ورع امام احمد
نقل است که احمد در بغداد نشستی. اما هرگز نان بغداد نخوردی. گفتی: «این زمین را امیرالمؤمنین عمرس وقف کرده است بر غاریان» زر به موصل، فرستادی تا از آنجا آرد آوردندی و از آن نان خوردی. پسرش صالح بن احمد یک سال در اصفهان قاضی بود و صایم الدهر [۴۶۸]و قائم اللیل [۴۶۹]بود و در شب، دو ساعت بیش نخفتی. و بر در سرای خود، خانهیی بیدر، ساخته بود و شب و روز آنجا نشستی که نباید که در شب کسی درآید و او را مهمی باشد و در بسته بود. این چنین قاضیی بود. یک روز برای امام احمد، نان میپختند. خمیرمایه از آن صالح ببستدند [۴۷۰]. چون نان پیش احمد آوردند، گفت: «این را چه بوده است؟». گفتند: «خمیرمایه، از آن صالح است». گفت: «آخر او یک سال، قضا اصفهان کرده است، حلق ما را نشاید». گفتند: «پس، این نان را چه کنیم؟» گفت: « بنهید، چون سایلی بیاید، بگویید که خمیر [مایه] از آن صالح است» و آرد، از آن احمد. اگر میخواهی بستان». چهل روز، در خانه بماند که سایلی نیامد که بستاند. آن نان بوی گرفت و به دجله انداختند. احمد گفت: «چه کردند بدان نان؟» گفتند: به دجله انداختند» احمد هرگز بعد از آن، ماهی نخورد. و در تقوا تا به حدی بود که گفت: در جمعی که از همه یکی را سرمهدانی نقره بود، نشاید نشستی» [۴۷۱].
[۴۶۸] صایم الدهر: کسی که همیشه روزه میگیرد. [۴۶۹] قائم اللیل: کسی که شبها برای نماز مستحب تهجدّ بیدار است. [۴۷۰] ببستدند یعنی بگرفتند. [۴۷۱] تذکرة الأولیاء، ۲۵۸-۲۵۹.