پژوهشی دربارة امامان اهل سنت امام ابوحنیفه، امام مالک، امام شافعی، امام احمد

فهرست کتاب

امامت فاسق و ستمگر

امامت فاسق و ستمگر

گروهی معتقدند که ابوحنیفه، امامت فاسق و ستمگر را جایز می‌شمارد در صورتی که حقیقت مطلب چنین نیست زیرا به شهادت تاریخ، ابوحنیفه چه در دوره اموی و چه در عصر عباسی هیچگاه نسبت به خلفاء و حکمرانان آنها، نرمش و همکاری و همگانی نشان نداده است و با نپذیرفتن مسند قضا تازیانه خورده و به زندان نیز افتاده است.

ولی امام می‌گوید که هرگاه حاکم، ستمگر و فاسق باشد و مقابلۀ با او برای مسلمانان ممکن نگردد، نمی‌توان از اقامۀ نماز و انجام شعایر دینی جلوگیری کرد. او در الفقه الأکبر می‌فرماید: «ادای نماز در پشت سر هر مؤمن نیک و بد جایز است» [۱۸۰]. و امام طحاوی در عقیدۀ طحاویه ضمن تشریح این مسلک حنفی می‌نویسد: «حج و جهاد تحت اولی ‌الامر مسلمانان تا روز رستاخیز ادامه خواهد یافت ولو نیک باشد یا بد. هیچ کاری این امور را نه می‌تواند باطل سازد و نه می‌تواند سلطه آن را قطع کند» [۱۸۱]. امام ابوبکر الجصاص دانشمند معروف حنفی در احکام القرآن در این باره چنین می‌گوید:

«بعضی‌ها گمان می‌برند که امامت و خلافت فاسق نزد ابوحنیفه جایز است ... این سخن اگر قصداً دروغ نیست، اشتباهی بیش نیست. و علتش شاید همین است که ابوحنیفه می‌گوید و نه تنها ابوحنیفه، که از فقهای عراق که اقوالشان معروف است، همه آنها می‌گویند که قاضی اگر خود عادل باشد ولو از جانب هر امام ستمگری مقرر شده باشد، فیصله‌های وی به طور صحیح اجراء خواهند شد. و نماز به امامت این امامان فاسق با وصف فسق آنها جایز است. این مسلک به جایش کاملاًَ درست است. اما از این نباید استنباط کرد که ابوحنیفه امامت فاسق را جایز قرار داده‌است» [۱۸۲].

امام ذهبی و الموفق المکی، هردو این قول امام ابوحنیفه را نقل کرده‌اند که: «امامی که از فی (خزینه عامه) استفاده ناجایز کند یا در حکم از ظلم کار گیرد امامتش باطل است و حکم وی جایز نمی‌باشد» [۱۸۳].

امام با تمام نیروی فکری و اجتماعی خود از نهضت زیدیان علوی، جانبداری کرد و در این راه زجرها و آزارها دید و هیچگاه حاضر نشد جهان آخرت را با مقام و منصب دنیا عوض کند. ربیع‌ بن یونس، حاجب منصور بیان می‌کند که: «منصور، امام مالک، ابن ابی‌ذئب و امام ابوحنیفه را فراخوانده بر ایشان گفت: «این حکومت را که خداوند تعالی در زمره این امت به من اعطا کرده نظرتان درباره آن چیست؟ آیا من اهلیت و صلاحیت آن را دارم؟».

امام مالک گفت: اگر تو اهل آن نبودی خداوند متعال آن را به تو تفویض نمی‌کرد» [۱۸۴].

ابن ابی‌ذئب گفت: «خداوند هر که را بخواهد در زمین پادشاهی می‌دهد اما پادشاهی آخرت را به آنکه طالبش باشد و خداوند برایش توفیق دهد اعطا می‌کند. توفیق خداوند به تو میسر خواهد شد اگرتو از او اطاعت کنی، و گرنه در صورت نافرمانی او از تو دور خواهد بود. حقیقت اینست که خلافت از اجتماع اهل تقوی برگزار می‌گردد و شخصی که خود بر آن قابض شود تقوایی برای او نیست. تو و ایادیت از توفیق خارج و از حق منحرفید. اکنون اگر شما از خداوند سلامتی بخواهید و به وسیله اعمال نیکو تقرب آن ذات مقدس را حاصل نمایید این موهبت نصیبتان خواهد شد وگرنه شما خود مطلوب خود هستید.

