آزادی مطلق در حوزه فقهی حنفی
در بحثهای گذشته در زمینه توجه دو مکتب فقهای عراق و حجاز به «مفهوم» مطالبی آمده است که فقهای عراق به جنبه ثابت و ابدی «مفهوم» میاندیشیدند درحالیکه فقهای حجاز به جنبه موقت آن، نظر داشتند، یعنی در مکتب حجاز به علت جانبداری فقها از سنت قضایی حجازی، عملاً در یک محدودۀ فقهی، سوابق عملی روزگار پیامبرصو اصحاب، نادیده گرفته میشد، در عبارتی رساتر آنان برای حفاظت از سنت قضاء، به حول و حوش قضیه نمینگریستند و با وجود آن همه کارایی و اطلاعات وسیع، سیستم پویایی قضایی را به اسارت موضع و امکان و مناسبتهای حوزهای درآوردند و به نوعی روش ایستایی گرویدند.
علامه اقبال جریان را چنین مینویسد:
«... فقهای حجاز به تمام حقیقت وضع خود توجه نداشتند و جانبداری غریزه ایشان از سنت قضایی حجازی، مایۀ عدم توجه ایشان به (سوابقی) میشد که عملاً در روزگار پیغمبر اسلامصو اصحاب او اتفاق افتاده بود».
بدون شک به ارزش آنچه مشخص و عینی است واقف بودند، ولی در عین حال به آن رنگ ابدیت میدادند. و به ندرت به قیاسی که مبتنی بر تحقیق درباره حالات عینی به همان صورت که هستند باشد، توسل میجستند. خردهگیری ایشان بر ابوحنیفه و مذهب او، سبب آزادی امور غیر مجرد یا عینی از قید و بند شد، و این ضرورت را پیش آورد که، در تفسیر اصول قضایی و حقوقی، به مشاهده حرکت و تنوع زندگی بپردازند [۲۰۴]. بدین ترتیب، مذهب ابوحنیفه که نتایج این اختلاف نظر را به خوبی جذب کرد، از لحاظ اصل اساسی خود، آزادی مطلق دارد، و از هر مذهب فقهی دیگر قابلیت انطباق خلاق آن بیشتر است [۲۰۵]. ولی، حنفیان جدید، بر خلاف روح این مذهب، تفسیر و تعبیرهای مؤسس این مذهب و پیروان بلافصل او را جنبه ابدیت بخشیده و همان رنگ ثبات و ابدیتی را که مخالفان ابوحنیفه به فتاوی بیان شده در حالات عینی خاص میدادهاند اینان نیز به فتاوی ابوحنیفه و پیروان وی دادهاند. اگر حقیقت قیاس درست فهمیده و به کار بسته شود، همانگونه که شافعی به حق گفته است، قیاس، نام دیگری برای اجتهاد میباشد که در حدود آنچه وحی شده، آزادی مطلق دارد و اهمیت آن، به عنوان یک اصل، از این امر آشکار میشود که، به گفته قاضی شوکانی، چنانکه اکثر فقها، نظر دادهاند، حتی در زمان پیغمبر اسلامصهم مجاز بوده است» [۲۰۶].
درباره مسدود شدن باب اجتهاد، قبلاً توضیحات کافی داده شده است و فقهای متعهد و مسئول نیز گفتهاند که فکر و منطق آدمی را نمیتوان به عصر ویژهای محدود کرد. و اگر مذاهب را به چهار مذهب محدود کرده، خواستهاند که از تعدد مذاهب و اختلاف شدید فقهی جلوگیری نمایند. علامه اقبال لاهوری چنین میگوید و عقیده ویژهای دارد: «بسته شدن در اجتهاد، وهمی بیش نیست، و پیدایش آن، قسمتی در نتیجه تجمد اندیشه فقهی در اسلام است، و قسمت دیگر در نتیجۀ آن تنبلی فکری است که مخصوصاً در دوره انحطاط روحی حاصل میشود و متفکران بزرگ را به صورت بتهایی درمیآورد [۲۰۷]. اگر بعضی از فقهیان بزرگ متأخر این وهم و فرض را تأیید کردهاند، اسلام جدید مجبور نیست که از استقلال فکری خود چشم بپوشد [۲۰۸].
سرخسی [۲۰۹]که در قرن دهم هجری میزیسته به حق چنین نوشته است: «اگر طرفداران این نظر وهمی، مقصودشان این است که نویسندگان قدیمیتر تسهیلات بیشتری در اختیار داشتهاند و متأخران، دشواریهای فراوانتری بر سر راه خود دارند، باید گفت که این، سخن بیمعنایی است، چه برای فقهای متقدمتر بوده است، احتیاجی به فهم فراوان نیست. تفاسیری که بر قرآن و حدیث نوشته شده، به اندازهای زیاد و گوناگون است که مجتهد امروز بیش از آنچه احتیاج دارد مواد لازم برای تفسیر را در اختیار دارد».
