پژوهشی دربارة امامان اهل سنت امام ابوحنیفه، امام مالک، امام شافعی، امام احمد

فهرست کتاب

عبرت تاریخ و آزاد‌اندیشی و ابراز عقیده

عبرت تاریخ و آزاد‌اندیشی و ابراز عقیده

مردان وارسته و نفس ستیز، معماران کاخ بلند آزادگی‌اند، آنان ستاره‌های فروزان آسمان معرفت‌ الهی‌اند که به بلندای فاصله‌شان با زمین خشک و تاریک وجودمان، نبردی آسمانی دارند تا تاریکی را بزدایند و خورشیدآسا فضای هستیمان را روشن نمایند.

اگر ابوحنیفه زندان و تازیانه و بی‌حرمتی را می‌پذیرد و جهان آخرت و نعمت‌های جاویدانش را به زرق و برق و مقام و لذت‌های نفسانی دنیا نمی‌فروشد، به حیات اتصالی معنویت الهی و فیض ربوبیت اندیشیده و با نیروی محرک عشق و ایمان، نفسانیات شیطانی را به بند کشیده است. تاریخ به ما می‌گوید: که آزادگان نمرده‌اند، و فرزانگان ستمگرشکن، حیات‌یافتگان ابدی و سرکشان جام شراب الهی‌اند.

علامه مودودی با سندهای متقن، از این پیکار نفسانی و نبرد ابوحنیفه به هیأت حاکمه ترسیم زیبایی دارد:

«امام توأم با آزادی قضا در جامعه اسلامی و حکومت اسلامی به آزادی «ابراز عقیده» نیز اهمیت بسزایی داده بود که برای آن در قرآن و سنت، اصطلاح امر بالمعروف و نهی عن المنکر به کار رفته است. محض «ابراز عقیده» در نهایت می‌تواند ناروا باشد و می‌تواند فتنه‌انگیز، ضد اخلاق و دیانت و انسانیت نیز قرار گیرد که هیچ قانونی نمی‌تواند آن را برداشت کند. اما برحذر داشتن از نکوهیده‌ها و دعوت به نیکی‌ها، یک ابراز عقیده درست است. و اسلام با به کار بردن این اصطلاح در کلیه صورت‌ها و اشکال ابراز عقیده نه تنها آن را حق افراد جامعه قرار داده بلکه آن را به عنوان فرض آنها شمرده است.

امام ابوحنیفه اهمیت این حق و این فرض را سخت احساس کرده بود، زیرا در زمان وی در نظام سیاسی، این حق از مسلمانان سلب شده بود و مردم نیز در فرضیت آن نیز مُذَبْذَب [۱۹۴]بودند. در آن زمان از یک طرف «مرجئه» از طریق تبلیغ عقاید خویش مردم را به ارتکاب گناه جرأت می‌دادند، و از جانب دیگر «حشویّه» به آن قایل بودند که امر بالمعروف و نهی عن المنکر در مقابل دولت، فتنه‌ای بیش نیست، و از طرف سوم دولت بنی‌امیه و بنی‌عباس از طریق قدرت، این روح را در مسلمانان می‌خشکاندند تا که آنها علیه فسق و فجور و ظلم و ستم امرا صدا بلند نکنند. از این رو امام ابوحنیفه به وسیله قول و عمل خود، برای زنده ساختن این روح و توضیح حدود آن سعی و تلاش نمود. الجصاص بیان می‌کند که امام در برابر پرسش ابراهیم الصانع (فقیه مشهور و متنفذ [۱۹۵]خراسان) فرمود که امر بالمعروف و نهی عن المنکر فرضی است، و او از سند عکرمه عن ابن عباس، این ارشاد رسول‌اللهصرا ارائه داشت که «افضل الشهداء تنها حمزه‌ بن عبدالمطلب است دوم، شخصی که در برابر امام ستمگر برخیزد و به نیکی امر کند و از بدی برحذرش دارد و برین اتهام کشته شود». این تلقین امام بر ابراهیم چنان اثر گذاشت که هنگامی که به خراسان برگشت ظلم و ستم ابومسلم خراسانی بانی سلطنت [۱۹۶]عباس (م ۱۳۶ ﻫ ۷۵۴ میلادی) و خونریزی‌های ناحق وی را آشکارا مورد اعتراض و نکوهش قرار داد تا اینکه از طرف وی اعدام گردید» [۱۹۷].

