عبدالله بن مبارک
عبده بن سلیمان گوید: ما در قالب دستهیی از سربازان با عبدالله بن مبارک در کشور روم بودیم، با دشمنان روبهرو شدیم، چون نیروهای دو طرف به هم رسیدند یکی از لشکر دشمن آمد و مبارز خواست، یک نفر از مسلمانان به مبارزهی او رفت، چند لحظهیی با او جنگید تا اینکه با نیزه او را زد و کشت، شخص دیگری آمد و مبارز خواست، رفت او را نیز از پای در آورد، نفر سوم آمد، دنبالش کرد و با ضربهیی هلاکش کرد، مردم بر سرش گرد آمدند تا ببینند این چه کسی است...! اما او رویش را پوشاند.
عبده گفت: در آن میان من هم رفتم، لای آستینش را گرفتم و کشیدم، دیدم عبدالله بن مبارک است! با طعن و سرزنش به من که او را آشکار کرده بودم، گفت: تو نیز ای اباعمر ما را رسوا میکنی؟! [۴۵]
[۴۵] تاریخ بغداد، ۱۰/۱۶٧.