ابوحنیفه و حدیث
امام اعظم که با طرح بزرگترین انقلاب فکری و فقهی توانست بر دنیای اسلام سیطره شگفتانگیزی پیدا کند و در زمان بسیار کوتاهی مشکلات عملی شرعی مسلمانان را حل نماید از پذیرفتن احادیث خودداری میکرد در حالی که در همان زمان امام مالک و پس از او، امام احمد حنبل در جمعآوری و فراگیری حدیث نبوی زحمتها کشیدند و رنجها بردند.
علامه محمد لاهوری شاعر و نویسنده آزاده مسلمان در کتاب «احیای فکر دینی در اسلام» درباره چگونگی پذیرفتن احادیث، نظر تحقیقی «شاه ولیالله» را چنین مینگارد:
«روش آموزش پیغمبرانه به عقیده شاه ولیالله، عبارت از این است که، به صورت کلی در شریعتی که به وسیله پیغمبری وضع میشود توجه خاصی به عادات و آداب و خصوصیات مردمی که آن پیغمبر بر آن مبعوث شده است، دیده میشود. ولی، پیغمبری که برای آوردن اصول کلی و جهانگیر فرستاده شده نه میتواند اصول گوناگون برای ملتهای گوناگون وضع کند و نه میتواند مردمان را واگذارد که خود برای خود قواعد رفتار و کردار وضع کنند. روش وی آن است که قوم خاصی را تربیت کند و تعلیم دهد، و آن قوم را همچون هستهای برای بنای یک شریعت کلی قرار دهد. با این عمل، وی اصولی را که شالودۀ زندگی اجتماعی را تشکیل میدهند برجسته میسازد، و آنها را، با در نظر گرفتن رسم و عادت خاص قومی که بلافاصله در برابر وی قرار دارند، در حالات خاص مورد استعمال قرار میدهد. احکام دینی که از این راه فراهم میشود (مثلاً حدود شرعی که در مقابل جرایم معین میشود)، از لحاظی، مخصوص آن قوم است، و چون مراعات آنها به خودی خود هدفی نیست، نباید منحصراً آن همانها را عیناً در نسلهای آینده مورد عمل قرار دهند [۱۶۸]. شاید از همین لحاظ بوده است که ابوحنیفه، با بصیرت کاملی که نسبت به کلیت تعلیمات اسلامی داشت، عملاً از اینگونه احادیث استفاده نمیکرد. این حقیقت که وی اصل «استحسان» [۱۶۹]را به کار میبرد که مستلزم تفحص دقیق و کامل در اوضاع در احوال فعلی و در نظر گرفتن آنها در تفکر فقهی و دادن فتوا است، روشن میسازد که در نتیجه چه انگیزههایی وی به وضع فقهی خاص خویش رسیده بوده است. بعضی گفتهاند که ابوحنیفه از آن جهت از تمسک به حدیث خودداری میکرد که در زمان وی مجموعه مدوّنی از احادیث وجود نداشت. اولاً باید دانست که این ادعا درست نیست، چه مجموعه حدیث عبدالملک و زهری در زمانی تدوین شده که کمتر از سی سال پیش از مرگ ابوحنیفه نبوده است. و دیگر اینکه، اگر هم فرض کنیم که این مجموعههای حدیث، به ابوحنیفه نرسیده بود است در صورتی که وی داشتن چنین مدرکی را ضروری میدانسته، میتوانسته است مانند مالک و ابن حنبل که پس از وی برای خود مجموعه حدیثی فراهم آورده بودند وی نیز چنین کند. رویهمرفته، وضعی که ابوحنیفه در برابر اعتبار فقهی حدیث داشته، به نظر من کاملاً درست بوده است، و اگر آزادیگری جدید همچنان صلاح بداند که از استفاده از حدیث دست بردارد، کاری جز این نکرده است که از یکی از بزرگترین نمایندگان فقه در جهان تسنن پیروی کرده است. ولی انکار این امر هم ممکن نیست که علمای حدیث، با اصراری که به توجه دادن مردم به حالات خاص عینی داشته و در مقابل تفکر فقهی مجرد از آن به دفاع برخاستهاند، خدمت بزرگی به فقه اسلامی کردهاند. و با پژوهش بیشتری که عاقلانه درباره احادیث صورت بگیرد، و با همان روحی که پیغمبر اسلامصوحی خود را تفسیر میکرده است، عمل شود، هنوز امکان آن هست که کمک بزرگی به فهم ارزش حیاتی اصول حقوقی مندرج در قرآن بشود. تنها فهم ارزش حیاتی آنها است که ما را، در کوششی که برای تفسیر مجدد اصول اساسی میکنیم، مجهزتر خواهد کرد» [۱۷۰].
[۱۶۸] این موضوع یکی از مسایل مهم و مورد اختلاف بین مسلمانان سنتگرا و نواندیش است. [۱۶۹] استحسان: معنی ظاهری آن انتخاب راه حل نیکوتر است در نزد حنفیها و کسانی که آن را دلیل و حجت میدانند به عبارت مختلفی تعبیر و تفسیر شده از این قرار: بعضی گفتهاند استحسان دلیلی است که به قلب مجتهد القاء شده ولی بیان او قاصر از تعبیر آن است. بعضی دیگر برآنند که عدول از قیاسی به قیاس قویترمیباشد. جماعتی گفتهاند عدول از مقتضای قاعده و دلیل، به مقضای عادت و رسوم است (اصول فقه شافعی). [۱۷۰] احیای فکر دینی در اسلام، نوشته: علامه محمد اقبال لاهوری، ترجمه: احمد آرام، ناشر رسالت قلم نشریه، شماره ۶۰، مؤسسه فرهنگی منطقهای، صفحههای ۱۹۶-۱۹۷.