نتایج خشنودی
خشنودی بهرهها و نتایج بسیار زیادی دارد. مهمترین آن چنین است:
۱- خشنودی از پروردگار، شادمانی و خوشحالی به او. پیامبر ج بیشتر از همهی مردمان از خداوند خشنو د و به وجود او شادمان وخوشحال بود.
خشنودی در مقام عبودیت کامل است. در حقیقت عبودیت بدون شکیبایی، توکل، خشنودی وفروتنی و نیاز به خدا کمال نمییابد.
۲- خشنودی میوهی شیرین رضایت پروردگار از انسان را به بار میآورد، این خود بار افزونی بر خوشبختی، شادمانی و خوشحالی انسان به اوست. لذت عبودیت است. خرسندی انسان از خدا خشنودی خدا از انسان را موجب میشود. خداوند از کسی که او را میپرستد خشنود است- وقتی انسان از او بخواهد، اصرار کند، درخواست کند، پیش او لابه کند، خداوند نیز به او روی میآورد.
۳- خشنودی انسان را از غم و اندوه، غصه و دل آشفتگی، افسردگی و پریشانی آسوده میکند. از این منظر در بهشت دنیوی به وسیلهی خشنودی و رضایتمندی پیش از بهشت اخروی به روی انسان باز میشود. خشنودی منجر به آرامش، اطمینان و آسایش قلبی و درونی انسان میشود. برخلاف ناخرسندی که سبب پریشانی، آشفتگی و تردید و ناآرامی دل میگردد.
پس خشنودی آرامشی را به دل انسان ارزانی میدارد که به هیچ وسیلهی دیگری امکانپذیر نیست، و هیچ چیزی سودمندتر ازآن برای دل وجود ندارد؛ زیرا وقتی آرامش بر دل بنده سایه بگستراند، حال و احوالش درستی و صلاح مییابد، خاطرش آسوده میگردد، و در امنیت، راحتی و فراخی به زندگی ادامه میدهد.
۴- خشنودی انسان را از ستیزه و لجاجت با پرورگار در امور شرایع و احکام و مسایل دینی رهایی میبخشد. مثلاً ابلیس چرا وقتی به سجده دستور یافت، نافرمانی کرد؟ چرا نپذیرفت؟
او به خشنودی نرسیده بود، به زعم خود گفت چگونه برای بشری که از خاک آفریدهای سجده کنم؟ ناخرسندی ابلیس به اعتراض در برابر دستور خدا انجامید. اکنون نیز منافقان روزگار ما که در نوشتهها و گفتههایشان از احکام خدا دربارهی ربا، حجاب و چندهمسری اظهار ناخرسندی میکنند، در واقع به وادی ستیزهجویی و دشمنی با پروردگار گام نهادهاند.
میگویند چرا این را بر ما واجب گرداندهای؟ هر چند به روشنی آن را به زبان نیارودهاند... اما سخنانشان به گرد محور دشمنی با پروردگار بر سر احکام شریعتش میگردد. خشنودی انسان را از این جنگ و ستیز رها میسازد و او را به سبز دشت آرامش وآشتی با پروردگار میبرد.
۵- خشنودی حس عدالت پروردگار را در بنده بر میانگیزد، و این از بهرههای آن است. پیامبر ج با توجه به این نکته فرمود: «عدلٌ فیّ قضاؤك»:«قضای تو الهی! دربارهی من عادلانه است». [۱۶٧]
آن کس که از عدالت پروردگار خرسند نباشد، ستم روا داشته و از جادهی انصاف بیرون رفته است. خداوند حتی در سزایش عادلترین عادلان است. بریده شدن درست دزد چه حکمتی دارد؟ مقتضای مکافات است خدا در قضاوتش و نیز در مکافات و عقوباتش به عدالت حکم کرده است، در هیچ کدام اعتراض روا نیست.
