پژوهشی دربارة امامان اهل سنت امام ابوحنیفه، امام مالک، امام شافعی، امام احمد

فهرست کتاب

مقدمه چاپ اول

مقدمه چاپ اول

خداوند تبارک و تعالی را سپاس می‌گویم که به این بنده ناچیز موهبتی عنایت فرمود که در مدت کوتاهی بتوانم کتاب «امامان اهل سنت در قلمرو نظم و نثر فارسی» را بنویسم و به مشتاقان فرهنگ اصیل فقه و بمانی حقوق اسلامی و شیفتگان زبان و ادب فارسی تقدیم نمایم.

استقبال شایسته‌ای که خوانندگان گرامی از دو اثر دیگر نویسنده به نام‌های «پژوهشی درباره روح و شبح» و «خلفای راشدین در قلمرو نظم و نثر فارسی» به عمل آوردند مرا بیشتر از پیش به ادامه کار تشویق کرد و راه تازه‌ای را برای کسب فراوان‌تر دانش و کندوکاو درباره مسایل دینی، معرفتی و فرهنگی و ... به رویم گشود.

در پناه این عنایت الهی در تمام نوشته‌هایم به دنبال هویت حقیقی انسان می‌گردم و رهایی را در آزاد شدن از قید و بندهای بادکنکی دست و پاگیر می‌دانم. و در لابلای آثار ادیبان، شاعران، نویسندگان، فقیهان، تاریخ‌نویسان، عارفان و هنرمندان به دنبال گمشده‌ام می‌گردم. هر چند عمر تکافو نکنند و در نیمه راه بمانم. چه شب‌ها تا دیر وقت کتاب‌ها را ورق زده و خوانده‌ام تا پردۀ اوهام را از مقابل چشمانم‌ باز کنم و «منِ برتر» یا «هویت گمشدۀ» خود را بیابم!.

انسان چه موجود شگفت‌انگیزی است! شخصیت کاذبانه خود را به تصویری ناقص از «منِ برتر» می‌آراید و در سراشیب حیات به قعر چاهِ خود نیابی سقوط می‌کند و تصور خیالی را صورتی حقیقی می‌بخشد و در پایان به نوحه‌سرایی می‌پردازد و بر لاشه افکار توهمی خود سرود غم سرمی‌دهد.

پیامبران ظهور کردند که نحوۀ پیدایش و چگونگی این «هویت» را به آدمی بیاموزند. و او را به شناخت خود، هستی و خدا تشویق نمایند و رهاییش را در پیروی از پروردگار و دوری از دستورهای شیطان و اوامر نفسانی دانستند.

تلاطم‌های حیات، آزادگی و اسارت‌های انسان را ارزیابی می‌کنند و فروریختن در باطلاق‌های نفسانی، زلت و ذلت و هلاکت را به تصویر می‌کشند!.

اسلام به ما می‌گوید: «هویت» انسانی در بازشناسی خویشتن و بریدن زنجیرهای «خودمداری» است، آنچنان که حیات را نقطه‌های اتصالی در خط «خدامداری» بدانیم و از هرچه که رنگ و جلای خودپرستی و «شهوت‌زایی» دارد، دور شویم و از منفی‌های وجود شیطانی و نفسانی دست بکشیم و مثبت‌ها را که زحماتی است به خط حیات بیفزاییم.

قرآن و سنت نبوی کشف ماهیت و حقیقت وجود را در «عبودیت» می‌دانند، عبودیت یعنی خدا را بندگی کردن و حیات را در راه او قرار دادن در این نوع نگرش، زندگی مجموعه نقطه‌های خط فرضی وجود است که از تولد آغاز می‌شود و به مرگ می‌انجامد.

مثبت‌ها، نقطه‌های اتصالی اندیشه خدامداری و منفی‌ها، اتصالات وجود آدمی به شیطان است.

در عصر سعادت نبوی قرآن و سنت حاکم بر رفتار و کردار مسلمانان بود و شورای اهل حل و عقد، مرکز تجمع اندیشه‌ها و برخورد عقاید متضاد، به حکم:

﴿وَشَاوِرۡهُمۡ فِي ٱلۡأَمۡرِ[آل‌عمران: ۱۵۹].

«ای پیامبرصدر امر دین با آنان مشورت کن».

