پژوهشی دربارة امامان اهل سنت امام ابوحنیفه، امام مالک، امام شافعی، امام احمد

فهرست کتاب

داود طائی و ابوحنیفه

داود طائی و ابوحنیفه

دردی عظیم از این معنی به وی (داود) فروآمد و قرار از وی برفت و متحیر گشت و همچنان به درس امام ابوحنیفه رفت. امام او را نه به حال خود دید. گفت: «تو را چه بوده است؟» او، واقعه باز گفت و گفت: «دلم از دنیا، سرد شده است و چیزی در من، پیدا گشته، که راه بدان نمی‌دانم و در هیچ کتاب معنی آن نمی‌یابم و به هیچ فتوا، درنمی‌آید». امام گفت: «از خلق اعراض کن». داود، روی از خلق بگردانید و در خانه، معتکف شد. چون مدتی برآمد، امام ابوحنیفه پیش او رفت و گفت: «این کاری نباشد که در خانه، متواری شوی. [کار، آن باشد که در میان ائمه نشینی و سخن نامعلوم ایشان، بشنوی] و بر آن صبر کنی و هیچ نگویی و آن مسایل را به، از ایشان دانی».

داود دانست که چنان است که او می‌گوید. یک سال، به درس می‌آمد و درمیان ائمه، می‌نشست بسنده می‌کرد. چون یک سال تمام شد، گفت: «این صبر یک ساله من، کار سی ساله بود که کرده شد» [۴۴۹].

تذکر: از قضیه داود طائی و امام ابوحنیفه به نکته‌های مهم و اساسی می‌رسیم که:

۱- امام ابوحنیفه، راهنما و معلم معنوی داود طائی بوده است و اینکه گروهی، طریقت و شریعت را از هم جدا می‌دانند با عملکرد عرفای برجسته‌یی چون فضیل عیاض، ابراهیم ادهم، بشر حافی و داود طائی، مغایرت دارد.

۲- نبرد بین طرفداران عقل و پیروان اشراق، در قرون اولیۀ اسلامی وجود نداشته است و سرگذشت سالکانی مانند حسن بصری، حبیب عجمی، معروف کرخی، سری سقطی، رابعه عدویه و جنید بغدادی، این فرضیه را استحکام می‌بخشد و تنها وجه مشخصه این ادوار، ورود «عشق» به حلقۀ اتصالی ارادت معنوی عرفاست.

۳- جنجال وحدت وجود و وحدت شهود و مسایلی از این قبیل، ماحصل مکاشفات و اشراقاتی است که با زبان عقل توجیه‌شدنی نیست اگرچه عرفا برای اثبات آنها به استدلالات و برهان‌های عقلانی روی آورده‌اند و نقطۀ اوج برتری عشق بر عقل در قرن‌های ششم و هفتم به بعد، در آثار سنایی، عطار و مولوی و حافظ است.

[۴۴۹] تذکرة الأولیاء، ۲۶۳-۲۶۴.