۶- ناخشنودی یا به خاطر از دست رفتن چیزی است که انسان خواستار و دوستدار آن است و یا به خاطر پیش آمدن چیزی است که آن را ناخوشایند میداند و از آن ناخشنود است. این چنین کسی که ناخرسند است نگرانی و نوعی آشفتگی او را فرا میگیرد که هرگاه امر ناخوشایندی برایش رخ دهد یا چیزی را که دوست دارد از دست بدهد گرفتار ناراحتیها و آشوبهای روانی میگردد. در حالی که اگر بهرهمند از نعمت خشنودی و خرسندی باشد، هرگاه امر ناخوشایندی برایش پیش بیاید، یا چیزی که میخواهد از دستش برود، نه احساس سیهروزی و تیرهبختی و نه آزار درد و ناراحتی او را رنج نمیدهد، زیرا همان خشنودی درد و آزار را از او دور میکند، چنانکه با از دست رفتن چیزی اندوهناک نگردد و با به دست آوردن چیزی بر اثر شادمانی خود را گم نکند: ﴿لِّكَيۡلَا تَأۡسَوۡاْ عَلَىٰ مَا فَاتَكُمۡ وَلَا تَفۡرَحُواْ بِمَآ ءَاتَىٰكُمۡ﴾[الحدید: ٢٣] «تا بر آن چه از دست دادهاید اندوهناک نشوید و به سبب آن چه به شما داده است شادمان نگردید».
فرض کنید یک نفر میخواهد قرارداد پیمانکاری ببندد، مشغول شده، نرخ گذاری کرده، کار کرده، خسته شده، اسناد گذاشته است، سپس ناگاه از دستش میدهد، یعنی کس دیگری آن را میگیرد، نصیب او نمیشود... کس دیگری در مناقصه برنده شود، چنین شخصی وقتی بهرهمند از ویژگی خرسندی باشد... چه عکس العملی خواهد داشت؟ میگوید: ایرادی ندارد، اینکه رفت یکی دیگر میآید... به هر حال باید خدا را شاکر بود... اگر خشنودی و رضایتمندی نباشد... چنی کسی تیرهروز و زندگیاش دشوار میگردد، شب به خواب نمیرود... از غذا خوردن میافتد... حتی سخن گفتن با همسرش را بر نمیتابد... مانند دیگر کسان نمیتواند به درستی با او هم صحبت شود، روزگارش تیره وتار میگردد.
پس در حقیقت خشنودی وحقیقت وجودی آن فایدهیی بسیار بزرگ دارد، چون وقتی چیزی از دست برود و پایان یابد، چه میماند؟ اینجاست که قناعت و رضایتمندی خیلی مفید است. انسان نباید برای از دست رفتههایش تسلیم اندوه و غصه گردد، نباید غبار یأس و اندوه آسمان اندیشهاش را تاریک کند، زیرا همه چیز در تقدیر و نوشته شده است.
٧- خشنودی راهی به رهایی از تقلب، کینه و حسادت برای انسان باز میکند. چون آدمی اگر به رضایت درونی نرسد و از آن چه خدا نصیبش کرده خشنود نباشد، همچنان به این و آن نگاه میکند، چشم به دیگران دارد. و پیوسته چشم تنگ و حسدورز باقی میماند و آرزوی زوال فراخی و نعمتهای دیگران میکند. حال آنکه این ناخرسندی است که تمام این وسوسهها را به دل و درون چنین شخصی فرو میبرد.
۸- خشنودی انسان را به جایگاهی میرساند که در قضا و قدر الهی و حکمت و عملش گمان به خود راه ندهد. بلکه در برابر امر خدا تسلیم، و معتقد باشد که او حکیم است، هر چه بادا باد. اما انسان ناخرسند شک میکند، تردید دارد، شیطان او را وسوسه میکند.
به هیمن سبب خشنودی و یقین برادر و همراه هم هستند، ناخرسندی و شک نیز همزاد و پیوسته به هماند.
آدمی اگر بتواند با یقین به خشنودی برسد و آنها را قرین هم سازد، کار بسیار نیکی انجام داده است، اگر موفق نشد، بداند شکیبایی خیر و نفع بسیار زیادی دارد.
٩- از بهترین ثمرههای خشنودی این است که سبب سپاسگزاری و شکرگزاری میگردد. شخص ناخرسند شکرگزاری نمیکند، زیرا او احساس میکند زیان دیده است، حقش ادا نشده و سهم و نصیبش داده نشده است؛ از آن روی که وی معتقد است اصلاً نعمتی به او عطا نشده است. ناخشنودی نتیجهی ناسپاسی شخص صاحب نعمت و خرسندی نتیجه شکرگزاری انسان است به خاطر نعمتهایش.
