احمدحنبل و سری سقطی
حکایت میکنند که سری سقطی، عارف بزرگ از تجارت دست کشید و خواهرش با دوکریسی مخارج او را تأمین میکرد. روزی دیر به خانه آمد، سری گفت چرا دیر آمدی؟ گفت ریسمان را نخریدند و گفتند خالص نیست! سری طعام نخورد. روزی خواهرش نزدیک او آمد، پیرزنی را دید که خانه را جارو میکند و هر روز دو گرده نان میآورد، خواهر، اندوهگین شد و نزد احمد حنبل آمد و گله کرد، احمد حنبل نزد سری رفت و جریان را به او گفت، سری پاسخ داد چون از غذای او، دست کشیدم خداوند تعالی دنیا را مسخر من کرد تا به من خدمت کند و غذایم را فراهم نماید [۳۰۶].
تذکر: اگرچه قبول کردن جریان سری سقطی مشکل به نظر میرسد ولی علاوه بر توجهی که خداوند نسبت به وارستگان عنایت میفرماید، در داستان سری، یک اصل مهم، توکل و اعتماد و تکیه بر الله به صورت واضح، جلوهگری میکند و آدمی تا در مسیر سلوک و کش و قوسهای پیکار نفسانی، قرار نگیرد نمیتواند معانی مصطلحات بزرگان را درک نماید و از مفاهیمی مانند رضا، توبه، توکل، زهد، فقر، خوف، رجا، قرب، اطمینان، مشاهده و ... اطلاع پیدا کند و به صرف دانستن، در حوزۀ عمل قرار بگیرد [۳۰۷].
[۳۰۶] منبع مذکور، ۶۶۶-۶۶۷. [۳۰۷] برای آگاهی بیشتر از اصطلاحات عرفا به کتاب روح و شبح، فصل چهارم رجوع فرمایید.