ابوحنیفه در کتاب المنخول
معاندان غزالی با دست بردن در کتاب «الـمنخول» که به غزالی نسبت داده میشود کوشیدند که سلطان سلجوقی را که به ساحت امام اعظم، علاقه فراوانی داشت، بر ضد او بشورانند، و غزالی در یکی از نامههای فارسی که به او منسوبست و تاریخش بعد از سال ۴۹۹ هـ و تدریس نیشابور است مینویسد: «چون کار تدریس را [یعنی تدریس در نظامیّه نیشابور] رونق پدید آمد و طلبه علم از همه جوانب و اطراف جهان حرکت کردن گرفتند، حُساد به حسد برخاستند و هیچ طعن مقبول نیافتند جز اینکه تلبیس کردند و کتاب «النمقذ من الضلال» و کتاب «مشکوة الأنور» را چند کلمه تغییر کردند و کلمات کفر درآوردند و نزد من فرستادند تا خط اجازت بر ظَهْرِ آن نویسم، ایزد -سبحانه وتعالی- به فضل و کرم خویش الهام کرد تا مطالعه کردم و بر تلبیس ایشان، وقف افتاد».
و نیز در جای دیگر از همین نامه مینویسد:
«و تعلیقی که در حال کودکی کرده بودم و نام آن (الـمنخول من تعلیق الأصول) نهاده، گروهی هم به حکم حسد به سی سال پیش از این، در آن چند کلمه که موجب طعن باشد در امام ابوحنیفه، زیادت کرده آن را وسیله ساختند» [۳۶۶].
استاد جلال همایی درباره کتاب «الـمنخول» میگوید:
«نگارنده تاکنون کتاب الـمنخول غزالی را ندیده و نخواندهام، فقط سراغ دارم که نسخه خطی آن در کتب خانههای مصر موجود است. در کتاب شفاء الغلیل (العلیل؟) نیز دو سه جا، خود غزالی از آن کتاب نام برده و بعضی مطالب اصولی را بدان حواله دادهاست ...».
«علاوه میکنم که عداوت و مخاصمت با غزالی منحصر به زمان حیات او نبود، بلکه بعد از وفات وی که دنبالهاش به عهد حاضر میپیوندد در هر عصر و زمان، گروهی مخالفان و دشمنان سرسخت، داشته است که بعضی مانند ابن رشد به حمایت فلسفه، که غزالی در تهافت الفلاسفه و مؤلفات دیگرش، اساس آن را متزلزل کرده بود و جمعی از قبیل ابن تیمیه و ابن قیم به عنوان حفظ و حراست دین، از بدعتهای صوفیه که غزالی در احیاء العلوم و دیگر تألیفاتش آورده بود، و برخی به این سبب که «سنی» و «صوفی» هردو با هم بوده است، به مخالفت و معاندت وی قیم کرده و از هر دری او را نکوهیده و در اثبات ضلالتش شواهد و دلایل آوردهاند! اما به طوری که بر ما معلوم شده اکثر این مخالفتها ناشی از اختلاف فهم و سلیقه و مشرب است.
عجب این است که هر قدر معارضان غزالی در تحقیر و تخفیف وی کوشیدهاند، بر شهرت و عظمت وی و قدرت و قیمت آثارش افزوده شده و روز بروز در افزایش است.
دلیکه غیب نمایاست و جام جم دارد
ز خاتمیکهاز اوگُمشودچهغمدارد
نه هر درخت، تحمل کند ز جور خزان
غلام همت سروم که این قدم دارد
حسود عنود را در هیچ حال نمیتوان از عذاب و رنج درونی و سرشت دوزخی خود نجات داد، و از دست عداوت و کینه و حقه باطنی او رهایی یافت» [۳۶۷].
[۳۶۶] نصیحة الـملوك، ۱۷۸ مقدمه. [۳۶۷] نصیحة الـملوك، ۱۷۹-۱۸۰ مقدمه.