۱۰- خشنودی انسان را چنان میکند که چیزی بر زبان نیاورد جز آن چه خشنودی پروردگار را به دنبال دارد. اماناخرسندی سبب میشود سخنانی بگوید که در آن مایههای اعتراض به پروردگار باشد، حتی ممکن است رنگ و بوی طعنه هم از آن فهمیده شود. انسان بهرهمند از خشنودی از هوا و هوس به دور است و شخص ناخرسند پیرو هوا و هوس میشود.
خشنودی و پیروی از هوای نفس در یک شخص جمع نمیشود، به هیمن سبب خشنودی با انواع آن هوا و هوس را میرهاند، انسان خرسند میداند و احساس میکند که دارای گنیجنهیی است بزرگتر از بهشت وآن خشنودی خداست. چون خداوند هنگامی که از سرای بهشت یاد میکند میفرماید: ﴿وَرِضۡوَٰنٞ مِّنَ ٱللَّهِ أَكۡبَرُ﴾[التوبة: ٧٢] «خشنودی خداوند از آنها نعمتی بزرگتر است» پس اگر خشنودی خدا حاصل شود به راستی بزرگتر و گرانبهاتر است از بهشت و هر چه در آن است، خشنودی ویژگی و صفت خداوند است و بهشت آفریدهی او... و پیداست که صفت خدا بزرگتر از همهی آفریدههایش است.
﴿وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَا وَمَسَٰكِنَ طَيِّبَةٗ فِي جَنَّٰتِ عَدۡنٖۚ وَرِضۡوَٰنٞ مِّنَ ٱللَّهِ أَكۡبَرُۚ ذَٰلِكَ هُوَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِيمُ ٧٢﴾[التوبة: ٧٢] «خداوند زنان و مردان باایمان را به باغهایی وعده داده است که جویبارها از زیر آن روان است، جاودان در آن خواهند ماند، و نیز منزلگاههایی پاکیزه در باغهای جاوید، ولی خشنودی خدا برتر است، این است پیروزی و کامیابی بزرگ».
۱۱- خشنودی انسان را از ناخرسندی مردمان میرهاند، چون وقتی خدا از انسان راضی باشد، مردم را نیز از او راضی میکند. انسان خود نیز اگر در راستای خشنودی خدا گام بردارد، به سخن مردم اهمیتی نمیدهد. اما در مسیر خشنودی مردم تلاش کند زودا که خود را خسته و درمانده بیابد، زیرا توانایی جلب رضایت آنان را ندارد و زندگیاش تباه گردد... در حالی که هرکس برای رضای خدا تلاش کند از سخنان مردم هیچ حسابی نمیبرد و از لحاظ روحی و روانی خسته نمیشود... حتی اگر سخنان مردم به او برسد آزار روانی برایش نخواهد داشت و تا خدا از او خشنود باشد، به چیز دیگر توجه ندارد.
۱۲- خداوند به کسی که از او خشنود است چیزهایی عطا میکند که حتی آنها را نخواسته است، طلب نکرده، دهشهای خداوند تنها نتیجهی دعا نیست.
۱۳- خشنودی دل انسان را برای عبادت آماده میکند، در نماز دلش به دور از هر گونه وسوسه و در طاعت ذهنش آماده و مهیا است. از عبادت نهایت استفاده را میبرد. خشودی ذهن را پاک ومتمرکز میکند و شخص بدین ترتیب از عبادتش بهره میبرد.
۱۴- خشنودی با دیگر اعمال نیک دل، جایگاه شگفتی دارد. پاداشش بیپایان است و برخلاف اعمال دیگر اندامها حد و مرزی ندارد، اعمال دیگر اندامها محدود است و پاداشهایش در یک مدت معینی تمام میشود، در حالی که عمل دل نامحدود است و ادامه دارد.
