نه هنوز
چون وفاتش نزدیک آمد - از آن زخم که گفتم [۴۷۶]، که در درجه شهدا بود - در آن حالت به دست اشارت میکرد و به زبان میگفت: «نه هنوز». پسرش گفت: «ای پدر! این چه حال است!» گفت: وقتی با خطر است. چه جای جواب است؟ به دعا مدد میکن [که از جمله] آن حاضران که بر بالیناند عن الیمین و عن الشمال قعید [۴۷۷]- یکی ابلیس است که در برابر ایستاده است و خاک ادبار بر سر میریزد و میگوید: ای احمد! جان بردی از دست من. و من میگویم: نه هنوز! تا یک نفس مانده است جای خطرست نه جای امن» [۴۷۸].
[۴۷۶] زخم بر اثر تازیانههایی بود که خلیفه عباسی به علت اینکه امام قرآن را قدیم میدانست بر او زد و گویند با زخم و تاول آن تازیانهها درگذشت. [۴۷۷] در طرف راست و روبرو نشستهاند. [۴۷۸] تذکرة الأولیاء، ۲۶۰.