در سال ۱۴۸ ﻫ ۷۶۵ م. اهل موصل، شورشی به راه انداختند، منصور قبل از این واقعه، از آنها تعهد گرفته بود که اگر بار دیگر دست به شورش زنند، خون و مالشان بر وی حلال خواهد بود، اکنون که آنها بار ثانی، شورشی برپا کردند منصور فقهای بزرگ را اعم از ابوحنیفه فراخوانده پرسید آیا از روی معاهده، خون و مال آنها بر من حلال است یا خیر؟ سایر فقها از این معاهده حمایت کردند و گفتند اگر آنها را مورد عفو قرار دهی مطابق عظمت تست وگرنه هر جزایی که برای آنها تعیین فرمایی می‌توانی اجرا کنی.

ابوحنیفه خاموش بود، منصور گفت: ای شیخ، تو چه می‌گویی؟ او در پاسخ گفت: «اهل موصل آن را به تو مباح ساختند که از آن خودشان نیست (یعنی خون آنها) و تو با آنها شرطی بستی که حق بستن آن را نداشتی، بگو اگر زنی بدون نکاح، خود را برای کسی حلال پندارد پس آیا او حلال خواهد بود؟ اگر شخصی به کسی گوید: مرا قتل کن پس آیا قتل وی برای آن کس مباح خواهد بود؟».

منصور گفت: خیر، امام گفت: «پس تو از اهل موصل دست نگهدار، خون آنها برایت حلال نیست» منصور با شنیدن این سخنان با نارضایتی زیاد مجلس فقها را خاتمه داد، سپس ابوحنیفه را جداگانه فراخوانده گفت: «سخن، همان درست است که تو گفتی ما شما نباید فتوایی دهید که بر امامتان انگشت انتقاد متوجه شود و باغی‌ها را همت افزایی باشد» [۱۹۸].

چنین آزادی اظهار رأی را وی در برابر دادگاه‌ها نیز استعمال می‌کرد. اگر دادگاهی قضاوت ناقصی می‌کرد، اگر اشتباهی از قانون و ضابطه نیز در آن می‌بود. امام ابوحنیفه صراحتاً آن را ابراز می‌داشت. در نزد او احترام به عدالت به این معنا نبود که دادگاه‌ها باید قضاوت‌ها ناقص کنند. درین نقیصه وی باری تا مدت مدیدی از ارائه فتوا خودداری نمود [۱۹۹].

در مورد آزادی رأی، وی تا این حد پیش رفته که می‌گفت: «اگر شخصی در برابر امامت و حکومت عادل، لب بگشاید و به امام وقت دشنام دهد یا به قتل وی مصمم شود، به زندان کشیدن و کیفر دادن وی برای امام جایز نیست. تا هنگامی که آنها عزم به شورش مسلحانه و یا تصمیم به اخلال امنیت نداشته باشند». در این مورد وی این واقعه حضرت علیس را به عنوان استدلال ارائه می‌داشت که در زمان خلافت وی پنج تن به اتهام دشنام دادن علنی به خلیفه در کوفه بازداشت شدند و بر یکی از آنها اتهام وارد شده بود که وی به قتل خلیفه تصمیم گرفته بود. علیس حکم رهایی آنها را صادر کرد، گفته شد که او تصمیم به قتل شما گرفته بود، حضرت علیس فرمود: «آیا او را بنابر ابراز این اراده به قتل برسانم؟»، گفته شد و این مردم دشنام می‌دادند. فرمود: «اگر شما خواسته باشید نیز می‌توانید دشنام دهید». بدین ترتیب او در مورد مخالفین حکومت نیز از این عمل حضرت علیس استدلال کرد که او درباره خوارج گفته بود: «ما شما را از مساجد باز نخواهیم داشت، ما شما را از اموال مفتوحه محروم نخواهیم کرد تا وقتی که شما علیه ما به اقدام مسلحانه دست نزنید» [۲۰۰].

[۱۹۴] مُذَبْذَب: کسی است که در بین دو کار متردد و دودل باشد. [۱۹۵] در متن تنفذ بود که به «متنفذ» اصلاح شد. [۱۹۶] امام مودودی هیچگاه برای امویان و عباسیان اصطلاح خلافت را به کار نبرده است. [۱۹۷] خلافت و ملوکیت، ۳۱۸-۳۱۹، به نقل از أحکام القرآن، ج ۱. [۱۹۸] خلافت و ملوکیت، ۳۲۰-۳۲۱، به نقل از ابن الاثیر، ج ۵، الکردری، ج ۲، السرخسی، کتاب الـمبسوط، ج ۱۰. [۱۹۹] خلافت و ملوکیت، ۳۲۱، به نقل الکردری، ج ۱، ابن عبدالبرّ، الانتفاء، الخطیب، ج ۱۳. [۲۰۰] خلافت و ملوکیت، ۳۲۱-۳۲۲، به نقل از السرخسی، کتاب الـمبسوط، ج ۱۰.