امام شافعی/
ابوعبدالله محمد بن ادریس بن عثمان بن شافع بن سائب بن عبید بن عبد یزید بن هاشم بن عبدالمطلب بن عبدمناف جدّ چهارم پیغمبرصمادر او فاطمه بنت عبدالله بن الحسن بن الحسین [۳۵]بن علی بن عبدالمطلب است. وی در شهر غزه در سال ۱۵۰، سال فوت ابوحنیفه تولد یافت. استاد ابراهیم خاقانی گوید:
اول شب بوحنیفه درگذشت
شافعی، آخر شب، از مادر بزاد
شافعی در سال ۱۹۸ ه [۳۶]به مصر رفت و در روز جمعه آخرین روز ماه رجب سال ۲۰۴ در مصر فوت کرد و در مقبره قرافه الصغری در عصر آن روز دفن گردید، اکنون مرقد او زیارتگاه و مطاف مسلمین است.
ملاّ ابوبکر مصنف کُرد در کتاب طبقات الشافعی گوید: وی/در دهی از شام مشهور به «غزه» به دنیا آمد، در دو سالگی او را به مکه بردند و در آنجا نشأت یافت و قرآن را حفظ نمود در حالی که هفت سال داشت، سپس [مادرش] [۳۷]جهت فراگرفتن فقه او را به مسلم بن خالد، مفتی مکه سپرد و [خالد] به او اجازه فتوا داد در حالی که پانزده سال داشت. به نزد امام مالک در مدینه رفت و ملازم او بود تا مالک زندگی را بدرود گفت، در سال ۱۹۵ به بغداد رفت و دو سال در آنجا ماند، بعد بر حسب لزوم، به مکه رفت، و در سال ۱۹۸ به بغداد بازگشت، دو ماه در آنجا بود چون حضرت امام موسی کاظم شهید گردید، بر اثر دلگیری بغداد را ترک گفت و به مصرف مهاجرت فرمود و در آنجا به نشر و تصنیف پرداخت و تا دم واپسین در مصر بود.
امام شافعی در علم حدیث، فقه، لغت، نحو و علوم اسلامی سرآمد دهر بود. ثقت، امانت، زهد، ورع، عفت نفس، حسن سیرت، علو قدرت، منزلت و سخاوت او زبانزد خاص و عام بود و مؤسس و واضع علم اصول میباشد.
اولین کتاب را در علم اصول فقه به نام «الرسالة» نوشت و در نزد امام مالک کتاب «الـموطأ» او را حفظ نمود. اهل حفظ و اتقان بود و در پانزده سالگی به درجه اجتهاد رسید. وی/مؤسس مذهب شافعیه و کتاب «الأم» او در علم فقه مشهور است.
در «ریحانه الأدب» مسطور است: ابن ندیم تألیفات شافعی را متجاوز از صد کتاب نوشته و در «معجم الأدبا» صد و چهل و اندی به شمار آورده است.
اکثریت مردم عراق و شام و مصر و قسمتی از آفریقا مذهب او را متابعت مینمایند و اکثر اهل تسنن ایران بالخصوص کردستان به مذهب او میباشند [۳۸].
ملاعبدالله احمدیان نویسنده کرد، در شرح حال امام شافعی، با نثری شیوا و روان فرازهایی از زندگی امام را چنین به تصویر میکشد:
«شافعی بعد از ازدواج نیز چندین سال در مسند قضاوت شهر نجران یمن باقی ماند، و در این دیار از دو چیز بسیار لذت میبرد، یکی اینکه مقررات فقه و احکام دینی را در عمل مشاهده میکرد و هر روز بر استنباط و معلوماتش افزوده میگردید و سایه سیاه و ستبر جهل را بیشتر از خود دور میکرد و دیگر اینکه ستمگران زورمند را (با) هر نامی که داشتند و در هر مقامی که بودند، به پای ترازوی عدالت میکشانید و حق ستمدیدگان را از آنان میگرفت و نقاب از چهره اهل تزویر برمیداشت، و تقدسمآبی و شخصیت کاذب اهل زور و زر و تزویر را چه به هنگام قضاوت و داوری و چه به هنگام بحث و گفتگو در محافل و مجالس برای مردم روشن میکرد و مسئولین بیلیاقت و مزدور و ستمگر حکومت را به باد انتقاد میگرفت و گاهی با نقل یک داستان فکاهی با طرح سؤال و جواب طنزآمیز، سادهاندیشی و بیکفایتی و حقارت و مزدوری آنها را خاطر نشان مینمود [۳۹].