﴿ وَأَمۡرُهُمۡ شُورَىٰ بَيۡنَهُمۡ[الشوری: ۳۸].

«و درمیان خود کارشان با شورا انجام می‌پذیرد».

مشکلات جامعه مسلمانان را حل می‌کرد. و به کشف هویت حقیقی آدمی می‌پرداخت. اسلام به ما آموخته است که تکیه و اعتماد به رأی و نظر خود، استبداد آفرین است و مشورت کردن آدمی را از سیطره خودکامگی و انحصارطلبی نجات می‌دهد. تا زمانی که «شوری» بر کارهای مسلمانان نظارت می‌کرد اختلاف، تشتّت و تنگ‌نظری نمی‌توانست وحدت مسلمانان را به خطر اندازد. در چنین جامعه توحیدی، نصّ و سنت مجالی به انحراف و استبداد رأی نمی‌داد و اگر در پاره‌ای موارد، نصّی (آیه و آیاتی) وجود نداشت به سنت نبوی مراجعه می‌شد و در صورت عدم سنت نبوی به شورای اهل حل و عقد ارجاع می‌گردید. و هیچگاه اجتهاد در برابر نصّ و سنت قرار نگرفته است.

در راستای این تفکر، بر آن شدم که از هویت‌داران مشهور و تلاشگران آغازین سنگر اجتهاد و فقه، یادی کنم ومطالبی بنگارم.

در اندیشه این «هویت‌یابی» به ترسیم چهره‌های معنوی کاربردی امامان اهل سنت (ابوحنیفه، مالک، شافعی و احمد حنبل) رحمهم‌الله پرداختم.

پرداختی از نوع تصویرگری خلفای راشدینشدر کتاب «خلفای راشدین در قلمرو نظم و نثر فارسی» که با تکیه و اتکاء به منابع و مأخذ کلاسیک فرهنگ و ادب فارسی، از عهدۀ انجام این مهم برآمدم.

صورتگری معماران کاخ رفیع فقاهت کار آسانی نبود؛ زیرا از طرفی تبیین ضرورت اجتهاد و فتوامداری به تسلط کامل دینی و فقهی نیاز داشت که فاقد آن بودم و علاقه به کاوشگری، من را به وارد شدن در دریایی که کرانه نداشت وادار می‌کرد. از طرف دیگر پذیرفتن قرائت‌های مختلف از دین به نام «مذاهب» و اجتهاد را برخلاف مصالح امت واحده و یکپارچگی مسلمانان می‌دانستم. بهر صورت پس از دقت نظر و تفکر زیاد درباره موضوع به حقیقتی دست یافتم که طوفان وجودم را به آرامش تبدیل کرد، نوری به روزنه دل تابید و مرا از قید و بندهای شک و ظن آزاد کرد. و آن اعتقاد راسخ به «انتخابگری» انسان است، یعنی آدمی در بررسی اندیشه‌ها و افکار و رفتارها و کردارها، به مقایسه و انتخاب می‌پردازد و در میان دو فکر و نظریه یکی را برمی‌گزیند و بر مبنای آن عمل می‌کند. پذیرفتن سیستم‌های فلسفی، نظری، عملی جهان جز انتخاب نیست و اجتهاد گونه‌‌ای انتخاب است نه در برابر نصّ و سنت بلکه گزینشی در اثبات آنها.

پس از رحلت رسول خداصصحابه بر مبنای کتاب و سنت عمل می‌کردند و زمانی که یاران و مصاحبان و مونسان رسول گرامیصبه سرای باقی شتافتند، تابعین و تابعان تابعین به بررسی و تبیین منابع فقهی و حقوقی پرداختند و سه مکتب بزرگ ظهور کرد، مکتب تفسیر به امامت ابن عباس در مکه و مکتب اهل رأی و قیاس به امامت ابوحنیفه در کوفه و مکتب اهل حدیث به رهبری امام مالک در مدینه.

محققان، صحابه و یاران رسول اکرمصرا فقیه نمی‌شمارند بلکه ظهور فقاهت پس از عصر صحابه بوده است.

