آزاری» به چه منظوری است؟ مانند آزاری و اذیت گرما و سرما، گرسنگی و تشنگی. اما اینکه دشمن به او زیانی برساند. بدین گونه که به مرادش برسد. و آن چه که میخواسته اتفاق بیفتد، مدنظر نیست، این زیان و ضرر تحقق نمییابد. به دیگر سخن اگر بر خدا توکل کنید، زیانی به شما نمیرسانند جز آزار، و آن هم چیزهایی است که از آن گریزی نیست، نه آن گونه دشمن میخواهد و آرزو میکند، که این اثر اندکی است مانند گرما، سرما، گرسنگی و تشنگی که برای هرکس پیش میآید.
[۳۰۱]ن . ک: بدائع الفوائد: (۲/۴۶۵).