امام ابوحنیفه می‌گوید هنگامی که ابن ابی‌ذئب این سخنان را ایراد می‌کرد، من و مالک لباسمان [۱۸۵]را جمع کردیم که شاید اکنون گردن او قطع می‌شود و خون او لباس‌های ما را گلگون می‌کند. بعد از آن خلیفه به‌سوی امام ابوحنیفه متوجه شد و گفت شما چه نظری دارید؟ او در پاسخ گفت:

«متجّسس راه راست به خاطر دین، خود از اشتغال و غصه دور می‌باشد. اگر تو با وجدانت قضاوت کنی ‌خواهی دانست که تو ما را به خاطر الله فرانخوانده‌ای. بلکه می‌خواهی که ما از ارعاب و ترس تو سخنانی مطابق میل تو بگوییم تا در اذهان مردم جا بگیرد. حقیقت امر اینست که تو طوری خلیفه شده‌ای که بر خلاف تو حتی اجتماع دو تن از اهل فتوا برگزار نشده در حالی که خلافت از طریق مشورت و اجتماع مسلمانان برگزار می‌شود، متوجه باش که ابوبکر صدیقس شش ماه از فیصله کردن بازگشت تا اینکه بیعت اهل یمن به وی حاصل شد» [۱۸۶]پس از این حرف‌ها هر سه برخاستند، منصور سه کیسه درهم به ربیع داده به نزد آنها فرستاد و دستور داد اگر مالک می‌خواست برایش بدهی اما اگر ابوحنیفه و ابن ابی‌ذئب آن را قبول کردند گردن‌هایشان را قطع کنید. امام مالک این عطیه را پذیرفت. هنگامی ربیع نزد ابن ابی‌ذئب رسید او گفت: من این مال را به شخص منصور نیز حلال نمی‌پندارم چگونه به خود حلال بدانم. ابوحنیفه گفت: اگر گردنم را قطع کنید به این مال دست نمی‌برم. منصور با شنیدن این رویداد گفت: این بی‌نیازی، خون آن دو را نجات داد» [۱۸۷].

[۱۸۰] خلافت و ملوکیت، ۳۰۷، به نقل از ملاّعلی قاری، شرح الفقه الأکبر. [۱۸۱] خلفات و ملوکیت، ۳۰۷، به نقل از ابی‌العزّ الحنفی، شرح الطحاویة. [۱۸۲] خلافت و ملوکیت، ۳۰۸-۳۰۹، به نقل از أحکام القرآن، ج ۱، شمس الأئمة سرخسی در «الـمبسوط» نیز این مسلک امام ابوحنیفه را بیان نموده است، ج ۱۰. [۱۸۳] خلافت و ملوکیت، ۳۰۹، به نقل از الذهبی، مناقب ابی‌حنیفه و صاحبیه، المکی مناقب الامام الأعظم أبی‌حنیفه، ج ۲. [۱۸۴] نمی‌دانم واقعاً این عین گفته امام مالک است یا خود امام برای گفتن توجیهی داشته است!. [۱۸۵] در متن لباس من است. [۱۸۶] امام مودودی در پاورقی ص ۳۰۵ درباره شش ماه خودداری ابوبکر صدیق می‌گوید: در این روایت الکردری تنها یک مطلب چنان است که من تاکنون نتوانستم به آن پی ببرم و آن هم اینکه حضرت ابوبکر صدیق تا وصول بیعت اهل یمن از اصدار فیصله، به مدت شش ماه ابا ورزید. [۱۸۷] خلافت و ملوکیت، ۳۰۴-۳۰۵، به نقل از الکردری، مناقب الامام الأعظم، ج ۲.