از دیگر سو کارهای دیگر اندامها تا حد معلوم و قابل شماری دو برابر میشود، اما کارهای دل چند برابر شدنش پایان ندارد، هر چند صاحبش آن را فراموش کند... شاید بگویید چگونه؟
میگویم: مثلاً شخص خشنود در دل و ذهن خویش فکر میکند و میاندیشد که از خدا و قضای او راضی است، سپس یک مسألهی ریاضی و شمارشی برایش پیش میآید که ذهنش را به خود مشغول میکند... دانشمندان میگویند پاداش رضایتمندی هر چند ذهن به چیز دیگری مشغول باشد، قطع نمیشود، زیرا اصل آن موجود است هر چند دل به چیز دیگری بپردازد.
مثال دیگر: کسی از خدا میترسد، گاهی در نیتجهی این ترس گریه و بیقراری به او دست میدهد، اگر فکرش مشغول پسرش گردد، که زخمی شده و او را پانسمان و درمان کند، و در نیتجه قضیهی تأمل دربارهی ترس و گریه و هراس ناشی از آن را به دست فراموشی بسپارد، پاداش او به خاطر همان ترسش همچنان ادامه خواهد داشت، زیرا این کاری قلبی و متمرکر در درون است و نهایت ندارد و این بیگمان از شگفتیهای اعمال قلبی است.
این مبحث میتواند روشن کند که چرا کارهای قلب پاداش بیشتری از کارهای اندامهای دیگر بدن دارد، با وجود اینکه انسان ناگزیر از کار با آنهاست. چون اگر اعمال اندامها نباشد، دل به تباهی میگراید.
* آیا خشنودی منافی دعا و مخالف آن است؟
پاسخ: نه، چون دعا موجب خشنودی خداوند است و او خود آن را سفارش کرده است.
* آیا انسان وقتی دعا میکند خدا گرفتاری و مشکلی را برایش رفع کند، خشنود نیست؟ در پاسخ این سؤال باید گفت قضیه به این شکل نیست، زیرا خداوند فرموده:﴿ٱدۡعُونِيٓ أَسۡتَجِبۡ لَكُمۡ﴾[غافر: ٦٠] «مرا بخوانید، دعا کنید، تا شما را جواب دهم». همچنین فرمود:
﴿يَدۡعُونَ رَبَّهُمۡ خَوۡفٗا وَطَمَعٗا﴾[السجدة: ١٦] «از روی ترس و طمع پروردگارشان را میخوانند». در دعاهایشان خواستار نعمتهای خداوند و دفع خشم وخشنودی او هستند، دعا برای طلب مغفرت و دفع زیان. زیرا خداوند فرمود: «مرا بخوانید» چون دعا موجب رضایت و خشنودی اوست. پس روشن شد که دعا با قضیهی خشنودی تعارضی ندارد.
انسان اگر به گناه و نافرمانی خرسند باشد واز خدا بخواهد آثار آن را نابود کند و به جای آن نیکی و احسان به او بدهد، این دعایش با امر خشنودی تعارضی ندارد؛ زیرا خداوند به ما دستور داده روزی را از او طلب کنیم، فرمود: ﴿فَٱبۡتَغُواْ عِندَ ٱللَّهِ ٱلرِّزۡقَ﴾[العنکبوت: ١٧] «روزی را از پیشگاه خدا درخواست کنید».
* آیا خشنودی با گریه بر مرده منافات دارد؟
شیخ الاسلام گوید: «گریه بر مرده از روی ترحم و مهربانی پسندیده و مستحب است و با امر خشنودی منافات ندارد، برخلاف اینکه به خاطر از دست دادن منافعی که از جانب مرده نصیبش میشده، گریه کند». [۱۶۸]
فرمودهی پیامبر در هنگامی که بر مردهیی میگریست، بهتر این موضوع را روشن میکند: «إنّ هذه رحمةٌ جعلها الله فی قلوب عبادهِ و إنما یرحم الله من عباده الرّحماءَ»:«این (گریه) مهری است که خداوند آن را در دل بندگانش قرار داده و او از میان بندگانش نسبت به مهربانان و رحم کنندگان مهربان است». [۱۶٩]
البته باید در اصل قضیه تفاوتهایی قایل شویم، زیرا پیامبر ج هنگام مرگ پسرش ابراهیم گریه کرد... چرا؟ چون مهرش در دلش بود، از روی دلسوزی نسبت به او میگریست.