مجتهدان و امامان چهارگانه کوشیدند که در همه جوانب به تجزیه و تحلیل مسایل دینی بپردازند و کسان دیگری از قبیل اوزاعی، سفیان‌ ثوری و لیث بن سعد و محمد بن جریر طبری با وسعت معلومات و دانش فراوانی که داشتند مذاهبی را پایه‌گذاری کردند که در قرون بعدی از شدت نفوذ آنها کاسته شد و کم‌کم از بین رفتند و مذاهب اسلامی امهل سنت منحصر در چهار امام ابوحنیفه، مالک، شافعی و ابن حنبل گردید.

بنابراین ظهور مذاهب ضرورتی است در اسلام، ضرورتی بر م بنای انتخابگری و تلاش بر پایه استدلال در کشف مجهولات و ارائه راه درست و مستدل دینی و فقهی که منابع را در «کتاب، سنت، اجماع و قیاس» منحصر کردند.

علیهذا نویسنده درباره کتاب «امامان اهل سنت در قلمرو نظم و نثر فارسی» خاطر گرامی خوانندگان محترم را به نکات ذیل معطوف می‌دارد:

۱- امامان چهارگانه هیچکدام نخواسته‌اند که اجتهاد و نظر خود را اولین و آخرین اجتهاد و نظر معرفی کنند چنانکه بارها خواسته‌اند که مردم از پیروی از فتوای آنها بدون دلیل خودداری کنند.

۲- هر چهار امام، نمونه‌های ارزشمندی در تفکر، اندیشه، صلاحیت، ابتکار، دقت نظر، بینش، اعتماد به نفس، پاکدامنی، ایمان و اعتقاد بودند و هرگز حقایق را به زرق و برق دنیا نفروختند و دل را از حضرت حق نبریدند! امام ابوحنیفه بر ضد دستگاه خلافت بنی‌امیه و بنی‌عباس به مبارزه برخاست و در این راه، زندان و تازیانه و بی‌حرمتی هیأت حاکمه را به جان خرید و هرگز در برابر تهدیدها و فشارهای پی در پی آنان، سکوت نکرد و از انجام وظیفه رهبری معنوی سرباز نزد. بدسگالان هوسباز و داعیان خلافت، امام مالک را تازیانه زدند و کتف و شانه او را شکستند و مالک از گفتن حقایق و فتواهای خویش، لب فرونبست و دست برنداشت. امام شافعی را به اتهام دفاع از علویان به غل و زنجیر به بارگاه خلیفه بغداد آوردند و امام احمد حنبل را هفتاد تازیانه زدند که از شدت درد بیهوش شد و جراحت پیدا کرد و گویند با همان جراحت و زخم به سرای جاودان شتافت.

آنان آزادگانی وارسته بودند که به قرآن و سنت عشق می‌ورزیدند و از سنگر علم و تقوا و ایمانشان پاسداری می‌کردند. هوش سرشار و نبوغ ذاتی و استعداد فراوانشان، از آغاز نوجوانی زبانزد خاص و عام بوده است.

امام شافعی در سن سیزده سالگی در حرم کعبه می‌گفت: «سلونی ماشئتم» [۱۴]. و در پانزده سالگی فتوا می‌داد. شهامت ابوحنیفه در حدی بود که در جواب استفتاء منصور عباسی نوشت «کسی که به امام و خلیفه توهین یا تهدید به قتل کند، زندانی کردن او جایز نیست». دایره تدبر و میدان تفکر آنان چنان وسیع بود که قید و بندها را می‌گسلاندند و در زمینه‌های اخلاقی، اجتماعی، دینی، سیاسی و فرهنگی عالی‌ترین سخن را به زبان می‌آوردند، امام احمد می‌گفت: «اظهار فضل، ریاست است - اگر کسی را دیدید که سخن گفتن را دوست دارد، از وی بپرهیزید».

شافعی با وجود احترام بیش از حد و زایدالوصفی که برای استادش امام مالک قایل بود، در نقد آراء و عقاید او، کتابی نوشت و آراء و عقاید ابوحنیفه و شاگرد توانایش ابویوسف را به نقد کشید و در مقایسه آراء و عقاید اهل رأی (ابوحنیفه و کوفیان) و اهل حدیث (امام مالک و اهل مدینه) شیوه بینابین و جدیدی ارائه داد.

درباره آزاد‌اندیشی مجتهدان و گریز از تعصبات کورکورانه همین بس که مکتب قیاس و رأی در کوفه و مکتب حدیث مدینه در برابر هم موضع‌گیری کردند و ارزش و اعتبار ویژه‌ای به رأی و حدیث بخشیدند و در تاریخ اسلام هیچگاه این چندگانگی روش، محکوم نشده است.

