شهامت ابوحنیفه
شعبی [۴۳۱]که استاد او بود، پیر شده ـ خلیفه، مجمعی ساخت و شعبی را بخواند و علما را حاضر کرد و شرطی را فرمود تا به نام هر خادمی، ضیاعی [۴۳۲]نویسند. بعضی به اقرار و بعضی به ملک و بعضی به وقف. پس خادمی آن خط، پیش شعبی آورد که قاضی بود و گفت: «امیرالمؤمنین میفرماید که گواهی بر اینجا بنویس، بنوشت و جمله فقها بنوشتند. پیش ابوحنیفه آورد. گفت: «امیرالمؤمنین میفرماید: گواهی بنویس». گفت: «کجاست؟». گفتند: «در خانه». گفت: «امیرالمؤمنین اینجا آید یا من آنجا روم، تا شهادت درست آید». خادم با وی درشتی کرد که: «قاضی و فقها نوشتند. تو فضولی میکنی؟». ابوحنیفه گفت:
﴿لَهَا مَا كَسَبَتۡ﴾[البقرة: ۲۸۶] [۴۳۳].
این، به سمع خلیفه رسید. شعبی را حاضر کرد و گفت: «در شهادت، دیدار، شرط نیست یا هست؟ گفت: بلی. هست. گفت: تو مرا کی دید که گواهی نوشتی؟ شعبی گفت: دانستم که به فرمان توست. لکن دیدار تو نتوانستم خواست. خلیفه گفت: این سخن، از حق دور است و این جوان را قضا از تو، اولیتر» [۴۳۴].
[۴۳۱] مشهورترین استادان ابوحنیفه عبارتند از: شعبی، حمادبن ابیسلیمان و ابراهیم نخعی. [۴۳۲] ضیاع جمع ضیعه و به معنی زمین زراعتی و غلّهخیز است. [۴۳۳] بخشی از آیه: ﴿لَا يُكَلِّفُ ٱللَّهُ نَفۡسًا إِلَّا وُسۡعَهَاۚ لَهَا مَا كَسَبَتۡ وَعَلَيۡهَا مَا ٱكۡتَسَبَتۡ﴾[البقرة: ۲۸۶]. «خداوند هیچ کس را تکلیف نمیکند مگر به اندازه توانایی او، نیکیهای هر شخص به سود خود او و بدیهایش نیز به زیان خود اوست». [۴۳۴] تذکرة الأولیاء، ۲۴۱-۲۴۲.