اگر کسی بگوید فضیل بن عیاض وقتی یکی از پسرانش به نام علی درگذشت، خندید وگفت: «دیدم خدا این چنین خواسته و حکم کرده و دوست داشتم به آن چه رضای خداست، خشنود باشم». [۱٧۰]
ما میگوییم: حالت او در مقایسه با کسانی که شیون و ناشکیبایی میکنند، مناسب و حالت خوبی است، اما دلسوزی نسبت به شخص درگذشته همراه با خشنودی از قضای الهی و شکرگزاری خدا در هر حال – چنانکه پیامبر ج فرمود- کاملتر است.
اگر بگویند از این دو کدام کاملتر است: پیامبر ج وقتی از روی رحمت به مرده گریست یا آنکه هنگام مرگ پسرش خندید؟ یادآوری مینماید که گریستن از روی مهر و رحمت بر مرده همراه با شکرگزاری خدا و خشنودی از حکمش صحیحتر و کاملتر است، چنانکه خداوند نیز فرمود: ﴿ثُمَّ كَانَ مِنَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَتَوَاصَوۡاْ بِٱلصَّبۡرِ وَتَوَاصَوۡاْ بِٱلۡمَرۡحَمَةِ ١٧﴾[البلد: ١٧] «آن گاه از شمار کسانی باشد که ایمان آوردند و یکدیگر را به شکیبایی و مهربانی سفارش کردند». در این آیه خدا از سفارش به شکیبایی و مهربانی یاد کرده است.
مردم چهار دستهاند:
۱- گروهی دارای شکیبایی استوارند. (مهربانی در آن نیست).
۲- گروهی دارای مهربانیاند. (که این قابل زوال است).
۳- دستهیی سنگدلی و ناشکیبایی در وجود خود دارند (از دو سو جامع بدیاند).
۴- ایمانداران ستودهیی که در برابر مصایب شکیبایند و در حق مردم مهربان.
باید دانست که نه عقلاً و نه شرعاً تلاش برای جلب خشنودی و رضایت مردم به طور مطلق روا نیست، به دو جهت: یکی اینکه غیرممکن است، چنانکه شافعی فرمود: «خشنودی مردم هدفی است دست نایافتنی، پس به دنبال چیزی باشید که به صلاح شماست، آن را حفظ کنید و هر چه غیر آن است رها کنید و مشغولش نگردید». [۱٧۱]
دوم اینکه ما دستور یافتهایم خشنودی خدا و پیامبرش را به دست بیاوریم ﴿وَٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥٓ أَحَقُّ أَن يُرۡضُوهُ﴾[التوبة: ٦٢] «شایستهتر آن است که خشنودی خدا و پیامبرش را به دست آورند».
آیا ما مکلف هستیم خشنودی همه مردم را جلب کنیم؟ پاسخ منفی است ما به این ملکف نشدهایم، به دو دلیل: چون غیرممکن است، و اینکه ما مکلف به جلب رضایت خدا هستیم نه مردم.
[۱۶٧] احمد در مسند (۱/۴۵۲) حدیث (۴۳۰۶) و حاکم در مستدرک (۱/۶٩۰) حدیث (۱۸٧٧) روایت کردهاند. حاکم گفته است: حدیث درستی است که بخاری و مسلم نقل کردهاند. نیز طبرانی در معجم کبیر (۱۰/۱۶٩) حدیث (۱۰۳۵۲). [۱۶۸] ن. ک. مجموع الفتاوی (۱۰/۴٧) از شیخ الاسلام ابن تیمیه. [۱۶٩] بخاری (۵۶۵۵) بخش الرضی، باب عبادة الصبیان، و مسلم (٩۲۳) بخش الجنائز، باب البکاء علی المیت، روایت کردهاند. [۱٧۰] شیخ الاسلام ابن تیمیه در مجموع الفتاوی (۱۰/۴٧) آورده وآن را به فضیل بن عیاض نسبت داده است. [۱٧۱] ابونعیم در حلیه (٩/۱۲۳) روایت کرده و ذهبی در سیر أعلام النبلاء (۱۰/۸٩) آورده است.