موضع امام مالک در برابر حکام و شکنجه شدن او
مجتهدان چهارگانه هیچگاه تحت نفوذ حاکمان و مقام و منصب دنیوی نبودهاند، امام مالک از دانشمندان دینی میخواست که جز برای ارشاد و رفع مشکلات دینی با حاکمان و خلفا روبرو نشوند. گویند: «یک بار که مالک در حضور حاکم بود، یکی از حاضران حاکم را ثنا گفت. در مقابل ثناگویی آن یک نفر، مالک خطاب به حاکم چنین گفت: آگاه باش که چنین اشخاصی با ثناگویی تو را مغرور ننمایند. اگر کسی تو را به صفت خوبی ستایش کند و آن صفت در تو موجود نباشد، این امکان وجود دارد که صفت بدی را به تو نسبت دهد، که آن صفت در تو وجود نداشته باشد. به خاطر خودت از خدا بترس و خویشتن را از صفات رذیله پاک کن، و راضی نشو کسی حضوراً تو را ثنا گوید، زیرا خودت بهتر از هرکسی خودت را میشناسی. شنیدهام که مردی در حضور پیغمبرصکسی را مدح نمود، پیغمبرصفرمود با مدح پشت یا گردن او را شکستی، هرگاه آن را بشنود رهایی نخواهد یافت. پیغمبرصهمچنین میفرماید: بر روی ستمگران خاک بپاشید.
امام مالک در بیان حقیقت پا برجا بود، و آنچه را که بدان ایمان داشت با شهامت تبلیغ مینمود. یک بار هارون الرشید خلیفه عباسی او را از بازگویی حدیث معینی برحذر داشت، ولی مالک از فرمان هارون سرپیچی نمود و نخواست که به خاطر وی با کتمان حقیقت از راه راست منحرف گردد. و سپس این آیه را تلاوت کرد:
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يَكۡتُمُونَ مَآ أَنزَلۡنَا مِنَ ٱلۡبَيِّنَٰتِ وَٱلۡهُدَىٰ مِنۢ بَعۡدِ مَا بَيَّنَّٰهُ لِلنَّاسِ فِي ٱلۡكِتَٰبِ أُوْلَٰٓئِكَ يَلۡعَنُهُمُ ٱللَّهُ وَيَلۡعَنُهُمُ ٱللَّٰعِنُونَ ١٥٩﴾[البقرة: ۱۵۹].
«آنان که میپوشانند آنچه (را) که فروفرستادیم از سخنان روشن و هدایت، پس از آنکه بیان کردهایم برای مردمان در کتاب، آن گروه را خدا و لعنتکنندگان لعنت میکنند...».
ابوجعفر منصور با بیان حدیث: «لیس علی مستکرهٍ طلاقٌ». یعنی: «طلاق از روی اکراه درست نیست»، توسط مالک مخالف بود. زیرا دشمنانش از حدیث مزبور بر باطل بودن بیعت مردم با او استفاده میکردند و هرچند مالک را از بیان و تکرار آن برحذر میداشت، وی همچنان در گفتن حدیث یاد شده اصرار میورزید. این بود که منصور، تحت تأثیر سخنچینان که گفته بودند مالک برای بیعت با شما ارزشی قایل نیست، قرار گفته (و) به خشم آمد و مالک را احضار کرد. سپس او را لخت نمود و هفتاد تازیانه به او زد که در نتیجه، شانهاش در رفت و این واقعه در سال ۱۴۷ هجری اتفاق افتاد، به قول دیگری جعفر عموزاده منصور والی مدینه در سال ۱۴۶ هجری، از مالک به خاطر بازگویی همان حدیث «لیس علی مستکرهٍ طلاقٌ». خشمگین شد و او را هفتاد تازیانه زد.
آنچه مسلم است مالک به خاطر حقگویی مورد ضرب و شکنجه و اهانت قرار گرفت. میگویند مردم مدینه به علت اسائه ادب به مالک، به هیجان آمده، سر به شورش برداشتند. خبر شورش اهالی مدینه، ابوجعفر منصور را در اضطراب و نگرانی فروبرد. وی برای آرام کردن مردم و تخفیف بحرانی که در نتیجه بیاحترامی به مالک ایجاد شده بود، جعفر را از ولایت مدینه معزول و به بغداد احضار نمود و نامهای دایر بر معذرتخواهی به مالک نوشت و در آن سوگند یاد کرد راضی به شکنجه و آزار وی نبوده است [۱۳۰].
[۱۳۰] چهار امام اهل سنت و جماعت، ۶۸-۷۱.