در کتاب «تجزیه و تحلیل زندگانی امام شافعی» درباره مبارزات امام و موضعگیریهایش در برابر ستمگران و مسئولان عباسیان چنین آمده است:
۱- والی ستمگر و درمانده و ناتوان نجران، از راه فریب و طفره به مردم هیجانزده شهر، مژده داده بود که به زودی ارزاق فراوانی از بغداد به نجران میرسد و عصر همان روز به شافعی خبر دادند که والی و ملازمانش را در راه نجران به بغداد دیدهاند، شافعی گفت: شاید آن بیچاره در دروغ خود به شک افتاده، و برای استقبال از کاروان ارزاق به راه بغداد شتافته باشد، همانگونه که بچهها سر به سر (اشعب) [۴۰]طمعکار گذاشته و او را مسخره میکردند و او برای نجات خود به آنها گفت: بچهها برای چه ایستادهاید؟ در فلان جا، گردو توزیع میکنند، بچهها فریب خوردند و به سوی آن مکان دویدند، و اشعب از مشاهده دویدن آنها در دروغ خود به شک افتاد و در دل خود گفت شاید راست گفته باشم و او نیز به آنجا شتافت و بار دیگر گریبان خود را در دست بچههای بازیگوش گذاشت!.
۲- مهرههای اطلاعاتی با وجود فراست و هوش سرشار و حقوق و مستمری و مزایای بیشماری که از حکومت عباسی دریافت میکردند، قادر به کشف توطئههای سیاسی نبودند و بسیار اتفاق میافتاد که تا دیرزمانی از فعالیت گروههای سیاسی غافل مانده و جان سالم بدر میبردند و در جهت اشاره به ستمگری و مزدوری این مهرههای اطلاعاتی عباسیان، شافعی میگفت: «کسی از من سؤال کرد که به هنگام شکار، چرا سگهای شکاری، با وجود ساقهای بلند و فنری و کمر باریک و این همه سرعت و تیزروی باز غالباً به خرگوشها نمیرسند؟ در جواب گفتم: «علتش این است که خرگوشها در جهت مصلحت خود و نجات جانشان میدوند، اما سگهای شکاری در جهت مصلحت دیگران و پیدا کردن لقمه چربی برای آنها میدوند و بسیار فرق است در بین بیم جان و امید نان و بین مصلحت خود و مصلحت دیگران» [۴۱].
[۳۵] عبدالله محض پسر حسن مثنی و او پسر امام حسن مجتبی است نه امام حسین. [۳۶] گروهی میگویند امام شافعی از ۲۸ شوال ۱۹۸ به مصر سفر کرده است. [۳۷] پدرش به مادرش اصلاح شد زیرا پدر امام شافعی به فاصله کمی از تولد امام وفات یافت و مادرش کفالت او را به عهده گرفت و او را به مکه برد. [۳۸] اصحاب صحاح ستّه، ۲۷-۲۹. به مذهب او میباشند یعنی: پیرو مذهب امام شافعی میباشند. [۳۹] تجزیه و تحلیل زندگانی امام شافعی، تألیف: عبدالله احمدیان، ۶۵-۶۶، به نقل از الامام الشافعی، عبدالغنی، ص ۷۸ و ابوزهره، ص ۲۱. [۴۰] طنزپرداز عرب و فکاهیگوی. [۴۱] تجزیه و تحلیل زندگانی امام شافعی، ص ۶۶-۶۷، به نقل از البدایة والنهایة، ابوالفداه، ج ۱۰، ص ۱۱۴ و حیاة الحیوان دمیری، (م- ۸۰۸) آقای احمدیان در پاورقی نوشته است: اینکه شافعی با طرح سؤال، جواب طعنه بر مهرههای اطلاعاتی عباسیان را منظور نموده، یک امر استنباطی و فرضی است.