امیدوارم که این بحث مختصر بر شما روشن کرده باشد که، نه در اصول اساسی و نه در ساختمان دستگاههای فقهی و حقوقی ما، بدان صورت که امروز آنها را میبینیم، چیزی وجود دارد که مؤید وضع فعلی باشد. جهان اسلام، چون با اندیشه نافذ و تجربه جدید مجهز شود، میتواند شجاعانه به کار نوسازی و احیایی که در پیش دارد بپردازد. ولی کار نوسازی، جنبهای بسیار جدیدتر از سازگاری با شرایط جدید زندگی دارد» [۲۱۰].
در ارزیابی عقل در برابر وحی، فقه و عقل در خدمت وحی الهی قرار گرفته است. و حل و فصل امور مسلمانان، تنها در انحصار خرد فردی و اجتماعی نیست بلکه خداوند، بشر را هدایت کرده است که با نزول آیات و به کارگیری عقل و منطق، خود را از خط زنجیری اتصالی عبودیت پروردگار جدا نکند و فلسفۀ حیات مادی و معنوی را نیک دریابد.
در «احیای فکر دینی در اسلام» [۲۱۱]آمده است که:
«تجربه نشان میدهد که حقیقتی که از راه عقل محض به دست میآید نمیتواند آن حرارت اعتقاد زندهای را داشته باشد که تنها با الهام شخصی حاصل شود. به همین دلیل است که عقل محض چندان تأثیر در نوع بشر نکرده، در صورتی که دین، پیوسته مایه ارتقای افراد و تغییر شکل جوامع بشری بوده است. مثالیگری اروپا هرگز به صورت عامل زندهای در حیات آن درنیامده، و نتیجۀ آن پیدایش «من» سرگردانی است که در میان دموکراسیهایی ناسازگار با یکدیگر به جستجوی خود میپردازد که کار منحصر آنها بهرهکشی از درویشان، به سود توانگران است. سخن مرا باور کنید که اروپای امروز بزرگترین مانع، در راه پیشرفت اخلاق بشریت است. از طرف دیگر، مسلمانان، مالک اندیشهها و کمال مطلوبهای نهایی مطلق مبتنی بر وحیی میباشند که چون از درونیترین ژرفنای زندگی بیان میشود، به ظاهری بودن صوری آن رنگ باطنی میدهد. برای فرد مسلمان، شالوده روحانی زندگی، امری اعتقادی است و برای دفاع از این اعتقاد به آسانی جان خود را فدا میکند و چون به این فکر اساسی اسلام توجه کنیم که پس از این، دیگر وحیی نخواهد رسید که مایه محدودیت آدمی شود، بایستی که ما، از لحاظ روحی، آزادترین مردمان روی زمین باشیم، مسلمانان نخستین که تازه از قید اسارت روحی آسیای پیش از اسلام بیرون آمده بودند، در وضعی نبودند که به اهمیت واقعی این فکر اساسی متوجه شوند. بسیار شایسته است که مسلمانان امروز، وضع خود را در روشنی اصول اساسی بنا کند، و از هدف اسلام که تاکنون به صورتی جزیی آشکار شده آن دموکراسی روحی را که غرض نهایی اسلام است، بیرون بیاورد و به کامل کردن و گستردن آن بپردازد».
[۲۰۴] این همان، روش ایستا است که به آن اشاره شد. البته این داوری از ارزش فقهای متعهد و دلسوز حجاز نمیکاهد. و اصولاً در حوزه احادیث قرار گرفتن، ترس فقهی و قیاسی به دنبال دارد. [۲۰۵] این همان روش پویایی در فقه حنفی است که به آن اشاره گردید. [۲۰۶] احیای فکر دینی در اسلام، ۲۰۱-۲۰۲. [۲۰۷] نوعی تلقی از موضوع و نحوه سخن، «تجمد اندیشه فقهی در اسلام» دور از تفکر اسلامی و آزادمنشی اقبال است شاید در ترجمه، مطلب چنین آمده است و به کار بردن «بت» از منطق آزادهای چون اقبال دور است. [۲۰۸] استاد شیخ مصطفی المراغی در صفحات پیشین در این باره توضیح کافی دادهاست. [۲۰۹] اگر مقصود محمدبن احمد سهل مجتهد و فقیه سرخسی است که در اواخر قرن پنجم هجری وفات کرده است، تاریخ قرن دهم درست نیست. [۲۱۰] احیای فکر دینی در اسلام، ۲۰۲-۲۰۳. [۲۱۱] صفحه ۲۰۴.