کیمیای خاک
ما خاک راه را، به نظر، کیمیا کنیم
صد درد را، بگوشۀ چشمی، دوا کنیم
[۵۹۲]
در حبس صورتیم و چنین شاد و خرمیم
بنگر که در سراچۀ معنی، چها کنیم
رندان لااُبالی و مستان سرخوشیم
هشیار را به مجلس خود، کی رها کنیم
موج محیط و گوهر دریای عزتیم
ما میل دل، به آب و گل آخر، چرا کنیم
در دیده، روی ساقی و بر دست، جام می
باری بگو، که گوش به عاقل، چرا کنیم
ما را نفس، چو از دم عشق است، لاجرم
بیگانه را، به یک نفسی، آشنا کنیم
از خود برا، و در صف اصحاب ما، خرام
تا سیّدانه، روی دلت، با خدا کنیم
[۵۹۳]
[۵۹۲] حافظ در مطلع غزلی میگوید:
آنانکه خاک را، به نظر، کیمیا کنند
آیا بود، که گوشه چشمی، به ما کنند
دیوان خواجه حافظ شیرازی، به اهتمام سید ابوالقاسم انجوی شیرازی، چاپ سوم، صفحه ۴۶. [۵۹۳] کلیات اشعار شاه نعمت الله، صفحه ۵۴۸. ۱۱۹۴ شماره غزل است.