سخنانی کوتاه دربارهی خشنودی
پیشینیان دربارهی خشنودی سخنانی دارند، مانند:
۱- ابودرداء :: «خداوند وقتی کاری میکند دوست دارد از سوی بندگانش مورد رضایت قرار گیرد». [۱٧۲]
۲- عمر بن عبدالعزیز:: «چنان شدهام که خوشحال و شادمانیام تنها به قضا و قدر است» و این گشایش و آرامشی بر جانش میبخشاید. هرکس به این درجه برسد تمام زندگانیاش در رفاه و شادکامی خواهد بود. ﴿مَنۡ عَمِلَ صَٰلِحٗا مِّن ذَكَرٍ أَوۡ أُنثَىٰ وَهُوَ مُؤۡمِنٞ فَلَنُحۡيِيَنَّهُۥ حَيَوٰةٗ طَيِّبَةٗ﴾[النحل: ٩٧] «هرکس کار شایستهیی انجام دهد، چه زن چه مرد و ایمان داشته باشد زندگی پاکیزهیی به او عطا میکنیم».
۳- ابن مسعود س: «خدا با عدل و داد خود آرامش و شادمانی را در یقین و خشنودی جای داده و اندوه وغصه را در شک وگمان». [۱٧۳]
۴- یکی از پیشینیان گفته است: «زندگی پاک همان خشنودی و قناعت است». [۱٧۴]
۵- عبدالواحد بن زید: «خشنودی راه بزرگ خدا و بهشت دنیا و مایهی آسایش عابدان است». [۱٧۵]چه بسا شخص مبتلا خشنود باشد حتی تا حدی که دیگر احساس درد نمیکند.
۶- عمر بن خطاب به ابوموسی گفت: «اما بعد نیکی و خیر به طور کامل در خشنودی است، اگر توانستی خشنود باش، در غیر این صورت شکیبا باش» پیشتر نیز یاد شد که خشنودی منزلهیی بالاتر از شکیبایی است.
٧- عبدالله بن عمرب: «وقتی انسانی فوت میکند خداوند دو فرشته و هدیهیی از بهشت برایش میفرستد، به او گفته میشود ای نفس مطمئنه با آسایش و کامیابی برو که پروردگار از تو خشنود است».
۸- میمون بن مهران: «هرکس از قضا و قدر خشنود نباشد حماقتش درمانی ندارد».
٩- عبدالله بن مبارک سخنی را نقل کرده:« ای فرزند سه چیز نشانهی پرهیزگاری انسان است: توکل پسندیدهی او بر خدا در هر چه که بر سرش آمده، خشنودی و رضایتش به آن چه خدا به او عطا کرده و عدم نگرانیاش در آن چه از دستش رفته است».
جایگاه خشنودی همان محبت خدا، رهایی از آتش و کامیابی در بهشت است و خشودی خدا، خوش گمانی بنده به پروردگار و نفس مطمئنه و زندگانی پاک را به بار میآورد.
[۱٧۲] ابن مبارک در زهد(۱/۳۲) حدیث (۱۲۴) نقل کرده و ابن رجب حنبلی در جامع العلوم والحکم (۱/۱٩۴) از سخن ابودرداء آورده است. [۱٧۳] بیهقی در شعب الإیمان (۱/۲۲۲) به شمارهی (۲۰٩) روایت کرده، و ابن رجب حنبلی در جامع العلوم و الحکم (۱/۱٩۴) تنها از ابن مسعود روایت کرده است. [۱٧۴] ابن رجب حنبلی در جامع العلوم و الحکم (۱/۱٩۵) آورده است. [۱٧۵] ابونعیم در حلیة الأولیاء (۶/۱۵۶) روایت کرده و نیز ابن رجب حنبلی در جامع العلوم والحکم (۱/۱٩۵) ذکر کرده است.