آزادگی در سیستم باز اندیشه امامان چهارگانه چنان جلوه‌گر است که شافعی می‌گوید: «کسی که شهوت دنیا بر وی غالب می‌شود برده دنیاداران خواهد بود». و «کسب علم برتر از نماز نافله است».

همچنین ابوحنیفه در وصیت به ابویوسف می‌فرماید:

«در جوار خانه سلطان سکونت منما» «در محاکمه سلاطین حضور بهم نرسان مگر اینکه چنانکه سخن گفتنی در مقابل حق تسلیم شوند».

از امام احمد حنبل پرسیدند: «اگر کسی در مسجدی باشد که بخور سلطان را می‌سوزانند تکلیفش چیست؟ گفت: باید بیرون بیاید تا بو را استشمام نکند».

امام مالک بر شخصی که حاکم را ثنا می‌گفت و ستایش می‌کرد، خشم گرفت و او را از این کار منع کرد. هنگامی که به علت نپذیرفتن اوامر دستگاه خلافت او را تازیانه زدند، اهل مدینه در اعتراض به این واقعه شورش کردند.

امام شافعی در اعتراض به شهادت امام موسی کاظم÷به مصر سفر کرد و از مرکز خلافت دور شد.

۳- اجتهاد یعنی کوشش در حل معضلات و مشکلات جامعه مسلمانان و استفاده کردن از قوه استنباط و نیروی حافظه و فهم آیات موضوعی قرآن و طبقه‌ بندی آنها، بنابراین اجتهاد تضمینی است برای رشد تفکر و تشخیص و انتخاب جهت درست به گونه‌ای که دایره تنگ و محدود حکم را که نصّی در ردّ یا قبول آن نیست، وسعت می‌بخشد و افق رأی و اندیشه را باز و روشن می‌نماید. زیرا مسایل تازه و پدیده‌های نوظهور، به توسعه فکر و سیستم باز ارزیابی نیازمند است، چنانکه به نام «سدّ ذرایع» دست سربازی را که در میدان جنگ دزدی کرده نمی‌برند تا وارد سپاه دشمن نشود. و در دفاع از کیان اسلام و حقوق امت اسلامی، اصل مصالح مرسله را پیش می‌کشند. مجتهد، در شناخت وجود به هردو عنصر فکر و عمل می‌اندیشد و هر قدر، میان این دو عنصر فاصله کم‌تر باشد، هویت حقیقی آدمی بیشتر متجلی می‌گردد. بازشناسی هستی انسان، به گریز از تخیل‌های بند‌آفرین و گسستن زنجیرهای اسارت اندیشه و شجاعت در بیان حق و حقیقت نیاز دارد، نیازی بالاتر از برآوردن احتیاجات عاطفی، اخلاقی و روانی و ... .

اجتهاد یعنی توانایی در ابداع سیستم‌ باز و پویا، و رهایی از قید و بند سیستم بسته و ناپویا، و باز شدن فکر نباید به تلاش علیه نصّ و سنت بینجامد بلکه فکر با تضمین قیاس و اجماع در خطّ السیر اتصالی حیات خدامداری قرار می‌گیرد و تداوم اندیشه در ارائه نظر، پویایی حرکت منظم عقلی را اثبات می‌کند.

به عبارتی دیگر اجتهاد، به معنی علت‌یابی احکام «بایدها و نبایدها» و «بکن‌ها و مکن‌ها» است که حوزه‌های عبادات، معاملات، مناکحات و سیاسات را فرامی‌گیرد و در قیاس با نصّ و سنت فتوا می‌دهد و حکم صادر می‌کند.

در اجتهاد کوشش مجتهد بر ظن غالب است، و ظن غالب پله نردبان رسیدن به اجتهاد می‌باشد.

ظن مجتهد، به علت غاب بودن به یقین نزدیک است، زیرا محور اصلی حکم و نظر، سنجش‌ها، مقایسه‌ها، بررسی‌ها، تشخیص ناسخ‌ها و منسوخ‌ها و عام‌ها و خاص‌ها است و برای خود مجتهد، علم به علت حکم و افتاء اجتهاد، یقینی است گو اینکه در تعبیر و تفسیر محققان به ظن غالب تعبیر ‌شود.

۴- مطالب، نوشته‌ها و مندرجات کتاب چهار امام، چکیده و خلاصه‌ای است از آثار منظوم و منثور گروهی از نویسندگان معاصر اهل سنت و ادیبان، شاعران، مورخان، فقیهان و عارفان و صوفیان از قرن سوم هجری تا قرن دهم به گونه‌ای که نویسنده در نهایت امانتداری، مطالب و اشعار را عیناً نقل کرده است و در بعضی موارد، در پاورقی، درباره لغات مشکل و نامأنوس و اصطلاحات نامفهوم توضیح کافی داده شده و از تحقیقات و تتبعات دانشمندانی مانند دکتر قاسم غنی و دکتر ذبیح‌الله صفا نیز استفاده گردیده است.

۵- در نقل بعضی از نوشته‌ها، به علت نارسایی سخن و رعایت نکردن اصول ترجمه به زبان فارسی، برای خواننده مبتدی اشکالاتی در تفهم و ادراک مطالب، ایجاد می‌شود که در پاورقی درباره آنها توضیح کافی داده شده است.

۶- به منظور آشنا کردن خوانندگان به ویژه جوانان به سبک نگارش متون گذشته ادب فارسی، جملات و عبارات عیناً نقل گردیده و در آنها تغییراتی داده نشده و در بسیاری از موارد، یک واقعه یا شرح حال از چند مأخذ، چند بار تکرار شده است که نویسنده صلاح دید که آنها را حذف ننماید و به یک مطلب در یکجا اکتفا نکند بنابراین اگر در شرح احوال و واقعه‌ها، تکرارهایی مشاهده می‌شود پوزش می‌طلبم.

۷- در نقل اشعار و مطالب نویسندگان به ویژه در ترجمه‌ها، از نظر دستور زبان فارسی، ایرادهایی وجود دارد برای مثال:

حرف یا حروفی باید نوشته یا حذف شود که در بین پرانتز مشخص گردیده است مانند «قرار گرفته (و) به خشم آمد» که (و) اضافی است و باید حذف گردد. یا «دست‌درازی (به) همچون شخص متنفذی ...» که (به) باید اضافه گردد.

در پاره‌ای مواضع هم، جملات بر خلاف روش و دستور زبان فارسی ترجمه گردیده که در این باره هم توضیح کافی داده شده است.

۸- در بعضی موارد، القاب و عناوینی به بعضی از شخصیت‌های بزرگ، داده شده که مربوط به متون کتاب‌های مأخذ است و نویسنده عیناً آنها را نقل کرده و تغییری در آنها نداده است.

۹- تمام همّ و غم و تلاش نویسنده بر این بوده که در نوشتن مطالب و آثار منظوم و منثور بزرگان فرهنگ و ادب فارسی، رسالت نویسندگی و حرمت اهل قلم و تحقیق را نگه ‌دارد و از تنگ‌نظری و یک سویی دوری نماید و اگر نوعی کوتاهی در این زمینه اتفاق افتاده باشد، با کمال شرمندگی از آن عذرخواهی می‌نماید.

۱۰- از نویسندگان توانای اهل تسنن که در نهایت شهامت و ایمان و اخلاص به تحقیق و تتبع پرداخته‌اند سپاسگزاری می‌کنم و خوشحالم که با امانتداری و رعایت موازین اخلاقی و فرهنگی از بعضی از آثار گرانبهای‌شان بهره‌مند شده‌ام و نقل نوشته‌ها و تحقیقات‌شان مرا از منابع و مأخذ دیگر بی‌نیاز کرده است.

از اینکه به بعضی از کتاب‌های ارزشمند عزیزان دیگر دسترسی نداشته یا از آنها بی‌خبر بوده‌ام تأسف می‌خورم و عذرخواهی می‌نمایم.

در خاتمه از همسر باوفا و تلاشگر و گرامیم خانم بهیّه درزیور که در نهایت خلوص و صبر و حوصله مرا در نوشتن کتاب‌هایم یاری و تشویق کرده است سپاسگزاری می‌کنم.

وآخردعوانا ان الحمدالله ربّ العالـمین

فریدون سپری

۲۴/۶/۱۳۷۹

[۱۴] هرچه می‌خواهید از من بپرسید.